-
معجزه سفید 24
سهشنبه 3 آذر 1394 19:49
سلام .. بفرماید ادامه ... معجزه بیست و چهارم " ببخشید به من گفتن پرفسور کینگ با من کار دارن ".. شیوون به منشی رئیس بیمارستان گفت. زن نگاهی به شیوون کرد گفت: ببخشید شما؟... شیوون جواب داد :من چویی هستم...چویی شیوون... زن گفت: اه ...بله چند لحظه صبر کنید ...بهشون بگم که شما اومدین ... گوشی تلفن را برداشت دکمه...
-
way back in to love1
دوشنبه 2 آذر 1394 20:40
سلام بچه ها... این فیک جدید که قولشو داده بودم... این فیک رو عسل جون نوشته برای نازنین جون... نازنین جون هم اونو تو سایت وونکیو آپ میکرد که با بسته شدن سایت داد به من که بذارمش اینجا... داشتانش وونکیوه . همین دیگه میزارم بخونید....دست عسل جون و نازنین جونم درد نکنه .... پارت 1 با دیدن آقای چو که همراه سایر مسافرها از...
-
تنها گل زندگیم 3
یکشنبه 1 آذر 1394 21:04
سلام بچه ها... بفرماید ادامه... گل سوم کانگین عاشق شیوون شده بود با کلی درگیری با خود پی به احساس خود برده بود .حال نمیدانست چطور این احساسش را با شیوون در میان بگذارد. اصلا نمیتوانست این احساس را به شیوون بگوید .دیوانگی محض بود .شیوون مافوقش بود ،بعلاوه مثل او گی نبود. هر چند خود کانگین هم گی نبود ،ولی با دیدن شیوون...
-
معجزه عشق 18
شنبه 30 آبان 1394 20:27
سلام..... ببخشید از تاخیرم... بفرماید ادامه... بوسه هجدهم (( رویای عشق )) کیوبا گیجی پرسید: چیزی گفتی عمو؟... هیوک رو به کیو گره ای به ابروهایش داد گفت: تو عاشق شیوونی؟...شیوون برای توحکم برادر رو نداره عشقته...هر چند شیوون برادرت نیست پسر خالته...ولی همه دنیا شما رو برادر هم میدونی ...برای تو اون عشقته نه برادر...
-
انتظار
چهارشنبه 27 آبان 1394 20:30
سلام بر دوستای گلم.... برای خودندن تک شاتی بفرماید ادامه.... انتظار سلام میخوام یه داستان خیلی خیلی قشنگی رو براتون بذارم ...داستانی که چند بار خوندمش باهاش اشک ریختم و لذت بردم ... داستانی که جز کادوهای تولدم بود ... از عشقم فاطمه جون ( نویسنده معجزه سفید). یه دنیا ممنون که این هدیه به این لطیفی و قشنگی رو برام...
-
ღ My Phony Hearts ღ _EP 37
سهشنبه 26 آبان 1394 21:54
درود این پارت رو داشته باشید...حواستون هم باشه پارت قبل رو جا ننداخته باشین... عاخه می دونم نمی گنجید انقدر زود اومده باشم... و اینکه پارت بعد به این سوالتون که شیوون چطور با اینکه عموی هیچل بود باهم بودن جواب داده میشه منتظر پارت بعد باشید... دوستانی که می خوان فیک رو به تازگی شروع کنن تمامی قسمت های قبل توی این آدرس...
-
معجزه سفید 23
سهشنبه 26 آبان 1394 20:35
سلام بچه های عزیز.... خوبید؟.... حرفی نیست ..فقط بگم از هفته دیگه یه داستان دیگه وونکیو که یکی از دوستام زحمتشو کشیده بهم داده رو هم به اپ ها اضافه میکنم... توضیحتاشو موقع گذاشتن میگم... بفرماید ادامه ..... معجزه بیست وسوم چند روزی از اون اتفاق میگذشت ،شیوون تو این چند روز سعی کرده بود مگی رو گیر بیاره ازش عذرخواهی...
