ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
دوستای گلی که منتظر این پست بودن اینم اپ کردم.. فقط باید بگم شرمنده امشب بامن بمان اپ نمیشه..چون ذخیره ام داره تمام میشه...میخوام حداقل یه دو شب دیگه بریا اپ داشته باشم... شرمنده...
بفرماید ادامه ....
همه چیز درمورد چویی شیوون
** یه مصاحبه ای تو رادیو سال 2006 که شیوون در مورد اوایل کارش و فرستاده شدنش به چین میگه.
****( مدیر: شیوون چند وقته که وارد کمپانی شدی؟ ...
شیوون: حدود یک سال..
مجری : زمان خیلی سریع میگذره...خب مهارتهای خوندن و رقصت خیلی پیشرفت کرده...در حالیکه داری برای شروع به کارت اماده میشی ...در کنار کره ما باید روی همه اسیا کار کنیم...میفهمی؟..
شیوون : بله...
مدیر: برای همینم گفتم که بفرستیمت چین برای اموزش زبان ..
شیوون: چین؟...
مدیر : اونجا زبان و فرهنگ یاد بگیر ...میفهمی؟... خیلی زود باید بری...پس سریع اماده شو... )
شیوون: و اینطوری یک سال بعد از پیوستن به کمپانی برای یادگیری زبان چینی فرستاده شدم ... بعد از رفتن به چین تنهایی احساس درماندگی میکردم.. با اینکه ادمهای زیادی بودن ...ولی همشون چینی بودن... ادمهایی که درکشون نمیکردم... من یه کره ای بودم که یک کلمه چینی هم بلند نبودم... توی یک سرزمین غریب بدون هیچ دوستی تنها بودم... بعد از یک ماه کم کم میفهمیدم که مردم درمود چی حرف میزنن... الان که فکرشو میکنم با عزم و اراده ام یه زبانو یاد گرفتم... اگه میخواستم غذا بخورم باید میپرسیدم رستوان کجاست؟.. اگه میخواستم بگردم به خوابگاه باید ادرس خوابگاه رو میپرسیدم؟...
- بعد از 6 ماه درس خوندن برگشتم کره.... عموم یه بار به دیدن پدرم اومده بود... به من گفت که فکر میکنه من باید تجارت و بازرگانی رو از پدرم یاد میگرفتم ...با اینکه پدرت هیچوقت به زبون نمیاره...اما خیلی نگرانته.. خیلی وقت بود که خودمو برای این چیزا اماده کرده بودم.. هر وقت مردم این حرفا رو بهم میزنن ..
-بعد هم سریال بازی کردم که در طول سریال خیلی مورد توجه قرار گرفتم... همچین اولین حقوقم رو هم دریافت کردم... مقدار زیادی نبود ...اما پولی که تو دفترچه حسابم بود اولین حقوق زندگیم بود ...نمیدونستم شب چند بار به دفترچه نگاه کردم... مثل یه رویا بود ...چند روز بعد به این فکر افتادم که بهترین راه استفاده از پولم چیه....
(( پدر شیوون : کشیش بهم گفت...
شیوون: چیو گفت؟...
پدر : تو پولتو به کلیسا هدیه کردی....
شیوون: آه... پس در موردش شنیدین؟...
پدر: اره... امروز خیلی بهت افتخار میکنم... در اینده هم قول بده که سخت کار کنی... در قبالشون مسئولیت پذیر باشی... متوجه میشی؟... )
-شیوون: خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم... احساس اون موقع فراموش نکردنیه... از وقتی بچه بودم پدرم کسی نبود که خیلی از من تعریف کنه...اون به من گفت که بهم افتخار میکنه...بعد از اون توی چند سریال دیگه بازی کردم... همچنین فرصت پیدا کردم تا برای شروع به کار به عنوان یه خواننده اماده بشم... سرانجام به عنوان عضوی از سوپر جونیور شروع به کار کردم... به گروه 12 نفره ....
