-
فرشته آتش 85 اخرین قسمت
جمعه 11 اسفند 1396 20:30
سلام... این هم اخرین قسمت این داستان... خداحافظ فرشته آتش 85 ( قسمت اخر) 25 اکتبر 2016 هیوک لبه تخت نشست با اخم ملایمی گفت: نه..معاون چویی چیزی نمیدونه...بهش چیزی نگفتن...با وضعیتی که داره گفتن بهش اصلا خوب نیست ...بعلاوه گفتن بهش چه فایده ای داره...چهره ش درهمتر و ناراحت شد گفت: اون خودش داره درد میکشه ...وضعیتش...
-
فرشته آتش 84
جمعه 11 اسفند 1396 19:30
سلام.... امشب قسمت دیگه ای از این داستان اپ میشه که اخرین قسمت هم خواهد بود .... این داستان هم تموم شد .... بفرماید ادامه... فرشته 84 (24 اکتبر 2016) سئون هیون دستی زیر گردن شیوون و دست دیگر زیر زانوهای شیوون گذاشت و حلقه کرد ارام با احتیاط شیوون را بغل به سینه فشرد و نگران به صورت شیوون که با حرکتش چهره ش از درد که...
-
فرشته آتش 83
پنجشنبه 10 اسفند 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه... فرشته 83 لیتوک با اخم گفت: توچیکار به کراگرها و نگهبانها اینجا داری؟...تو که میخویا بری خارج....کار به کار اینجا نداشته باش... من خودم بهشون رسیدگی میکنم....دونگهه روبرگردانند با اخم به لیتوک که کنارش ایستاد نگاه کردو دست در جیب شلوارخود گذاشته با اخم ازرده نگاهش میکرد کرد اخمش بیشتر شد گفت:...
-
فرشته آتش 82
چهارشنبه 9 اسفند 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه... فرشته 82 21 اکتبر 2016 هیوک خم شد دستانش را روی میز ستون کرد با اخم شدید و چهره عصبانی سر خشمش درهم شد با صدای ارامی برعکس چهره ش غرید:چرا رئیس؟...چرا استعفامو رد نکردی؟...چرا من هنوز کارمند اینجا یعنی اتش نشانیم؟...مگه من نگفتم دیگه نمیخوام کار کنم...میخوام استعفا بدم...چرا استعفامو رد...
-
فرشته آتش 81
سهشنبه 8 اسفند 1396 14:29
سلام... بفرماید ادامه... فرشته 81 ( 19 اکتبر 2016 ) شیووون روی تخت نیم خیز دراز کشیده و بالاتنه اش لخت بود روی سینه خوش فرمش باند زخم پهنی تمام سینه اش را پوشانده بود با نفس کشیدن ارام بالا و پایین میرفت در رگ مچ دستان شیوون سرسیلنگ که وصل به سرم بود فرو رفته بود ، رنگ رخسار شیوون به شدت پریده و زیر چشمان گود و کبود...
-
فرشته آتش 80
دوشنبه 7 اسفند 1396 19:30
سلام../.. بفرماید ادامه... فرشته 80 شیوون در ماسک جلوی دهانش نفس نفس میزد و سینه لختش که باند پهنی کاملا پوشانده بود با نفس زدنش قدری سریعتر بالا و پایین میرفت نگاه چشمان خمار و بیرمق شیوون به دو نوزاد داخل حباب های شیشه ای بود لبانش را تکان داد گویی چیزی گفت ؛ ولی صدای از ان در نیامد و دستش را ارام قدری بالا اورد...
-
فرشته آتش 79
یکشنبه 6 اسفند 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه... فرشته 79 شیوون با چشمانی خمار نگاه بیرمقی به دو حباب شیشه ای که دو نوزاد داخلش بود میکرد همه ساکت شده به شیوون و نگاهش به نوزادن نگاه میکردنند که یهو صدای دستگاه مانیتورینگ درامد ؛ صدای جیغ دستگاه نبود ولی نشان از نامنظم زدن قلب شیوون بود که از وضعیت نرمال خارج شده بود .همه با وحشت به شیوون...
