-
معجزه عشق 51
جمعه 31 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم برای خوندن این قسمت بفرماید ادامه... بوسه پنجاه ویکم (( آرامش زندگی)) ((عمارت چویی)) کیو شیوون را به خانه برگردانند شیوون از اینکه کیو او را لخت دست پزشکان و پرستاران بیمارستان سپرده بود ناراحت شده بود، چون با لخت کامل بودن یاد شکنجه گاه افتاد ان رنجها و زجرها دوباره یادش امد اعتراض کرد کیو او را به...
-
حقایقی از شیوون 20
پنجشنبه 30 اردیبهشت 1395 19:40
امشب برای این قسمت با دوتا خاطره اومدم... نمیدونم این خاطرات رو شنیدن یا نه.... ولی فکر کنم جالب باشه بازم بشنوید....بفرماید ادامه... +++ این قسمت با چند خاطره در مورد شیوونی اومدم...نمیدونم اینا رو شنیدن یا نه؟...من اینا رو شنیده بودم گفتم بذارم.... بفرماید .. . ********************************** ++ این ازکیم هیچل...
-
من که فراموشش نکردم 25
پنجشنبه 30 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای مهربونم... اینم از این قسمت داستان.... پارت بیست و پنجم کیو دستش را دور بازوی شیون حلقه کرد خود را بهش چسباند با لبخند نگاهی به وسایل بازی پارک شادی کرد رو به شیوون گفت: خوب عشقم...به نظرت کدوم از اینا رو اول سوار شیم؟... لبخندش محو لب زیرنش را پیچاند با اخم ملایمی گفت: به نظرت اول اونایی که سرعتشون بیشتره...
-
طلسم عشق 43
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای نازنینم... این از این قسمت ..بفرماید ادامه... طلسم چهل و سه جیهون دستش عروسک پت بزرگش که تقریبا همقد خودش بود را گرفت دنبال خود میکشید عروسک پت روی زمین کشیده میشد از اتاق بیرون امد با پشت دست چشمش را میمالید چهره اش اخم الود درهم بود با صدای بلند گفت: بابا جونی بیم... بابایی جونی ...بابایی جونی بیم......
-
طلسم عشق 42
سهشنبه 28 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... طلسم چهل و دوم عشق یعنی دوست داشتن ، عشق یعنی فداکاری ، عشق یعنی از خود گذشتگی ، عشق یعنی عاشق همه چیز را برای معشوق بخواهد ، عشق یعنی عاشق برای معشوق از خود بگذرد ، عشق یعنی عاشق برای معشوق جان دهد نه جان ستاند. عشق یعنی عاشق هر چه بهترین است، زیبا ترین است را...
-
افسون نگاهت 13
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای نازنینم.. بله با قسمت جدید این داستان اومدم....دست نویسنده گلم درد نکنه بفرماید ادامه ... توی رستوران نشسته بودند ومثلا غذا میخورندن ولی هرکدومشون عملا توی فکرهای خودشون غرق شده بودن انگاروجودهمدیگرو فراموش کرده بودن شیوون مدتی بودکه کیوهیون وندیده بود وعجیب دلش براش تنگ شده بود میدونست تفکراتش درست نیست...
-
تنها گل زندگیم 33
یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم.. بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .... گل سی وسوم کانگین لبخندش خشکید و چهره ش درهم و ناراحت شد نگاهش به شیوون بود که تکیه داده به بالش سربه تاج تخت گذاشته رو بگردانند به گلدان رز سرخ نگاه میکرد ، نگاهی به دستان شیوون کرد که درحال بازی بازی کردن با اطراف ناخنش بود .شیوون هر وقت عصبی میشد ولی سکوت...
-
طلسم عشق 41
شنبه 25 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .... طلسم چهل و یکم زمستان 2 فوریه 2013 کیو با چشمانی گرد شده به حلقه که دست شیوون جلویش گرفته بود با لبخند که چال گونه هاشو مشخص کرده بود گفت: مال من میشی؟... با من ازدواج میکنی؟... نگاه کرد زبانش از خوشی ؛ از شوک بند امده بود این خواسته تمام مشتریان بود ، بارها...
-
معجزه عشق 50
جمعه 24 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... بو//سه پنجاهم ((کیوون پسر منه)) کیوو شیوون به سئول برگشتند اما به محض ورود حال شیوون بد شد کیو هم نفهمید برای چه ،فقط میدید شیوونش درد لعنتی سراغش امده به شدت حالش بد است . کیو هم ابتدا به بقیه گفت دکتر خبر کنند بعد هم یاد لیتوک افتاد چون او از همه بهتر میتوانست...
-
سوجو3
پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 19:40
امشب هم حقایقی از سوجو اومدم....اونم به درخواست ... فکر نکنم دیگه از سوجو چیزی داشته باشم.... دیگه همینا بود... این قسمت هم در مورد سوجو هست.... خوب درخواست دادید منم براتون در مورد بقیه اعضا..یعنی اعضای که داشتم مینوسیم... یه چند باری هم گفتن... اگه شما چیزهای خوندید در مورد اعضا... بخصوص بخصوص درمورد چویی شیوون بهم...
