-
معجزه عشق 38
جمعه 30 بهمن 1394 19:30
سلام دوستای گلم... اینم از این قسمت بفرماید ادامه ..... بوسه سی و هشتم ( سلام عشقم) ( مقر شکنجه گاه) چانگمین نگاه اخم الودش میچرخید با صدای بلند گفت:همه جا رو خوب بگردید...این لعنتی ها شاید چیزی جا گذاشته باشن... اخمش بیشتر شد به تخت اهنی که وسط اتاق بود چند بند مشکی چند لکه خون خشکیده رویش بود نگاهش ثابت شد زیر لب با...
-
حقایقی از شیوون 10
پنجشنبه 29 بهمن 1394 19:30
امشب با یه حقایق دیگه اومدم... خاطره.... واینکه چند تا عکس ارودم... بفرماید ادامه ببنید ... همه چیز درباره چویی شیوون ** امشب با یه چند تا خاطره اومد...نمیدونم این خاطرات رو شنیدن یا نه.... ** توی یکی از استرانگهارت شیوون میگه که : خیلی از مردم فکر میکنن که من خیلی ساکت و ارومم...چون ادم خوبی به نظر میرسم.... اما یه...
-
من که فراموشش نکردم 12
پنجشنبه 29 بهمن 1394 19:20
سلام دوستای گلم... با این قسمت داستان اومدم... خب چی بگم درمورد این قسمت نمیدونم...خودتون بخونید... بفرماید ادامه... پارت دوازدهم کیو به طرف مبل رفت نگاهش به اعضا که روی مبل نشسته بودن زل زده بودن به او کرد جلوی لیتوک نیشت ارنجهایش را روی زانوهایش گذاشت گفت: چی شده هیونگ؟... منو کار داشتی؟... لیتوک با اخم ملایمی نگاهش...
-
طلسم عشق 6
چهارشنبه 28 بهمن 1394 19:30
سلام دوستای گلم.... اینم از این قسمت.... بفرماید ادامه ... طلسم ششم پاییز 20 دسامبر 2012 کیو با لبخندی که به لب داشت لیوان وسیکی را جلوی زن که به طرز وحشتناکی ارایش کرده بود بخاطر لباس دکلته ای که به تن داشت و چاقی بیش از حدش نیمه ای از سینه اش عریان بود گذاشت گفت: بفرماید ...زن رو به کیو کرد لب های گوشتی اش لبخند...
-
طلسم عشق 5
سهشنبه 27 بهمن 1394 19:30
سلام دوستای گلم اینم از این قسمت ... طلسم پنجم پاییز 16 دسامبر 2012 دستانش را به روی سینه اش گذاشته بود پای راستش به روی پای چپش بود چشمانش را بسته بود با تکیه دادن به پشتی صندلی نشسته بود ، میدانست تمام نگاها به اوست ، به هیبت مرد جوانی که اندام خوش تراشش در کت وشلوار توسی وبلوز سفید خوش حالتر نشان میداد موهای بلند...
-
افسون نگاهت 2
دوشنبه 26 بهمن 1394 19:30
سلام دوستای خوشگلم... امشب با داستانی اومدم که شدید منتظرشید... بله انگار بقیه داستانها رو از داستان من بیشتر دوست دارید ..یعنی خواننده هاش خیلی خیلی بیشتر... خب چیه دوست دارم حسادت کنم...اره من الان دارم حسودی میکنم...نمیاد بهم حسودی کنم؟ حالا که فهمیدن منم حسودم برید ادامه این قسمت رو بخونید...واقعا کار مریم جون...
-
تنها گل زندگیم 21
یکشنبه 25 بهمن 1394 19:30
سلام دوستای عزیزم.... بدون هیچ حرفی بفرماید برای خوندن این قسمت.... گل بیست و یکم کانگین در حمام را باز کرد حوله سفید رنگی که به دست داشت را به روی شانه خود انداخت با لبخند به طرف وان که شیوون دران نشسته بود رفت گفت: عشقم ...پرنس من ...کارت تموم نشد؟...بسه دیگه ...میخوام باهم بریم بیرون...یادت رفته میخوام دوباره بریم...
