-
دوستت دارم 51
سهشنبه 10 مرداد 1396 19:30
سلام دوستای عزیزم... خوب این قسمت بیشتر همش مربوط به کیوهیونه دیگه.... اگه قسمت قبل رو خونده باشید منظور منو میفهمید... فرماید ادامه برای خوندن این قسمت .. عاشقتم پنجاه و یک 25 نوامبر 2011 پلکهای سنگینش ارام بالا رفت همزمان صداهای را شنید : بیدار شد...چشماش ...چشماشو داره باز میکنه...اقای چو...کیوهیون شی...اقای چو......
-
دوستت دارم 50
دوشنبه 9 مرداد 1396 19:30
سلام دوستای گلم... خوب این قسمت ...یعنی هر کی دلشو نداره یا از صحنه های پزشکی خوشش نمیاد نخونه... یعنی نهایت ریزکاری رو میخواستم بنویسم دیگه خیلی خسته کننده میشد...بهتون رحم کردم دیگه ... , و اینکه گیمرا فکر کنم یکم خوششون بیاد از اخرش .. همین دیگه دل صحنه های دل خراش رو ندارید نخونید ... بفرماید ادامه ... عاشقتم...
-
فرشته آتش 28
یکشنبه 8 مرداد 1396 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... فرشته بیست و هشت ( 29 دسامبر 2013 ) ( روز پنجم کریسمس ) شیوون قدری کمر خم کرد تا بیشتر تسلط داشته باشد چوبهای اسکی را روی برف میزد از سراشیبی پایین میرفت سرچرخاند نگاهی به کیو که با فاصله خیلی کمی پشت سرش با چوبهای اسکی میرفت کرد لبخندش پررنگتر شد به سرعتش افزود...
-
فراموشم نکن 5
شنبه 7 مرداد 1396 19:30
سلام دوستای گلم... این هم از این قسمت داستان...فقط قبلش بگم که این داستان مال دوستمه... من فقط چند قسمت به اخرش اضافه کردم...و اینکه یه چند قسمت دیگه رمزی میشه... نمیشه که بدون رمز بذارم...بخاطر داشتن چیزهای باید رمزی بشه...وقتی وقتش رسید میگم ایمیل بدید تا رمز رو براتون بفرستم.... حالا بفرماید ادامه.... پارت 5 طرفای...
-
مرا دوست بدار 37
پنجشنبه 5 مرداد 1396 19:30
سلام دوستای گلم... بله بلاخره به مهم ترین قسمت این داستان رسیدیم ..یعنی میخواستم اولش رمزی بذارم... رمزشم برای کسایی که برام تا حالا کامنت میذارن بدم...ولی خوب گفتم چه فایده ... فوقش اونای که تا حالا کامنت نذاشتن الان برای رمز میزارن یا اصلا نمیخوانن ..پس گذاشتنش فایده ای نداشت ... ولی خوب شاید یکم اذیتون میکردم خوب...
-
دوستت دارم 49
سهشنبه 3 مرداد 1396 22:54
سلام دوستای گلم... ببخشید از تاخیر...مهمون داری هم تو این گرما ....خیلی سخته... دیگه به زحمت اومدم اینو گذاشتم... بفرماید ادامه ... عاشقتم چهل و نهم ( 24 نوامبر 2011 ) هیچل نگاهی به پدرش که روی تخت خوابیده بود کرد در را ارام بست نگاهی به دو طرف راهرو کرد راه افتاد با اخم گفت: معلونم نیست دکتر چویی شیوون کجاست؟......
-
دوستت دارم 48
دوشنبه 2 مرداد 1396 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه.... عاشقتم چهل و هشت شیوون چشمانش بسته صورتش به شدت بی رنگ و خیس عرق بود روی گونه چپش زخم بود زیر چشمان بسته ش گود افتاده و کبود بود، گونه ها و لبانش از تب سرخ بود لبانش نیمه باز بود تا به زحمت دم و بازدم برای دریافت اکسیژن کند و تقلا برای زنده ماندن ، پیشانش از موهای ابریشمی مشکیش که...
