-
شکارچی قلب 60
دوشنبه 8 آذر 1395 20:15
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه.. قسمت شصت ریووک با چهره ای کبود شده از خشم فریاد زد: اره خودم کشتمشون...ولی باعثش کی بوده...دوباره با دست به شیوون اشاره کرد گفت: اون حرومزاده پدرمو کشت...بعدشم افتاد به جون باندم...همه رو نابود کرد...خود حرومزاده اشو گرفتم تا بکشمش...ولی از دستم فرار کرد...بخاطرش مجبور شدم همسرمو...
-
شکارچی قلب 59
شنبه 6 آذر 1395 19:30
سلام دوستای گلم .. بفرماید ادامه .. قسمت 59 بهار 20 آپریل 2012 جنگل بامبو (خیزران) < کیوتو < ژاپن چهار مرد جوان در احاطه 20 بادیگارد در جاده خاکی جنگل پیاده روی میکردنند، فضای جنگل زیبا و پاک بود، ساقه های سبز بلند بامبو کنار هم چیده شده بودنند صدای خاصی با وزش باد از بین درختان به گوش میرسید، ترکیب صدای به هم...
-
مرا دوست بدار 2
جمعه 5 آذر 1395 19:30
سلام دوستای گلم... باید بگم این داستان به فرصت احتیاجچ داره...برید جلو باید صبر کنید و بببیند چی میشه... بفرماید ادامه .. برگ دوم (( یک ماه قبل )) ( به تاریخ 23 سپتامبر – 23 اکتبرماه اخر ابستان 2014 ) کیو وحشت زده با صورتی رنگ پریده چشمان گشاد وارد خانه شد پشت هم صدا زد : شیوونااااااا.... شیوونااااا...هیونگ... هیونگ...
-
دوستت دارم 17
پنجشنبه 4 آذر 1395 20:23
سلام دوستان.. ببخشید چند روزه اینترنت نداشتم..با بدبختی یه کوچولو اینترنت تهیه کردم... نمیدونم تا کی دارم... بفرماید ادامه عاشقتم دوازدهم ( پاریس ) شیوون میان ماشین های تصادف کرده میچرخید کنار ماشین اولی ایستاد سمت راننده خم شد شیشه سمت راننده پایین کشیده شده بود شیوون هم قدری به داخل خم شد به راننده که روی فرمان خم...
-
شکارچی قلب 58
سهشنبه 2 آذر 1395 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه قسمت پنجاه هشت بهار 12 آپریل 2012 بانکوک < تایلند هیچل از ماشین پیاده شد با ابروهای درهم خیره به خانه ویلایی به گوشی موبایلش جواب داد: باشه...آره...داریم میریم تو...مواظب باش...نه...فعلا...درحال قطع کردن بود که دوباره گوشی را به گوشش چسباند سریع با لبخند گفت گفت: مینی...مینی...مواظب...
-
شکارچی قلب 57
دوشنبه 1 آذر 1395 19:30
سلام عزیزان... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... قسمت پنجاه و هفت بهار 10 اپریل 2012 آب گرم اورامگیا تاکی < جزیره هاچیجو جیما < کیوتو < ژاپن کیو کنار ویلچر که شیوون رویش نشسته بود ایستاد با برداشتن عینک دودیش به گیون سوک و یسونگ که کنار پیشخوان با مرد ژاپنی در حال حرف زدن بودن نگاه کرد. شیوون به شدت خسته...
-
مرا دوست بدار 1
جمعه 28 آبان 1395 19:40
خوب اینم از قسمت اول... امیدوارم راضیتون بکنه و بگید این داستانو میخونید... البته امیدوارم بفرماید ادامه برگ اول 2014 ( 23 سپتامبر – روز اول پاییز) نگاهش به مرد خوش قامت شیک که جذابیتش تمام همکاران خانم و اقا را مجذوب خود کرده بود با رفتار جنتلمنه شانه اش همه را شیفته خود کرده بود مهارت در کارش هم همه را مطیع خودش...