-
طلسم عشق 4
شنبه 24 بهمن 1394 19:30
سلام دوستای گلم... قرار بود امشب اصلا من اپ نکنم...ولی چون قول دادم این فیکو سه قسمت تو هفته بذارم ...امشب هم اپ کردم... بفرماید ادامه... طلسم چهارم شیوون نگاهی به کوچه باریک متصل به کوچه کرد ، جز سیاهی چیزی نبود ، دوباره به روبرویش نگاه کرد با قدمهای اهسته به جلو رفت درکوچه که دیوارهای بلند اجری با نور تیرهای چراغ...
-
از جایی که امید رشد کرد - قسمت اول رمز whg1
شنبه 24 بهمن 1394 19:00
-
معجزه عشق 37
جمعه 23 بهمن 1394 19:30
سلام دوستای گلم.... خوب اوضاع این داستان داره اروم میشه... بفرماید ادامه..... بوسه سی و نهم (( نفس بکش عشقم )) شیوون 6 روز بود که توسط هیچل از مقر شکنجه گاه فراری داده شده بود به روستای محل تولد هیچل برده شد .کیو هم به دنبال او وارد روستا شد .در خانه لیتوک شیوون درمان شد و طی ماجرای کیو فهمید لیتوک دایی اوست . بعد از...
-
حقایقی از شیوون 9
پنجشنبه 22 بهمن 1394 19:30
حقایق امشب شاید برای بعضی هاتون تکراری باشه شاید نخوندین جای... ولی از هفته دیگه یه جرو حقایقی میارم براتون که فکر نکنم جایی خونده باشید... بفرماید ادامه ... همه چیز درمورد چویی شیوون * مصاحبه ای تو سال 2010 با سوجو داشتن که شیوون و لیتوک حرفیدن ..اینم حرفاشون * شیوون : در راه برگشت به خوابگاه من و لیتوک معمولا باهم...
-
من که فراموشش نکردم 11
پنجشنبه 22 بهمن 1394 19:20
سلام دوستای گلم... امشب با این داستانم امدم... بفرماید ادامه ... پارت یازدهم شیوون چهره اش از درد درهم شد پلکهایش را به روی هم گذاشت فشرد گوشه لبش را گزید انگشتانش به لبه مبل راحتی چنگ زد قدری نفس نفس زد ناله اش را خفه از بینی اش بیرون داد لای پلکهایش را باز کرد ریز شده به منجیر که درحال بستن باند دور زانوی راستش بود...
-
طلسم عشق 3
چهارشنبه 21 بهمن 1394 19:30
سلام دوستای گلم.... فکرشو نمیکردم این شخصیت به کیو هم بیادا... عین خود کیو... بفرماید این قسمت رو تو ادامه بخونید ... طلسم سوم جیهون و کانگین از جلوی قفسه های فروشگاه رد میشدند ، جیهون به طرف یکی از قفسه ها رفت نشست از داخل سبد طبقه اخر قفسه چهار توپ شیشه ای قرمز و ابی برداشت، کانگین بالا سرش ایستاد گفت: ازاینا خیلی...
-
طلسم عشق 2
سهشنبه 20 بهمن 1394 19:20
سلام دوستای عزیزم... خبو مثل اینکه خیلی هاتون شیچولی اینو خوندید من وونکیوش کردم دارم میزارم براتون تکراریه... گفتم که چند شب میزارم تا هم فیکای جدید به دستم که قولشو دادن برسه ...هم خود من تو تایپ عقب افتادم برسم به داستانما شما رو نا امید نکنم ..هم خوب دیگه وب خالی نباشه..دیگه شرمنده... بفرماید ادامه....امیدوارم ازش...
-
طلسم عشق 1
دوشنبه 19 بهمن 1394 19:20
سلام دوستای عزیزم... همنطور که قول داده بودم با قسمت اول این داستان اومدم... امیدوارم خوشتون بیاد... بفرماید ادامه.... طلسم یک پاییز 12 دسامبر 2012 به ارامی در را باز کرد ، هوای یخ زده داخل خانه به صورتش سیلی زد با قدمهای محکم وسنگین وارد شد ، همه جا تاریک بود ، نور مهتاب که از پنجره های شکسته وارد میشد فضا ی خانه را...