-
فرشته آتش 27
یکشنبه 1 مرداد 1396 00:17
سلام به همه... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... فرشته بیست و هفت ( 27 دسامبر 2013 ) ( روز سوم کریسمس ) آقای چو چهره اش درهم و اخم الود بود گفت: دوباره این پسره عوضی اومد تو زندگیش...اصلا فامیل شدیم...بدتر شد...روی مبل نشست چهره اش درهمتر شد گفت: نمیشه سودنان پشیمون بشه.... شر این پسره کم بشه؟...خانم چو گره ای به...
-
فراموشم نکن 4
شنبه 31 تیر 1396 00:06
سلام دوستای گلم... بچه ها یه سوال...شما تو پست ثابت باور کن عاشقتم رو دان کردید؟...مشکل داشت ؟ بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت پارت 4 صورتشو برگردوند و دستشو روی لبام گذاشت:هیسسسس... لحظه ای خشکم زد و با ناباوری بهش خیره شدم با چشمای کشیده و سیاهش معصومانه نگاهم میکرد.چند لحظه با گیجی و تعجب بهش زل زده بودم با دقت...
-
مرا دوست بدار 36
پنجشنبه 29 تیر 1396 19:30
سلام دوستای عزیزم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... برگ سی و شش ( 13 نوامبر 2012 ) شیوون گوشی موبایل به گوشش دست دیگر به روی پلکهای بسته اش انگشتانش ارام روی پلکهایش را میفشرد چهره ش درهم و اخم الود بود با صدای ارامی گفت: بله دکتر جانگ...پس هنوز جوابی نیومده؟... بله میبخشید...بله ...فقط یک هفته گذشته...دست از...
-
دوستت دارم 47
سهشنبه 27 تیر 1396 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... عاشقتم چهل و هفتم کانگین رنگ از رخسارش پریده بود با چشمانی گرد که در ان اشک ناباوری حلقه زده بود لبانش از گریه بی صدا میلرزید به شیوون بیهوش که در تب و بیهوشی میلرزید و ناله میزد نگاه میکرد پاهایش توان نگه داشتن بدن لرزانش را نداشت ،زانوهایش شکست لبه تخت نشست...
-
دوستت دارم 46
دوشنبه 26 تیر 1396 19:30
سلام دوستای گلم... طبق چیزی که گفتم این داستان رو در هفته دوبار اپ میکنم تا زودتر تموم بشه ... بفرماید ادامه ... عاشقتم چهل وشش کیو چهرهش بی رنگ بود صدادار نفس نفس میزد انگشت لرزانش را روی صحفه موبایلش کشید تماس را قطع کرد نگاهش را از موبایلش که به دست لرزانش بود گرفت روبه ایونهه که با چهره های نگران و اشفته نگاهش...
-
فرشته آـش 26
یکشنبه 25 تیر 1396 22:46
سلام دوستای گلم... این حرفهای که میخوام بزنم نه برای لوس کردن خودمه...نه اینکه نازمو بکشید نه.... این تصیمیه که چند وقته گرفتم... یکم فقط برای چند هفته یا چند ماه دیگه داستانامو تحمل کنید بعدش دیگه راحت میشید ... راستش دیگه خسته شدم...دیگه نمیخوام بنویسم...یعنی مینویسم ولی از اپ کردن خسته شدم.... شاید بنویسم فقط برای...
-
فراموشم نکن 3
شنبه 24 تیر 1396 19:30
سلام دوستای گلم... قبل از هر چیز باید بگم داستان دوستت دارم نوشتنش تموم شد... به درخواست بچه ها هفته ای دو قسمت میزارمش که زودی تموم بشه... اما خوب نمیدونم جاش داستان جدید مینویسم یا نه....هم وقت کم دارم و مشغله زیاد هم باید یه ایده خوب پیدا کنم...پس هنوز مشخص نیست... حالا فرماید ادامه برای خوندن این قسمت .... پارت 3...
-
مرا دوست بدار 35
پنجشنبه 22 تیر 1396 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... برگ سی و پنجم ( 7 نوامبر 2012 ) شیوون سری تکان داد گفت: اهوم...کمر راست کرد ارنجهایش را که به زانوهایش ستون بود برداشت به پشتی صندلی تکیه داد اخم ملایمی کرد گفت: دکتر گفته زمان خیلی تو درمان کیوهیون مهمه...باید هر چه زودتر ببرمش خارج....منم چاره ای ندارم..به...