-
من که فراموشش نکردم 24
پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای این قسمت...امیدوارم این قسمت هم شما رو راضی کنه... پارت بیست و چهارم کیو نگاه سرسری به لیتوک و کانگین و منجیر که با دیدنش چشمانشان گشاد و ابروهایش بالا رفته بود وحشت زده نگاهش میکردن کرد با لبخند رو به نماینده شرکت والت دیزنی کرد جواب داد : سلام...دست نماینده را که به سمتش دراز...
-
طلسم عشق 40
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای گلم بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت طلسم سی و نهم چهار مرد شوکه شده بهم نگاه میکردنند ، لیتوک با وجود ژومی نمیتوانست حرفی بزند نمیدانست ژومی چیزی بیشتر از او دیده باشد یا نه ؟ از طرفی اگر ژومی دیده باشد او خجالت میکشید .نمیدانست که خود ژومی هم همجنسگراست فکر میکرد اگه او دیده باشد. یعنی وکیل شرکتش پسرش...
-
طلسم عشق 39
سهشنبه 21 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای گلم بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .. قسمت سی و نه لیتوک برای پیدا شدن یسونگ و سونگمین مهمانی گرفت و همه دور هم جمع بودن. بعد شام مفصل همه دوباره در سالن روی مبلها نشسته بودنند درحال صحبت و سونگمین هم با جیهون مشغول بازی بود ، نگاه تشنه بین کیو و شیوون هم برقرار بود بغیر از ژومی لیتوک هم متوجه نگاها و...
-
افسون نگاهت 12
دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای گلم بله همنطور که میبنید نویسنده عزیز قسمت جدید رو برام فرستاده...یه دنیا ازش ممنونم که با اینکه مشغولیاتش زیاد شده برام این زحمت رو کشیده و قسمت جدید رو نوشته.... مریم جون یه دنیا ممنون بفرماید ادامه... - نمیدونست چندساعته که به یه نقطه خیره شده مغزش انقدر از افکارگوناگون پربود که زمان ازدستش دررفته بود...
-
تنها گل زندگیم 32
یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم... برای خوندن این قسمت بفرماید ادامه.. گل سی و دوم شیوون را گروگان گرفته بودنند به دلیل که هیچ کس نمیدانست ازادش کردنند بیهوش جلوی خانه انداختنش ،شیوون هم در بیمارستان به هوش امد .کانگین هم با اصرار که نمیخواست شیوون در بیمارستان بماند شب به خانه بردتش و حال.... شیوون در تب و درد میسوخت صورتش بیرنگ...
-
طلسم عشق 38
شنبه 18 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای نازنینم.... بفرماید ادامه.... طلسم سی وهشتم چشمای شیوون از حرفهای کیو گشاد شد با بهت نگاهش میکرد گفت: چی؟... بمیرم؟.. کی گفته من میمیرم؟... کی گفته.... کیو از نگرانی چهره اش به حالت گریه افتاد دیگر حال خودش را نمیفهمید امانش نداد گفت: من دوستت دارم... من عاشقتم... نمیخوام از دستت بدم.... قلب شیون با جمله...
-
معجزه عشق 49
جمعه 17 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای گلم بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... بوسه چهل و نهم ( ما خونه ایم عشقم) لیتوک در کشویی را باز کرد وارد اتاق شد گره به ابروهاش داد به هیچل که چمباتمه زده روی زمین نشسته بود گریه میکرد کانگین کنارش زانو زده دست به روی شانه اش گذاشت با او حرف میزد میخواست ارامش کند نگاه کرد به طرفشان میرفت با حالتی جدی و...
-
حقایقی از شیوون 19
پنجشنبه 16 اردیبهشت 1395 19:40
خوب امشب با این حقایق اومدم... اگه بازم حقایقی از سوجو داشتم میزارم... فعلا برید ادامه برای خوندن این قسمت .... همه چیز درمورد چویی شیوون این قسمت با حقایقی برای خود شیوون اومدم... اگه سوجو داشتم بازم میزارم...این قسمت در مورد اسیب دیدگی ها شیوونه... اسیب های که شیوون دیده و ما ازش باخبر شدیم... شاید بعضی هاشو شما...
-
من که فراموشش نکردم 23
پنجشنبه 16 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای نازنینم خوب امشب با این داستان اومدم... بفرماید ادامه ... پارت بیست و سوم شیوون پلکهای سنگینش از لذت تاب و توان بازماندن را نداشت ولی میخواست صورت عاشقش را ببیند ،پلکهایش را ارام با مکث نیمه باز میکرد از لای مژهای بلند پرپشتش که چون سایه بانی به روی نگین های باقوتی رنگ چشمانش بود نگاه خماری به صورت کیو که...