-
مرا دوست بدار (مقدمه )
جمعه 28 آبان 1395 19:30
سلام دوستای گلم... خوب بالاخره تونستم داستان جدیدمو شروع کنم...خیلی هیجان زده ام... داستان جدیدم متفاوته... و میگم یه چند قسمتشو بخوند...اگه خوشتون نیامد دیگه نخوندیش... باور کنید تمام سعیمو میکنم که قابل تحمل بشه... بیشتر درموردش توضیح نمیدم چون هر توضیحی گره های داستان رو باز میکنه.... پیشنهاد میکنم بخونید... این...
-
دوستت دارم 11
پنجشنبه 27 آبان 1395 19:30
سلام دوستای گلم فقط بگم شبهای شهادت نزدیکه و طبق معمول اون شبها اپ نمیکنم... حالا بفرماید ادامه عاشقتم 11 شیوون برگه های دست خود را روی میز گذاشت به مین هو که مثل خود شیوون با لباس سفید پزشکی که به تن داشت روی صندلی لمه داده درحال نوشیدن قهوه بود یه طور خاص نگاهش میکرد هم نگاه شد اخمی کرد گفت: چی شده ؟...چرا اینجوری...
-
شکارچی قلب 56
چهارشنبه 26 آبان 1395 19:30
سلام دوستای گلم.... بدون هیچ حرفی بفرماید ادامه... قسمت پنجاه و شش بهار12 آپریل 2012 پکن < چین دونگهه دستانش عرق کرده بود.تفنگش راازاین دست به آن دست کرد، حس میکرد قلبش توی دهانش است از هیجان کف پایش را به زمین میکوبید ،فوتی کرد دوباره تفنگش را از این دست به آن دست کرد. هیوک که چشمانش را بسته و انگشتانش بهم قفل بود...
-
شکارچی قلب 55
سهشنبه 25 آبان 1395 19:30
سلام دوستای گلم... راستش دارم داستان کم میارم...این داستان تموم بشه چیزی ندارم جاش بذارم... پس جاش خالی میمونه...یعنی وسط هفته چیزی نمیتونم بذارم... کسی هم بهم کمک نمیکنه داستان نمیده ...نمیدونم چه بکنم بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت.... قسمت 55 بهار 7آپریل 2012 روز تولد شیوون باغ شکوفه های گیلاس < کیوتو <...
-
شکارچی قلب 54
دوشنبه 24 آبان 1395 19:30
سلام دوستای عزیز.. این هم از این قسمت....بفرماید ادامه... قسمت پنجاه و چهارم بهار6 آپریل 2012 کیوتو < ژاپن کیو کتاب را ورقی زد گفت: خوبه توی این شهر هر جای دیدنی که بخواهیم بریم هست...کلا جاهای زیادی داره که بخوایم ببینیم...گیون سوک راست میگفت...واقعا بینظیره...تکیه ای از سیب پوست کنده را از بشقاب کنار دستش برداشت...
-
تنها گل زندگیم 55
یکشنبه 23 آبان 1395 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... گل پنجاه و پنج دونگهه دستانش را تکان میداد طول و عرض اتاق نشیمن را تند تند راه میرفت با صدای بلند گفت: حتما براشون اتفاقی افتاده...حتما دزدیدنشون...اره...حتما دزدیدنشون..یا شایدم تصادف کردن...نه حتما یاکوزاها دزدیدنشون....یهو وسط اتاق ایستاد رو بگردانند همانطور...
-
شکارچی قلب 53
شنبه 22 آبان 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم... بدون هیچ حرفی بفرماید ادامه.... قسمت پنجاه سوم شیوون با ابروهای درهم و عصبانی قاب را روی رانهایش گذاشت رو به کیو گفت: اینجا بمون؟... نه من نمیمونم...من میرم خونه خودم...که کیو امانش نداد دستش را گرفت و فشرد با لبخند گفت: خونه ما همین جاست...عزیزم خونه تو اینجاست...منم همین جا پیشت میمونم...من هیجا...
-
شکارچی قلب 52
جمعه 21 آبان 1395 19:30
سلام دوستای گلم.. بفرماید ادامه ... قسمت پنجاه و دوم ماشین لیموزین مشکی خیابانها را طی میکرد تا به مقصد برسد. کیو با چشمانی نگران تنی لرزان به بیرون از شیشه دودی ماشین نگاه میکرد، قلبش مانند تنش لرزان و ترسان بود. با گذشتن از هر خیابانی نزدیک شدن به خانه اقای چویی ترسش بیشتر میشد روبرگرداند به آقای چویی که با ابروهای...