-
دوستت دارم 45
سهشنبه 20 تیر 1396 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت عاشقتم چهل و پنج دونگهه همراه اخم چشمانش را ریز کرد گفت: جواب ازمایشاتت نیومده؟... نگفتن به چی مشکوک بودن؟... کیو اخمی کرد گفت: جواب ازمایشم امادست...فعلا تشخص به سرطان کبد دادن...ولی باید جواب اصلی رو شیوون بده...که اونم دزدنش...هیوک و دونگهه چشمانشان از جواب کیو...
-
فرشته آتش 25
یکشنبه 18 تیر 1396 19:30
سلام دوستای عزیزم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... فرشته بیست و پنج ( روز اول کریسمس .. 25 دسامبر 2013 ) روز نامزدی شیوون با کت و شلوار و کروات مشکی شیکی که با پیراهن سفید ابریشمیش هارمونی خاصی داشت لبخند زیبای که چال گونه هایش مشخص شده بود با مهمانها احوال پرسی کرده صحبت میکرد ،هم قدم با نامزدش که دختر زیبای...
-
فراموشم نکن 2
شنبه 17 تیر 1396 23:07
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه .... پارت 2 رفتار تند و عجیبی پیدا کرده بود و مدام در حال پرخاش به دیگران بود.می تونم بگم رفتارش با من از همه ی اطرافیانش بهتر بود.اونم به خاطر دوستی عمیق و شناخت زیادی که از رفتار و اخلاق هم داشتیم.شاید فقط وقتی با من بود چهره و رفتار خشنشو گنار می ذاشت و حتی گاهی اینقدر از دست هم می...
-
تولدتت یادمه ( تک شاتی)
پنجشنبه 15 تیر 1396 19:40
سلامی دوباره... خوب این یه تک شاتیه که خیلی وقته به یکی از دوستای خوشملم قولشو داده بودم... شرمنده ازش که دیر شد.... همینطور که از پوسترش مشخصه یه تک شاتی از کیوهائه... امیدوارم خوشتون بیاد... راستی باید بگم این تک شاتی اصلا واقعی نیست...یعنی اصلا اتفاق نیافتاده و کاملا تخیلیه.... از ذهن من تراوش شده... اصلا همچین...
-
مرا دوست بدار 34
پنجشنبه 15 تیر 1396 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندنش ... برگ سی و چهارم شیوون با نگرانی نگاهی به سرتاپای دونگهه کرد نگاهش به لب دونگهه که قدری خونی بود شد گفت: حالتون خوبه؟... ولی لبتون...خونریزی داره...بهتر نیست بریم بیمارستان؟... دونگهه با حرف شیوون متوجه لب خود شد با پشت دست به روی لبش کشید خون پشت دستش را نگاه کرد گفت: نه...
-
دوستت دارم 44
سهشنبه 13 تیر 1396 19:30
سلام دوستای گلم.... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... عاشقتم چهل و چهار ( 24 نوامبر 2011 ) لیتوک گره ای به ابروهایش داد گفت: ازش فیلم میگیریم میدم بهشون ..توی این فیلم کار خاصی نمیکنیم...فقط به روش که کانگین گفته شکنجه ش میدیم...تا تقریبا زجه بزنه ...چیزی ازمون خواستن تا طرف باور کنه که وضعیت گروگانمون خوب نیست......
-
فرشته اتش 24
یکشنبه 11 تیر 1396 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید این قسمت رو تو ادامه بخونید ببینید کیو بالاخره شیوون رو دوباره پیدا میکنه یا نه.... فرشته بیست و چهارم ( روز اول کریسمس ) روز نامزدی ( 25 دسامبر 2013 ) کیو لباس حوله ای به تن حوله کوچکی را روی سرش گذاشته موهایش را خشک میکرد از حمام بیرون امد به طرف تختش رفت حوله کوچک را به روی میل پرت کرد از...
-
فراموشم نکن 1
شنبه 10 تیر 1396 22:57
سلام دوستای عزیزم....شرمنده...بازم دیر شد... خیلی ببخشید... بفرماید ادامه برای خوندن اولین قسمت داستان دوستم... پارت 1 دکتر اخرین رول باند رو پیچید دور پام و گفت:همینجوری پاتو بالا نگه دار تا گچش خشک بشه.همینجا باش تا بگم با ویلچربیان ببرنت.چون فعلا تا گچش سفت نشده نمی تونی روش راه بری. سرمو تکون دادم و گفتم:باشه پس...