-
طلسم عشق ( مقدمه )
یکشنبه 18 بهمن 1394 19:30
خوب دوستای گلم.... این داستانی که میبنید داستان دومیه که بهتونقراره بذارم... قبلا شیچولی بود...کار خودمه... شیچولی بود گفتم وونکیوش کردم براتون اپ کنم.... یه داستان متفاوت داره.... زمانی که شیچولی هم بود حسابی متفاوت بود کلی فحش بارم کردن...خخخخ...امیدوارم شماها خوشتون بیاد... داستان بدی نیست ولی خوب زیاد استقبال نشد...
-
تنها گل زندگیم 20
یکشنبه 18 بهمن 1394 19:20
سلام دوستای گلم... امشب با این داستانم که منتظرش بودید اومدم... بفرماید ادامه... گل بیستم ((باغ رز)) چشمان خمار شیوون به فضای باغش بود، بوی عطر گل های رز و یاس که غنچه هایشان در حال شکوفتن بودن ریه هایش را پر کرده بود چشمانش از فضای رنگین کمانی رنگ باغش غرق لذت بیحسی بود، سبزی برگها با رنگارنگی گلبرگهای گلها هارمونی...
-
بامن بمان 48
شنبه 17 بهمن 1394 19:30
اینم از این قسمت...شرمنده بچه ها ..نویسنده اش فقط همین چهار قسمت رو نوشته و دوباره منو جلیو شما بد قول کرد...واقعا شرمنده ام بفرماید ادامه... قسمت چهل و نهم شیوون با گرفتن نگاه از او بلندشدن از روی صندلی رفتن به سمت در اتاق باز کردنش با همان حالت اخمآلود که باعث شد ندیمه قدری عقب نشینی کند پرسید: _ گفتی کی امده....؟ _...
-
افسون نگاهت
شنبه 17 بهمن 1394 19:20
سلام دوستای گلم.. بله با یه فیک جدید وونکیو اومدم...اینو یکی از دوستای عزیزم داده مریم جون عزیزم... تا براتون بذارم.... امشب مقدمه شو میزارم... و خود فیک یک روز در هفته اپ میشه.... البته روزش امروز نیست...از هفته دیگه مشخص میکنم... امشب قرار بود مدیر جان فیک بذاره نشد ..منم گفتم جاش مقدمه رو بذارم.... بفرماید ادامه...
-
بامن بمان 48
جمعه 16 بهمن 1394 19:30
اینم از این قسمت... فقط یه قسمت دیگه مونده برای من...برای بقیه اش باید کمی منتظر بمونید...شرمنده... بفرماید ادامه .. این قسمت: >> عشق یا برادر.... پارت اول..<<< <<صبح دوشنبه >> توی کافی شاپ پشت میز کنار پنجره به انتظار کیبوم که از قبل قرارگذاشته بودن نشسته به منظره بیرون چشم دوخته بود به...
-
معجزه عشق 36
جمعه 16 بهمن 1394 19:20
سلام دوستای گلم.... خوب باید بگم نویسنده بامن بمان بهم چند قسمت جدید داد بعدش دوباره مشکلی براش پیش اومد مشخص نیست کی بهم قسمت جدید میده و من یه امشب و فردا شب براتون میزارم و ذخیره ام تموم شده.... داستان دیگه ای هم ندارم فقط یکی از بچه ها زحمت کشیده یه داستان وونکیو بهم داده که یه روز در هفته براتون میزارم و اینکه...
-
حقایقی از شیوون 8
پنجشنبه 15 بهمن 1394 19:30
دوستای گلی که منتظر این پست بودن اینم اپ کردم.. فقط باید بگم شرمنده امشب بامن بمان اپ نمیشه..چون ذخیره ام داره تمام میشه...میخوام حداقل یه دو شب دیگه بریا اپ داشته باشم... شرمنده... بفرماید ادامه .... همه چیز درمورد چویی شیوون ** یه مصاحبه ای تو رادیو سال 2006 که شیوون در مورد اوایل کارش و فرستاده شدنش به چین میگه....
-
من که فراموشش نکردم 10
پنجشنبه 15 بهمن 1394 19:20
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .... پارت دهم هیوک دستانش را دور تن شیوون حلقه کرد به آغوشش کشید بغضش ترکید و گریه اش درامد گفت: ممنون شیوونا...ممنون شیوونا...ببخشید... ببخشید ...اگه تو نبودی من چیکار میکردم... کارم تموم بود... منو ببخشش... همش تقصیر منه ...حالا تو باید...شیوون که از حرکت هیوک...