-
فرشته اتش 78
شنبه 5 اسفند 1396 19:30
سلام.... بفرماید ادامه ... فرشته 78 (26 اکتبر 2016 ) لیتوک چهره ش درهم و اخم الود بود انگشتانش بهم چسبانده به چانه اش گذاشته و به نقطه نامعلومی نگاه میکرد گفت: امیدوارم اون پسر چیزش نشده باشه...حالش هر چه زودتر خوب بشه....هیچل که در مبل به حالت راحتی فرو رفته بود گویی از حرفی که شنیده بود جاخورد یهو روبرگردانند با اخم...
-
فرشته آتش 77
پنجشنبه 3 اسفند 1396 19:30
سلام .... بفرماید ادامه.... فرشته 77 ( 25 اکتبر 2016 ) زن جوان نگاهش را از نوزاد پسری که به اغوشش بود گرفت سرراست کرد با چشمانی خیس نگاه لرزانی به کیو ؛ مین هو؛ کانگین کرد با صدای گرفته و لرزانی گفت: مثل یه فرشته بود...از تو دود و شعله های اتیش که از دود داری خفه میشی...حس میکنی هر لحظه ست که بمیری...از داغی اتیش تمام...
-
فرشته آتش 76
چهارشنبه 2 اسفند 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه... فرشته 76 مین هو چهره ش درهم و عصبانی بود دست به کمر نگاهی به کیو که بیهوش روی تخت و سرمی به دستش بود کرد روبه دکتر گفت: چی شد اقای دکتر؟... شما که گفتید چیزی نیست...پس چرا دکتر چو به هوش نمیاد؟... دکتر نگاهش را با مکث از برگه های دستش گرفت روبه مین هو گفت: الانم میگم چیز مهمی نیست...دکتر چو...
-
فرشته آتش 75
سهشنبه 1 اسفند 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه... فرشته 75 دونگهه دوان راهروی را طی میکرد به هر پرستار یا پزشکی که میرسید نشانی اتاق عمل را میپرسید راهروها را میدوید تا بالاخره وارد سالن اصلی شد ،ایستاد و نفس زنان به راهروی که متصل به سالن بود نگاه کرد که راهروی مورد نظر را یافت دوباره شروع به دویدن به طرف راهرو کرد که هیوک را دید که ورودی...
-
فرشته آتش 74
دوشنبه 30 بهمن 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه فرشته آتش 74 کیو دوان وارد سالن اورژانس شد ایستاد بیتاب و دیوانه وار به همه جا نگاه میکرد از شدت نگرانی و استرس به شدت نفس نفس میزد و صدای ضربان قلبش را در گوشهایش میشنید به دنبال گمشده خود بود هنوز کامل سرنچرخاند که پرستاری صدا زد : دکتر چو...دکتر چو...اینجا.... کیو با صدا زده شدن یهو چرخید با...
-
فرشته آتش 73
یکشنبه 29 بهمن 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه... فرشته 73 کانگین با اشفتگی نگاهی به ساختمان دو طبقه که مرکز درمانی بود کرد روبه شیوون گفت: اون زنه بیهوش رو تخت بود ...انگار یادشون رفت بیارنش بیرون...بچه های ماهم نمیدونستن ...یعنی کسی بهشون نگفت...اونا هم متوجه زنه نشدن...الان تازه فهمیدن زنه تو ساختمون مونده....با دست به پنجره ساختمان شعله...
-
فرشته آتش 72
شنبه 28 بهمن 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه.. فرشته 72 ( 24 اکتبر 2014 ) هیچل در مبل لمه داده بود اخمی به ابروهای نازکش داشته با حالت مغروانه ی گفت: تا حالا چند جا رو اتیش زدیم...ولی این چویی شیوون عوضی شدید محافظه کار شده...انگار بخاطر مشکلی که داره ...یعنی میگن ریه ش مشکل پیدا کرده نمیرفت تو آتیش ...ولی امروز دیگه میره این کارو...
-
فرشته آتش 71
پنجشنبه 26 بهمن 1396 19:30
سلام.... بفرماید ادامه... فرشته 71 کیو ارام در باز کرد در استانه در ایستاد نگاهش در اتاق چرخید گمشده خود یعنی شیوون را کنار پنجره بالکن در حال ور رفتن با گلدانهای چیده شد روی نردبان تزیین چوبی و سکوهای کوچک کنار بالکن بافت قدمی جلو در را ارام پشت سرخود بست با قدمهای شمرده ارام به طرف شیوون میرفت با صدای ارامی که به...