-
مرا دوست بدار 33
پنجشنبه 8 تیر 1396 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه ... برگ سی و سوم ( 3 نوامبر 2012 ) شیوون عطسه ای کرد با دستمال بینی خود را گرفت با پشت دست روی چشمانش کشید تا اشک حلقه شده در چشمانش را پاک کند قدمی برداشت جلوی اجاق گاز ایستاد هویچ و کرفس را که خورد کرده بود داخل سینی بود را برداشت داخل قابلمه رو اجاق بود ریخت با ملاقه همی زد ،سراغ...
-
دوستت دارم 43
سهشنبه 6 تیر 1396 23:02
سلام دوستای گلم... شرمنده امشب دیر شد... بفرماید ادامه... عاشقتم 43 گویی یهویی پرت شد به کجا و چطور نمیدانست ؛ بیاختیار پلکهایش را سنگین و ارام باز کرد ولی تا نمیه باز نشده دوباره بست با مکث دوباره ارام پلکهایش را تا نیمه باز کرد حس کرد حالتش نشسته است ، سرش سنگین به سنگینی کوه بود را ارام بالا اورد نگاه چشمانش که تار...
-
فرشته آتش 23
یکشنبه 4 تیر 1396 19:30
سلام دوستای گلم... بدون هیچ سخنی بفرماید ادامه.... فرشته بیست و سه ( ماه آخر 23 دسامبر 2013 ) سودنان جلوی میز آرایش نشسته نگاهش در اینه به خود بود دستی به موهای خود میکشید گل سرها و گیس بندها و گیره موهای مختلف را روی موهایش امتحان میکرد با هر امتحانی چهره ش درهم میشد گفت: نه..این نه...به لباسم نمیاد...نه این یکی به...
-
فراموشم نکن ( مقدمه)
شنبه 3 تیر 1396 19:30
سلام دوستای عزیزم... همانطور که گفتم با داستان جدید اومدم.... البته این داستان رو یکی از دوستانم نوشته...قبلا تو یه وب دیگه اپ شده.... چند سال قبل....من تغیرش دادم...یعنی اخر داستان رو تغییر دادم....نمیدونم کسی اینو خونده یا نه... اگه هم خونده باشید من اخرشو تغییر دادم...یعنی تا قسمت نوزده این داستان رو دوستم نوشته و...
-
مرا دوست بدار 32
پنجشنبه 1 تیر 1396 19:30
سلام دوستای عزیزم... خوب از هفته دیگه قدری برنامه ها برای داستان جدید که اپ میشه عوض میشه...ولی خوب در طول هفته چهار داستان اپ میشه...امیدوارم همچنان با ما همراه باشید.... ممنون ازتون...بفرماید ادامه... برگ سی و دوم ( 2 نوامبر 2012 ) کیو چرخهای ویلچرش را ثابت نگه داشت رو به اوپن اشپزخانه با صدای خش داری گفت: نمیدونم...
-
دوستت دارم 42
سهشنبه 30 خرداد 1396 19:30
سلام دوستای گلم.... این هم از این قسمت این داستان ... بفرماید ادامه... عاشقتم چهل و دوم ( 23 نوامبر 2011 ) کانگین شیوون را که بیهوش بود به اغوش داشته وارد اتاق شد با اشاره لیتوک شیوون را به صندلی نشاند ریووک شانه های شیوون را گرفت عقب کشید چون شیوون بیهوش در حال افتادن بود . ریووک او را ثابت نگه داشت یسونگ طناب کلفت...
-
فرشته آتش 22
یکشنبه 28 خرداد 1396 22:27
سلام دوستای گلم... میبینم که اصلا براتون مهم نبوده که داستانها اپ میشده یا نه یعنی جز دو نفر بقیه سراغی نگرفتن... فقط اومدن و خوندن رفتن... منم که دیدم کلا اصلا کامنتی گذاشته نمیشد گفتم برای کسی که مهم نیست....پس یه هفته اپ نکردم...البته شب های قدر هم بوده....ولی خوب نه یه هفته کامل...به هر حال بعد یه هفته برگشتم.......