-
بامن بمان 47
چهارشنبه 14 بهمن 1394 19:30
خوب این هم از این قسمت... بفرماید ادامه.... قسمت چهل و هفتم..... هنری یه نگاه به آشپزخانه انداخت و بعد باکمی کشیدن خود به سمت هیوک به آرومی که فقط خودشان بفهمن گفت: _ راستش هرچی فکر کردم امدن پلیس به یکی از رفتارهای گذشته ت ربط بدم .. هیچ جور نشد .. فقط .. فقط به یک موضوع رسیدم اونم.. مکثی کرد دوباره گفت: _ موضوع پدرت...
-
تنها گل زندگیم 19
چهارشنبه 14 بهمن 1394 19:20
سلامم دوستای گلم.... برای خوندن این قسمت لطفا برید ادامه.... گل نوزدهم (( 29 روز بازگشت به خانه)) کانگین نشسته و خم شده به روی میز دفتر یادداشت را جلوی خود گذاشته مشغول نوشتن بود زیر لب گفت : نوبت جلسات فیزیوترابیت و روانشناسیت که این روزاست... اخم کرد با حرص گفت: نوبت دوم طب سوزنی هم فرداست ...دکتر پارک هم گفته آب...
-
با من بمان 46
سهشنبه 13 بهمن 1394 19:30
اینم از این قسمت داستان بفرماید ادامه ... ( آشفتگی....) هتل.. جام شراب قرمز رو به میان دست خود سیگار برگ به لب با گرفتن پوک عمیق دود غلیظ ,خاکستری رو از بین لبهای خود بیرون به شیشه ای بزرگ که مقابلش ایستاده بود می چسباند و هیچ توجهی به گفته های که توی اتاق از زبان جناب " چو مین سانگ" که از رفتار و تغییرات به...
-
غیرمنتظره 2 ( دو شاتی )
سهشنبه 13 بهمن 1394 19:20
سلام دوستای گلم... این از قسمت و دوم یعنی اخر این تک شاتی.... بفرماید ادامه... ( غیر منتظره ) پارت دوم -ریووک : هیونگ جرات یا شجاعت ؟ -شیوون : اوممم خب فکر کنم تا حالا همه ی بلاهایی که تو شجاعت میشه امتحان کردو سرم آوردین پس حقیقتو انتخاب میکنم! ریووک خندید و یاد سوالی افتاد که خیلی وقت بود می خواست از شیوون بپرسه اما...
-
معجزه عشق 35
دوشنبه 12 بهمن 1394 19:20
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... بوسه سی و پنجم ((معجزه زندگی من)) ( روز دوم آزادی) ( 9 فوریه 2012 ) (سوون روستای سوجو) 2 روز بود که هیچل شیوون را از ان شکنجه گاه مخوف فراری داده بود به روستایش که کوهستانی در شهر دیگری بود برد. این روستا در زمستان بخاطر بارش سنگین برف از نظرها پنهان میشد ،جاده...
-
بامن بمان 45
یکشنبه 11 بهمن 1394 21:44
اینم از این قسمت ... بفرماید ادامه ... در ادامه قسمت قبل : >>>شب شرکت<<< کوچکترین پلک یا حرکتی نمیکرد .نگاهش خیره به خنجر که خشم داشت زیر گلوی شیوون حکمرانی میکرد و قدمهایش شکسته ؛آروم با حرکات ضارب که نشانه که از او دیده وهنوز شک داشت که اون کسی باشد که در ذهن خود به یادآورده بود برایش سوال برانگیز...
-
با من بمان 44
یکشنبه 11 بهمن 1394 19:30
اینم از این قسمت ... بفرماید ادامه قسمت 44 شب ..شرکت تمام اعضای بدنش خسته ؛کوفته بود.ساعتها بدون اینکه لحظه ای دست از کار بکشد پشت میز خود مشغول به کار بود. ساعت ازهفت هم گذشته بود قبلش باید خونه میبود اما اوهنوزتوی شرکت مشغول به آخرین مسائل شرکت ؛ قرارداد های که مربوط به فردایش ملاقات با دوشرکت بود انجام میداد. شیوون...