-راهی که تا حالا اومدم طولانی نبوده... کوتاه هم نبوده... اما میتونم به وضوح بفهمم که راهی که پیش رو دارم خیلی بلندتر... راهیه که طی کردم برای اینکه رضایت و تصدیق پدرمو به دست بیارم...برای انکه طرفدارام رو ناامید نکنم.. امروز هم سخت کار خواهم کرد... من شیوون سوپر جونیورم...
**************************************************************
فن اکانت میوز یک کور2012
یکی از فن ها که رفته بود میوز یک کور اینا رو گفته:
*ماشالله شیوون فعال شده... شیوون مدام داشته قسمت خودشو تمرین میکرده... دونگهه هم ایستاده بود نگاهش میکرد اداشو در میاورده میخندید... شیوونم میزنتش بعد دونگهه به شیوون یاد میده که قسمتشو مدل دیگه هم میتونه انجام بده ... شیوون امتحان میکنه... بعدم دیگه دیوونه میشن و چل بازی در میارن میپرن بالا و پایین... بعد هیوک هم بهشون میپیونده میشینن دوباره با دونگهه به شیوون میخندن... کانگین هم از طرفدارا میپرسه :چیزی خوردن یا نه؟... اونام میگن: نه.... شیوون میپره میگه: ولی من خوردم یوهاهاهاها...
وقت استراحت لیتوک کتشو در میاره شیوون ازش میگیره میپوشه... شیوون به هیوک میگه خوشتیپی ...کیو میپره وسط به شیوون میگه : تو خیلی خوشتیپی فقط زیاد حرف میزنی... اخرشم بعد از ضبط توی ماشین شیوون هی شیشه رو میکشیده پایین و میگفته من نکشیدم... بعد عکس از خودش به طرفدارها نشون میده....
************************************
در برنامه "اینترویت "سوالاتی از شیوون میکنند که مال 2012
+ مجری کیم وون هی از شیوون میپرسه که تو توی خونه کوچکترین هستی؟.. شیوون جواب میده: نه من بزرگترین فرزندم..
بعد از عشق و اینا میپرسه و شیوونم جواب میده که: من وقتی با اعضای سوجو هستم خوشحالم... بعدم از تعداد دفعاتی که واقعا عاشق شده پرسید که شیوون جواب داد: نمیدونم ...که کیم وون هی بازم پرسید شیوون گفته: چون هنوز جوونم ...تنها زنی که تو زندگیم دوستش دارم مامانمه...
***********************************************
سال 2011 شیوون و دونگهه رفتن تو یه جزیره برای یه سری عکسای تبلیغاتی...دوربینی هم که طبق معمول برای برنامه تبلغاتی همراهشونه... که بعدها ویدیوش پخش شد ...
در ویدیوش شیوون و دونگهه کنار ساحل هستن ،مثلا در حال کشتن دنبال هیزم هستند... شیوون درحال کشتن هست و هر چوبی را برمیدارد ورانداز میکند و دونگهه هم فقط همراهیش میکند و حرف میزند که با لبخند نگاهی به شیوون کرده و گفت: اگه بابای شیوون میفهمید ما کجایم... توی چه جزیره دور افتاده ای.. هستم الان ظرف یه ساعت با یه هلی کوپتر خودشو میرسوند اینجا... شیوون هم فقط لبخند میزنه ،بیچاره خودشو میکشه هی هیزم جمع میکنه به دونگهه میگه : به من اعتماد کن... دونگهه هم میگه : من فقط به بابات اعتماد دارم... شیوون هم دوباره فقط لبخند میزنه...
شیوون در تاریخ 8 دسامبر 2010 یه توییت گذاشت به این مضمون :
خدایا همه مریض های اسلام و ادیان دیگه رو شفا بده.... الی امین ...
عالی بود مثل همیشه
ممنون عزیزدلم
یعنی ادم باشعور خوشگل فهمیده مهربون موفق اصلا بغض گلوم وگرفت
مرسی عزیزم
مثل همیشه عالی ممنونم.
خواهش عزیزدلم..
من ازت ممنونم
سلام...مرسی که بازم آپ کردی...خیلی زحمت میکشی...
سارانگهه
سلام عزیزدلم...
خواهش عزیزدلم..ممنون که میخونیش...
منم عاشقتم