-
دوستت دارم 10
پنجشنبه 20 آبان 1395 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت.... عاشقتم ده 2005 ( شیوون 19 ساله- مین هو 19 ساله – کیوهیون 27 ساله – هنری 13 ساله ) یک سال بعد شیوون لبخند ملایمی زد تعظیمی با سرکرد گفت: ممنون استاد....مرد جا افتاده مسنی که استاد موسیقی بود قدش از شیوون کوتاهتر بود با لبخند تحسین بر انگیز به جوان خوش قامت و با...
-
شکارچی قلب 51
چهارشنبه 19 آبان 1395 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .... قسمت پنجاه و یکم دونگهه وحشتش بیشتر شد دور و اطرافش را میگشت فریاد زد: تفنگم؟...تفنگم نیست؟...هیوک با وحشت گفت: تفنگت؟...تفنگت چی شده؟...مترجم هم وحشت زده گفت: تفنگتونو گم کردید؟...کجا انداختیش؟...دونگهه با چهره ای به شدت نگران و وحشت زده گفت: هیچ جا...همراهم...
-
شکارچی قلب 50
سهشنبه 18 آبان 1395 19:30
سلام دوستای گلم... راستش نویسند ها داستانهاشونو نمیدن... نویسنده با من بازی کن که دلخوره که داستانشو که میزارم نظر نمیزارن ...میخونن و کامنت نمیزارن اونم دلسرد شده و نمیخواد بقیه داستانشو بنویسه.. من باهاش کلی حرف زدم...ولی هنوز ننوشته بقیه شو ...هی چی بگم... برای داستانهای من کامنت نمیزارید مهم نیست...ولی بقیه...
-
شکارچی قلب 49
دوشنبه 17 آبان 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .... قسمت چهل و نهم بهار 2 آپریل 2012 کیو در راهروی بیمارستان تند تند قدم برمیداشت، شیوون در خواب بود، دکتر گیون سوک از او خواسته بود به اتاقش برود چون میخواست راجب موضوعی با او صحبت کند. کیو هم رئیس بادیگاردها کیبوم را در اتاقش کنار شیوون گذاشت خواست هر وقت بیدار...
-
تنها گل زندگیم 54
یکشنبه 16 آبان 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم.... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .... گل پنجاه وچهارم شیوون انگشتانش بهم مشت شده بود گویی به سختی خود را کنترل میکرد چهرهش اخم الود و گویی از چیزی حرص میخورد بدون سرراست کردن با صدای خفه ای گفت: هیونگ رفته بیرون؟.... کانگین که ویلچر را به داخل اتاق هول میداد با سوال شیوون گویی جاخورد ویلچر را...
-
شکارچی قلب 48
شنبه 15 آبان 1395 22:02
سلام دوستای گلم شرمنده امشب خیلی دیر شد..چون نتونستم زودتر بیام... دیگه ببخشید.. بفرماید ادامه ... قسمت چهل هشتم بهار 30 مارس 2012 کیو آب حوله سفید را داخل لگنچه چلاند، به آرامی روی سی/نه شیوون میکشید و پوست تنش را با دستانش صیقل میداد، با لبخند به چهره جذابش نگاه میکرد، ولی شیوون نگاهش به لب تابش بود که کنارش روی تخت...
-
شکارچی قلب 47
جمعه 14 آبان 1395 19:30
سلام دوستای گلم... هی چی بگم...نشد دوباره قسمت جدید داستانمو اماده کنم... دیگه مجبور شدم اینو بذارم... شرمنده ... چهل و هفتم بهار 29 مارس 2012 پکن < چین هیوک و دونگهه به دنبال خدمتکار هتل و پلیس مرد چینی و مترجم مرد وارد اتاق هتل شدند. خدمتکار با گذاشتن چمدان کنار تخت چیزی به چینی گفت که پلیس چینی اسکناسی را به...
-
دوستت دارم 9
پنجشنبه 13 آبان 1395 19:30
سلام دوستای گلم.. بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... عاشقتم نهم ( شیوون 18 – مین هو 18 – ایل وو 18 ساله – کیوهیون 24 ساله ) ( یک سال بعد حادثه ) شیوون روی مبل نشسته نگاه اخم الودش به کتاب دست خود بود گویی فکر میکرد چون نیم ساعتی بود که نگاهش به کتاب بود ورق نمیزد با حرف دایش شیندونگ فقط رو برمیگردانند نگاهش میکرد...