-
فرشته آتش 70
چهارشنبه 25 بهمن 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه... فرشته 70 ( 17 جولای 2016 ) 1 ماه بعد شیوون با چهره ای که به شدت عرق کرده و سرخ و اخم الود بود به ساختمان شش طبقه در حال سوختن نگاه میکرد ؛ ساختمانی مسکونی که میان شعله های اتش در حال سوختن بود و اعضای گروه اتش نشانی به همراه چند گروه دیگر در حال خاموش کردن بودنند و شیلنگ های اب و کف به طرف...
-
فرشته آتش 69
سهشنبه 24 بهمن 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه... فرشته 69 ریه اش میسوخت حس میکرد گدازه اتش در ریه اش جریان دارد و اکسیژن به زحمت وارد ریه اش میشد و قلبش با هر تلمبه درد را بیتاب به جانش میانداخت تمام وجودش میلرزید و بدنش یخ زده بود چهره ش از درد مچاله و پلکهایش را بسته بود انگشتانش به پیراهن جلوی سینه ش چنگ زده بود طوری که ناخن هایش در گوشت...
-
فرشته آتش 68
دوشنبه 23 بهمن 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه... فرشته 68 کیو و شیوون را به سینه میفشرد و نه نوار تکانش میداد و گریه کنان مینالید : هیونگ ...هیونگ جونم...منو ببخش...صورتش را رو شانه لخت شیوون که سرش را کج و با چشمانی که لای پلکهایش به زحمت باز بود با دهان باز نفس میکشید پنهان کرد و هق هق گریه ش بیشتر و خفه امد. مین هو زانو زده کنارشان نشسته...
-
فرشته آتش 67
یکشنبه 22 بهمن 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه... فرشته 67 ( 2 ژوئن 2016 ) هیوک اخمی کرد گفت: نمیشه جریمه بدی؟...شما که انقدر پول دارید که این جریمه چیزی نیست...جریمه بدید تا این قضیه بخوابه....اصلا یه جوری اقای چویی رو راضی کندی...دونگهه روی صندلی ولو شده بود با اخم و چشمان ریز شده نگاه جدی بو خشکی به یهوک میکرد با صدای ارام و خفه ای گفت:...
-
فرشته آتش 66
شنبه 21 بهمن 1396 19:30
ر سلام.... بفرماید ادامه فرشته 66 هیوک چهره اش ازنگرانی به شدت درهم و از ترس بیرنگ بود از استرس انگشتانش را به دهان و ناخن هایش را میجوید نگاهش به شیوون و سئون هیون ( افسر پلیس عموی شیوون) بود و تمام وجودش میلرزید . نمیشنید شیوون با عمویش چه میگوید چون فاصله اش زیاد بود ولی میدانست که دارند درمورد قضیه اتش سوزی...
-
فرشته آتش 65
پنجشنبه 19 بهمن 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه.... فرشته 65 1ژوئن 2016 شیوون کپسول اتش نشانی را برداشت بلند کرد همانطور سرفه میکرد چند قدم برد تا داخل قفسه بگذارد که شیندونگ سریع دوید جلویش ایستاد کپسول را از دستش قاپید گفت: معاون چیکار میکنی؟...بده من.... کپسول را بغل کرد به طرف قفسه برد. شیوون از حرکت شیندونگ اخم کرد دستانش را به کمر زد با...
-
فرشته آتش 64
چهارشنبه 18 بهمن 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه... فرشته 64 ( 30 می 2016 ) شیوون به شدت صورتش بی رنگ بود و چشمانش را بسته بود به سختی و بریده بریده نفس نفس میزد در اغوش شیندونگ بیحال بود. شیندونگ دستی دور تن رنجور شیوون حلقه و دستی هم روی بازویش را ورز میداد یا روی گونه اش میگذاشت نوازشش میکرد وهق هق گریه ش بلند شده بود مینالید: معاون...
-
فرشته آتش 63
سهشنبه 17 بهمن 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه... فرشته 63 22می 2016 اقای چویی به طرف مبل وسط اتاق میرفت از جواب لیتوک متعجب یهو ایستاد گفت: چی؟...منتظر من بودید؟...ولی من که قرار نبود بیام اینجا...داشتم از این طرف رد میشدم گفتم بیام...خودم از قبل تصمیم نگرفته بودم بیام ... انوقت شما چطور منتظر من بودید؟... لیتوک که هم دوش اقای چویی قدم...