-
طلسم عشق 37
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای گلم بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .. طلسم سی وهفتم زمستان 30 ژانویه 2013 ریووک کت وشلوار سفید را بالا اورد با چشمانی ریز شده نگاهش میکرد گفت: این کت به شیوون شی میاد نه؟... کت و شلوار مشکی را که به دست دیگر داشت بالا اورد گفت: این مشکی ام خوبه هااااا... یعنی خوشش میاد؟... نگاهش بین دو کت در رفت و امد...
-
از جایی که امید رشد کرد - پارت آخر
سهشنبه 14 اردیبهشت 1395 20:00
-
طلسم عشق 36
سهشنبه 14 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای مهربونم خیلی خیلی ممنون از لطف همتون که به وبمون میاد و از داستانمون میخونید... خیلی خیلی دوستتون دارم... بفرماید ادامه .... طلسم سی وششم کیو وارد اتاق شد جیهون طبق معمول همیشه که پدرش خانه بود اسباب بازیهایش را وسط اتاق پخش کرده درحال بازی با انها بود ، کیو به طرف جیهون که با ورودش سر راست کرده نگاهی به...
-
کلبه برفی
دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای گلم همینطور که میبنید امشب هم افسون نگاهت رو نتونستم اپ کنم ...چون نویسنده ش فعلا ننوشته و ازم مهلت خواسته که داستانشو بنویسه... منم امشب با یه تک شاتی دیگه اومدم... امیدوارم خوشتون بیاد... دیگه ببخشید دوستای گلم کلبه برفی 6اپریل دانه های برف چون ستارهای درخشان رقصان رخت سفید بر تن زمین میکردنند ، سیاهی شب...
-
تنها گل زندگیم 31
یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای مهربونم بفرماید ادامه.... گل سی و یکم ون مشکی با ترمزی شدید جلوی دروازه بزرگ عمارت چویی ترمز زد درهایش به شدت باز شد ،دو مرد هیکلی نقاب زده شیوون را که لای پتوی پیچیده بودند بیرون اوردنند چند قدم از ون فاصله گرفتن جلوی دروازه روی زمین گذاشتند دوان به ون برگشتند میان نگاه گیج و کنجکاو دربانهای عمارت چویی که...
-
از جایی که امید رشد کرد - 18
شنبه 11 اردیبهشت 1395 20:00
-
طلسم عشق 35
شنبه 11 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای گلم بفرماید ادامه ... طلسم سی و پنجم کیو با چشمانی گشاد شده از اتاق فاصله گرفت ، عقب عقب میرفت. شیوون میخواست او را به بار برگرداند ، یعنی باید از این خانه ؟ از پیش شیوون میرفت ؟ ولی او که هنوز شیوون را بدست نیاورده بود ؛ هنوز با او هم تخت نشده بود ؛ او عاشق شیوون بود میخواست کنارش بماند ؛ولی شیوون میخواست...
-
معجزه عشق 48
جمعه 10 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای گلم بفرماید ادامه ... بوسه چهل وهشتم ((برمیگردیم خونه)) ( 23 فوریه 2013 ) ((روز شانزدهم بعد از آزادی )) کیو کاپوت ماشینش را بالا داده در حال ور رفتن با ان بود، کانگین و لیتوک کنارش ایستاده بودنند. لیتوک با چهره ای درهم و ناراحت نگاهش میکرد گفت: مگه قرار نبود بعد ظهر راه بیفتی؟...هنوز ظهر هم نشده...تازه...
-
,سوجو 2
پنجشنبه 9 اردیبهشت 1395 19:40
همینطور که میبنید این قسمت هم از سوجو گذاشتم... به درخواست یکی از بچه ها این قسمت رو خواسته بود منم گذاشتم...یعنی این قسمت درخواستیه..بفرماید ادامه... امشب هم با یه سری حقایق اومدم ولی بازم درمورد سوجوه... اونم به درخواست دوستان..ولی کلا قرار بود درمورد شیوون بذارم...ولی خواسته دوستان بود دیگه... واینکه بچه ها اگه در...
-
من که فراموشش نکردم 22
پنجشنبه 9 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .. پارت بیست و دو کیو اخم الود با چشمانی ریز شده به مرد جوانی که از او سن بالاتر بود با کت و شلوار مشکی شیک که گویی تازه از اتوشویی اورده بود به تن داشت حسابی شیک شده بود نگاه میکرد میان حرفش با صدای خفه ای گفت: وکیل لی...دارید میگید البوماشون داره میاد درسته؟......
-
طلسم عشق 34
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .. طلسم سی وچهارم شیوون همراه نگاه مهربانش به سونگمین لبخند کمرنگی زد به ارامی گفت: میخوام از سولی برات بگم.... از خواهرت سولی برات حرف بزنم... نگاه گرفته و غمگین سونگمین وحشت زده شد با چشمانی درشت شده نگاهش میکرد ، شیوون با وحشت زده شدن چهره سونگمین لبخندش محو شد...