-
شکارچی قلب 46
چهارشنبه 12 آبان 1395 19:30
سلام دوستان.... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت... قسمت چهل و ششم بهار 27 مارس 2012 کیو به آرامی لحاف را روی شیوون که بخواب رفته بود مرتب کرد.چشمانش به روی صورت شیوون میچرخید و دستش سر باندپیچی شده اش را آرام نوازش کرد، صورتش را به صورت شیوون نزدیک کرد بوسه ای به گونه شیوون زد نجوا کرد: عزیزدل دوست داشتنیم...روی...
-
شکارچی قلب 45
سهشنبه 11 آبان 1395 19:30
سلام دوستای گلم بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت چهل و پنجم کیو دور شیوون حصار بتونی کشیده بود، هیچکس نمیتوانست به شیوون نزدیک شود، حتی پرستارها هم زیر نظر شدید کیو به شیوون برای عوض کردن سرم دست میزدند یا بهش دارو میدادند، بادیگاردهای دم در هم بدون اجازه کیو حق ورود به اتاق را نداشتند. خود کیو هم یک لحظه از اتاق...
-
شکارچی قلب 44
دوشنبه 10 آبان 1395 19:30
سلام دوستای گلم... میدونم باید یه داستان دیگه رو میزارشتم ولی متاسفانه نویسنده ش هنوز بهم نداده ..منم مجبور شدم این داستان رو بذارم... بفرماید ادامه قسمت چهل و چهارم چشمان منتظر آقا و خانم چویی، لیتوک، جیوون، کیو به دهان دکتر بود که حرف بزند. گیون سوک با ابروهای گره کرده و جدی به عکس های "ام آر آی" نگاه کرد...
-
تنها گل زندگیم 53
یکشنبه 9 آبان 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم... شرمنده این روزا سرم خیلی شلوغه و انگار پست تکراری گذاشتم شرمنده واقعا بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .. گل پنجاه و سوم شیوون نگاهی که حسی از ان نمیشد فهمید به هیچل نگاه میکرد، نگاه بقیه هم هنگ و نفهمیده بود .از بودن هیچل در گلخانه هنوز شوک بودند. هیچل هم بیتفاوت به نگاه بقیه با اخم ملایمی همراه...
-
شکارچی قلب 43
شنبه 8 آبان 1395 19:30
سلام دوستای خوبم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت.... طپش چهل سوم روز اول بهار 21 مارس 2012 کیو مثل هر روز صورت شیوون را اصلاح کرده بود، روی صندلی کنار تخت نشسته بود به صدای نفس های بی حال وضربان قلب آرام و خسته شیوون گوش میداد، با انگشت بلند و باریکش گونه ولب خوشفرم شیوون که از زخمش اثری کمرنگ مانده بود نوازش...
-
شکارچی قلب 42
جمعه 7 آبان 1395 19:30
سلام دوستای گلم... خوب هنوز داستان جدیدم به چند قسمت نرسیده و فعلا این رو گذاشتم... شاید هفته دیگه قسمت اول رو بتونم بذارم...شاید .... بفرماید ادامه .... طپش چهل و دو لیتوک بدون سر راست کردن گفت: بنشین...سونگمین روی مبل جلوی میز لیتوک نشست و منتظر خیره به لیتوک شد. لیتوک در حال نوشتن بود پرسید: حال هیچل چطوره؟...هنوز...
-
دوستت دارم 8
پنجشنبه 6 آبان 1395 19:30
سلام دوستان عزیزم بفرماید برای خوندن این قسمت .... عاشقتم هشت ( شیوون 17 ساله- مین هو 17 ساله- ایل وو 17 ساله- کیوهیون 25 ساله ) شیوون چشمانش تار میدید سرش درد میکرد به دوران افتاده بود داغی مایعی را پس سر خود حس کرد، سرش به سنگی کوه شده بود تنش بیحس بود نمیدانست در چه وضعیتی است و کجاست و چرا حالش این است. صداهای...