-
شب عاشقانه
دوشنبه 25 آبان 1394 20:29
سلام دوستای گلم... خوبید؟... امشب اومدم با یه تک شاتی اروم...بدون استرس یا کمدی اروم و عاشقانه... امیدوارم خوشتون بیاد... برید ادامه بخونید این تک شاتی رو نمیدونم اینو قبلا خوندید یا نه....بفرماید .. شب عاشقانه د ستهایش میلرزید نه از هیجان، نه از خوشحالی، بلکه از خشم، از نفرت. انقدر خشمگین بود که به نفس نفس افتاده...
-
تنها گل زندگیم 2
یکشنبه 24 آبان 1394 21:34
سلام دوستای عزیزم.... بله امشب با این داستانم اومدم.... حرفی هم ندارم برید ادامه بخونید. گل دوم شیوون چشمانش را بست پلکهایش را بهم فشرد گوشه لبش را گزید تا ناله اش را در گلو خفه کند چنگ به میله ها را محکمتر کرد طوری که نوک انگشتانش سفید شدند به سختی با دردی که تمام وجودش را میسوزاند پای چپش را به روی زمین گذاشت نفسش...
-
معجزه سفید 22
شنبه 23 آبان 1394 21:26
سلام دوستای عزیزم.... خوبید ؟>... بله با یه قسمت دیگه از این فیک اومدم....بدون هیچ حرفی برید به ادامه.... معجزه بیست ودوم پرفسور جانگ از لبه تخت بلند شد رو به کیو و لیتوک که با نگرانی به شیوون نگاه میکردن گفت: خوب خدارو شکرکه معدهش خونریزی نکرده ...دوتا امپول بهش زدم ...این سرم که هست... وقتی از خواب بلند میشه دیگه...
-
تولدت مبارک
جمعه 22 آبان 1394 22:01
سلام دوستای عزیز... خوبید؟... سوال تکراری که کسی جوابشو نمیده... بگذریم... بله امشب با تنها تک شاتی ایونهه که قبلا نوشته بودم اومدم... دیگه ببخشید امشب دیر اومدم تنها چیزی که امده داشتم رو میزارم... دیگه شرمنده...و ممنون بچه ها من استعداد ندارم یه چیزای خط خطی میکنم ...ممنونم که داستانمو میخونید برام کامنت میزارید...
-
معجزه سفید 21
پنجشنبه 21 آبان 1394 21:11
سلام دوستای عزیزم... خوبید؟... میدونید چی شده از بی حواسی داستانها رو جابجا اپ کردم... سه شنبه باید این قمست رو اپ میکردم جاش معجزه عشق رو اپ کردم . امشب اینو دارم میزارم... این روزا اصلا حواسم نیست...کاملا قاطی کردم..شاید خودتون هم علتشو بدونید هیچ جوره نمیتونم اروم بشم...کارم شده شب و روز گریه ...نمیدونم چه بکنم......
-
آهنگ عشق
چهارشنبه 20 آبان 1394 21:07
سلام دوستای عزیزم ... سلام بر دوستای عزیزم ...سلام بر سایلنتای عزیزم.... خوبید همتون... حتما با خودتون میگید این چه سرخوشه که با اینقده کامنت کم هی میاد هر شب پست میزاره... ولی اگه بیاد پشت وب ...یعنی وضعیتشو ببیند مثل من فعال میشد...یعنی هر قسمت داستانهای که میزارم 40 خورده ای خواننده داره...تنها فیک معجزه عشق 30 و...
-
معجزه عشق 17
سهشنبه 19 آبان 1394 20:52
سلام دوستان عزیزم... خوبید؟... چه میکنید؟... بله امشب با این قسمت داستانم اومد... بدون هیچ حرفی برید بخونید.... بوسه هفدهم ((تو دیگه اشتباه نکن )) 25 دسامبر 2003 ( روز اول کریسمس) دکترها با آزمایش فهمیدند شیوون به کدام دارو حساسیت دارد عوضش کردن. حال شیوون با تغییر دارو رو به بهبودی شد. طی این چند روز که شیوون بستری...
-
قلب عاشقمو نمیدم
دوشنبه 18 آبان 1394 21:15
سلام دوستای عزیزم خوبید؟.... سلامت هستید.... هی منم بد نیستم... بله امشب با یه تک شاتی اومدم....این تک شاتی قبلا که خوندین فکر کنم زوجش یه چیز دیگه بود من تغییر دادم با یه خورده شاخ و برگ دادن شد این.....امیدوارم خوشتون بیاد... ممنون بچه ها ازتون که از داستان تنها گل زندگیم استقبال کردید... 39 نفر خوندن داستانمو و 7...