-
فرشته آتش 62
دوشنبه 16 بهمن 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه.... فرشته 62 ( 20 می 2016 ) شیوون اخم ملایمی کرد گفت: یعنی چی عمو؟...اون مرد درسته آسم داشت ولی تو اون اتاقک انباری بود که توش بشکه های مواد شیمیایی بود...پس بخاطر اون مواد شیمایی ...نه بخاطر اسمی که داشت مرد...اصلا مگه مدارک پزشکی نیست؟...باید تو بیمارستان ...سئون هیون با اخم و چشمانی ریز شده به...
-
فرشته آتش 61
یکشنبه 15 بهمن 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه... فرشته 61 شیوون بی مقدمه وسط حرف کانگین با اخم ملایمی گفت: راستی رئیس...میبخشید وسط حرفتون...درمورد اون نگهبانه...همون نگهبان اون کارخونه که تو انبار گیر افتاده بود...من بیرونش اوردم...حالش چطوره؟... از بیمارستان مرخص شد؟...من که بعد یه هفته مرخص شدم...نمیدونم چی شد تا زمانی که بیمارستان بودم...
-
فرشته آتش 60
شنبه 14 بهمن 1396 19:30
سلام.... بفرماید ادامه فرشته 60 (19 می 2016 ) لیتوک با اخم و چشمان ریز شده به وکیل نگاه میکرد به توضیحاتش گوش میداد با صدای ارامی وسط حرفش گفت: اینطور که تو میگی ...باید فیلم دوربین ها رو عوض کنیم...یعنی تاریخ فیلم دوربین های مدار بسته تو انبار رو عوض کنیم؟... از فیلم های چند ماه قبل که بشکه ها نبود رو به تاریخی که...
-
مرا دوست بدار 73 ( اخرین قسمت )
پنجشنبه 5 بهمن 1396 19:30
سلام دوستان.... این داستان هم تموم شد.... مونده داستان فرشته آتش... که اونم در طی چند هفته میزارم و دیگه تو این وب داستانی اپ نمیشه.... چون خودم نمیخوام اپ کنم.... به چند دلیل... نذاشتن یه کامنت هم برای هر پست .... ده تا پست در میون هم یه کامنت گذاشته نمیشه.... و اینکه دیگه کسی از این جور داستانهای که من مینویسم...
-
فرشته آتش 59
سهشنبه 3 بهمن 1396 19:30
سلام.... بفرماید ادامه.... فرشته 59 هیوک با اخم به شیوون نگاه میکرد ، از دستش عصبانی یا ناراحت نبود بلکه با دیدنش تنش لرزید .میدانست شیوون بخاطر بشکه های که داخل انبار بود حاوی مواد شیمایی بود حالش بد شده بود مدتی در بیمارستان بستری بود .ولی حال به امر هیوک باید سکوت میکرد باید پنهان میکرد که همه چیز را میداند همین...
-
فرشته آتش 58
دوشنبه 2 بهمن 1396 19:30
سلام.... بفرماید ادامه.... فرشته 58 ( 17 می 2016 ) شیوون فنجان را روی میز گذاشت با دستمال اطراف لب خود را پاک کرد با لبخند به سودنان نگاه کرد گفت: ممنون ...خیلی خوشمزه بود ...دستت درد نکنه...سودنان با لبخند به همسر جوانش نگاه کرد گفت: نوش جان...نگاهی به بشقاب کوچک کنار فنجان کرد گفت: قرصاتو خوردی دیگه؟... شیوون از روی...
-
مرا دوست بدار 72
یکشنبه 1 بهمن 1396 19:30
سلام عزیزان.... بفرماید ادامه ... برگ 72 ( 16 دسامبر 2012 ) شیوون دستش را ارام بالا اورد گذاشت روی سینه خود با نوک انگشت ارام روی سرپرنده کوچک که بال زخمیش باند پیچی بود روی سینه خوش فرم شیوون که باند بزرگ پهنی وسط سینه ش را پوشانده بود باقی بدنش لخت بود دمر خوابیده بود نوازش میکرد . پرنده هم گویی از نوازش سرانگشتان...