-
تنها گل زندگیم 1
یکشنبه 17 آبان 1394 20:47
سلام دوستای گلم... خوبید؟.... اوف خیلی خیلی استرس دارم..امشب قسمت اول این فیکو اپ کردم... امیدوارم بپسندید.. دلم میخواد امشب یکم غر بزنم... ولی قبلش بگم این فیک یه جورای خاصه ...هم کاپلش که خیلی ها تون میگید نخوندید..هم اینکه یکم یه داستان رومانتیک عاشقانه ست... هیجانش کمه...یعنی مثل باور کن عاشقتم پر از استرس و خشونت...
-
انتقام کیوهیون
شنبه 16 آبان 1394 21:25
سلام دوستای گلم... خوب و سلامتید؟.. . بله امشب با یه تک شاتی اومدم... هر چند بعضی هاتون تک شاتی هامو خوندین... من برای دوستای جدیدم اوناd که نخوندن اینا رو میزارم...دیگه شرمنده اگه تکراری میزارم... ..بفرماید به ادامه... انتقام کیوهیون سالن پر بود از الف ها که جیغ و فریاد میزدنند چشمها چشمه اشک بود، دستها با پرچمکها...
-
تنها گل زندگیم...مقدمه
جمعه 15 آبان 1394 21:48
سلامی دوباره... نمیدونید چه استرسی دارم.... نمیدونم کسی از این داستان خو.شش میاد یانه... درست مثل باو ر کن عاشقتم که باور اول داشتم میزاشتم...یعنی خیلی ها بهم سر باور کن عاشقتم گفته بودن ""نذارش ...کسی تاحالا زوج کیوون نخونده و نمیپسنده ...یه ریسک بزرگه... بهتره که نذاریش..این...
-
معجزه سفید 20
جمعه 15 آبان 1394 20:45
سلام بر دوستای گلم... خوبید؟.... بله اپ داستان باور کن عاشقتم تموم شد... از این به بعد با فیکهای دیگه ای در خدمتون هستم..امیدوارم از این فیکاها هم راضی باشید....امشب هم نوبت اپ این فیک بود....و اینم بگم وونکیو این فیک هم داره شروع میشه.... بخونید برید پست های بعدی... معجزه بیستم چند ساعتی از رفتن آقای چویی میگذشت...
-
معجزه سفید 19
چهارشنبه 13 آبان 1394 20:48
سلامی دوباره... بله نوبت اپ این داستانم بود...خوب هر کی دوست داره اینو بخونه بره ادامه بخوندش ...... معجزه نوزدهم صدای گریه شیوون کمتر شده بود پس لیتوک از روی زمین بلند شد وارد اتاق شد .با باز شدن در شیوون نگاه خیس ازاشکشو از پنجره گرفت به صورت رنگ پریده لیتوک دوخت اون حالا بیحال اشک میریخت. لیتوک با چشمانی که اشک...
-
معجزه عشق 16
دوشنبه 11 آبان 1394 21:56
سلامی دوباره..... یعنی الان من قیافه ام شبیه این سگه شده دارم این پستا رو اپ میکنم.... برم خودمو بکشم از دست این نتتتتتتتتتتتت....اوففففففففففففففف..امشب نوبت اپ این داستانم بود... برید بخونید...تا من برم این نتو بکشم بیامممممممممممممممم بوسه شانزدهم (( منو ببخش عشقم)) ( اتاق ریکاوری> بخش مراقبت های ویژه) کیو رنگ...
-
معجزه سفید 18
جمعه 8 آبان 1394 20:21
سلام بر دوست جونام خوبید ؟..چه خبرا.... بله با یه قسمت دیگه ازداستانی که منتظرش بودید اومدم.... بدون هیچ حرفی تشریف ببرید ادامه بخونید.... معجزه هجدهم کانگین پرسید: چی شده؟...باهاشون تماس گرفتی؟...لیتوک با بیحالی که به دو مرد نگاه کرد در حالی که روی مبل پایین تخت مینشست گفت: به سختی شمارشونو تو امریکا گیر اوردم......
-
معجزه عشق 15
چهارشنبه 6 آبان 1394 20:10
سلام بر دوستای گلم خوب و سلامتید؟.... بله امشب هم اومدم... ولی قبل از اینکه برید داستان رو بخونید باید یه چند تا نکته بگم.... اول اینکه ..این فیک من قبلا هم گفتم کیووون هست ... یعنی برعکس وونکیو... بچه ها ی که از این مدل داستانها نمیخونن خواهش میکنم نخونن خودشونو اذیت نکنن که بعدش برن یه جاهای پشت سرمن یه چیزای...
-
معجزه سفید 17
سهشنبه 5 آبان 1394 20:08
سلام به همه ..از دوستای گلم تا سایلنتا خوبید انشالله؟... عزاداریهاتون قبول....منو هم دعا کردید؟>... خیلی التماس دعام.... بله دوباره اپ داستانها رو شروع کردم... ولی خوب همون اولش نمیشه که با گله شروع کرد.... یعنی نویسنده این فیک شاکی بود... نمیخواست دیگه این فیک اینجا اپ بشه.... میگفت کسی که منتظرش نیست براش کامنت...
-
معجزه عشق 14
سهشنبه 21 مهر 1394 21:30
سلامی دوباره بر دوست جونی های خودم... بله امشب نوبت اپ این داستانم بود..... اهوم ...خودم میدونم...من امشب خیلی خوبم... لازم به گفتن نیست...فقط بگکم امشب کلا حوصله رمز بازی رو نداشتم اینجوری گذاشتم اینو دیگه..... بو/////سه چهاردهم (( هیونگ من بهت احتیاج دارم)) ( اداره پلیس ) سروان دست روی شانه کیو گذاشت گفت: کارت عالی...
-
معجزه عشق 13
سهشنبه 14 مهر 1394 21:53
سلامی دوباره.... بله امشب نوبت اپ این داستان هم هست.... ببخشید بچه ها که نمیتونم این داستان رو بیشتر از این مثل باور کن عاشقتم بذارم... اخه نمیرسم تند تند بتایپمش.... واقعا شرمنده ام...حوصله رمزی کردن نداشتم... برید این قسمت رو بخونید.... بو//سه سیزدهم ((هیونگ من درد دارم)) شیوون لبه تخت نشسته دستی به روی شکمش که به...
-
معجزه سفید 16
جمعه 10 مهر 1394 21:12
سلامی دوباره... بله قسمت دیگه ای از این فیک رو گذاشتم.... در مورد ش سکوت میکنم چون هر بلای سر شیوون بیاد تقصیر من نیست ...من بیگناهم.... معجزه شانزدهم کریس در حالی که چهره اش گرفته بود دست شیوون رو میون دستاش نوازش میکرد بدون اینکه به شیوون نگاه کنه با صدای آرومی گفت: وون... شیوون که سرشو رو بالش گذاشته بود به چهره ی...
-
گذشته ای در آینده 19-20(دوقسمت اخر)
جمعه 10 مهر 1394 19:21
-
معجزه سفید 15
چهارشنبه 8 مهر 1394 21:15
سلامی دوباره بله گفتم که حالا هنوز مسافرتم اینو اپ بکنم تا بخونیدیش.....امشب این فیک نصف شد.... نصف دیگه ای مونده...هی چقدر زود گذشت معجزه پانزدهم کیو وکریس روی صندلیاشون نشستن ،هیچکدوم میلی به خوردن نداشتن ناگهان کریس قاشقش رو تو بشقاب پرت کرد در حالی که به پشتی صندلیش تکیه میداد با حالت عصبانی و صدایی نسبتا بلندی...
-
معجزه عشق 12
یکشنبه 5 مهر 1394 21:42
سلامی دوباره... نمیدونم چرا امشب حرفم نمیاد.....فقط بگم این قسمت رو به درخواست شدید گذاشتماااااااااااااا... یعنی قولشو داده بودم.... بقیه رو بعدا که تاپیدم میزارم.... بوسه دوازدهم « هیونگ ازم متنفره » 20دسامبر 2003 (سئول فرودگاه ) مین هو با چهره ای درهم و اخم الود به شیوون که با کاپشن چرمی و شلوار لی مشکی اندامش خوش...