-
طلسم عشق 56
چهارشنبه 26 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم بدون هیچ حرفی بفرماید ادامه..... طلسم پنجاه و شش 8 مارس 2013 شیوون با چشمان خمار و لبخند به لب که زیر ماسکی که به صورت زده بود پنهان کرده بود به جیهون که زیر پایش کنار ویلچر ایستاده بود نگاه کرد . شیوون بخاطر هوا که کمی سرد شده بود پتو دورش پیچیده ،کلاهی به سر گذاشته وماسکی به صورتش زده بود وسط حیاط...
-
طلسم عشق 55
سهشنبه 25 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم.... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .... طلسم پنجاه و پنج 6مارس 2013 چشمه اب گرم روستای کیو معروف بود ،از همه جای کره برای استفاده از این چشمه شفا بخش به این روستا میامدن .چون گفته میشد چشمه اب گرمش درمان خیلی از دردها بود. سالانه بیمارن زیادی با استفاده این چشمه سلامتیشان را بدست اورده بود. خانواده...
-
افسون نگاهت 17
دوشنبه 24 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم.... بدون هیچ حرفی بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .... چشماش وبه سختی بازکرد گیج بودنمیدونست کجاست با دیدن فضای سفید وبوی الکلی که زیربینیش پیچید فهمید باید بیمارستان باشه ولی اون اونجا چیکارمیکرد؟؟؟با یاداوری چیزی ازجاش پرید وبا وحشت به اطرافش نگاه کرد پدرش چند قدم اونورتر روی صندلی خوابیده بود...
-
تنها گل زندگیم 37
یکشنبه 23 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم بفرماید ادامه .... گل سی و هفتم هنری نگاهی به کانگین کرد رو به کیو نگاه بیچاره ای کرد گفت: خوب...راستش...یعنی... مکثی کرد حرفی میخواست بزند ولی وجود کانگین مانع بود، نمیخواست جلوی کانگین ان حرف را بزند این پا اون پا میکرد . ولی کیو و کانگین توجه ای به حالت هنری نمیکردن.کانگین با اخم و چشمان خیس و ورم...
-
طلسم عشق 54
شنبه 22 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای مهربونم خوب بدون هیچ حرفی بفرماید ادامه .... طلسم پنجاه و چهار کانگین به میزهای کوچکی که جلوی خود و بقیه پر از ظرف های غذا خالی شده از غذا بود نگاه کرد با لبخندی که از خجالت میزد گفت: غذاتون خیلی خوشمزه شده... دستتون درد نکنه... خیلی خیلی زحمت کشیدید... لیتوک هم رو به جیجونگ و همسرش که زن جوان ظریف اندامی...
-
معجزه عشق 54
جمعه 21 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم خوب این قسمت خوبه یعنی مشکلی نداره ..ولی قسمت بعد...نمیدونم بذارم یا نه...اونم توی ماه رمضون ...اخه یه چیزی هست...میترسم بذارم روزها باطل بشه.... نمیدونم چه کنم؟....حالا این قسمت رو بخونید متوجه میشید... میگم اگه تو ماه رمضون بخاطر اینکه روزه تون باطل نشه قسمت بعد رو اپ نمیکنم.... از بعد ماه رمضون...
-
حقایقی از شیوون 23
پنجشنبه 20 خرداد 1395 19:40
توضیحات این قسمت رو تو ادامه گفتم... امیدوارم یه جوابی هم برای سوالی که پرسیدم بگیرم ... همه چیز در مورد چویی شیوون این قسمت در مورد اسیب های که به شیوون رسیده...یعنی بخش اخرش... هر چی دیگه هم باشه که دیگه من نمیدونم...تا جای که میدونستم همینا بود...بقیه چیزا رو دیگه رو نمیکنن.... فقط اثار رد بخیه و چه میدونم اثر زخم...
-
من که فراموشش نکردم 28
پنجشنبه 20 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم بدون هیچ حرف و سخنی بفرماید ادامه ... پارت بیست و هشتم شیوون دستانش را به روی سینه خود به روی هم گذاشته به پشتی نیمکت تکیه داد با سر به مردی که جلویش روی میز لیوان اب میوه گذاشت با سرتعظیمی کوچکی کرد گفت: ممنون...نگاهش به روبرویش که بازیگران وعوامل به همراه کیو وسط سالن در حال تمرین بودن شد. لبخند...
-
طلسم عشق 53
چهارشنبه 19 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم بدون هیچ حرفی بفرماید ادامه ... طلسم پنجاه و سوم 5مارس 2013 کیو نگاهش را از شیشه ماشین گرفت رو به شیوون که ارام درخواب بود کرد با انکه مسافت زیاد نیامده بودند ولی شیوون بخاطر ارام بخش و داروهایش به خواب رفته بود، تبسمی از ارامش معشوقش گوشه لبش نشست. رنگ صورت دلبرش دیگر خیلی رنگ پریده وبد حالش نبود....
-
طلسم عشق 52
سهشنبه 18 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم ماه رمضون مبارک.... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت طلسم پنجاه و دو 27 فوریه 2013 دونگهه با گره به ابروهایش نگاهش جدی بود گفت: خوبه...فکر خوبی به نظرت رسیده... برای شیوونی خیلی عالیه... اینجوری که تو گفتی باورشون شده ... بابا لیتوک امروز توی شرکت جلسه داشته... هیوکم مجبور بود همراهش باشه ... والا...
-
افسون نگاهت 16
دوشنبه 17 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم بفرماید ادامه.... ازخونه ی کیو بیرون اومد میخواست اول پیش پدرش بره اون حق داشت ازتصمیم پسرش خبردارشه میدونست که ینهورو به کیو ترجیح میده ولی همیشه به تصمیم شیوون احترام میزاشت ازتاکسی پیاده شد به فروشگاه بزرگ روبه روش نگاه کرد همیشه ازاسباب بازی فروشی ها خوشش میومد احساس خوبی توشون داشت با دیدن شلوغی...
-
تنها گل زندگیم 36
یکشنبه 16 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه.... گل سی و ششم در قاب پنجره اتاق کریستالهای برف برای سپید کردن زمین باهم مسابقه گذاشته بودنند بیخبر از گرمای اتاق به اجبار باد خود را به پنجره میکوبیدند تنشان از داغی شیشه پنجره ذوب میشد چون قطره اشکی زلال به گونه پنجره پایین میغلطیدند. کریستالهای برفها شده بودنند اشک چشم پنجره که...
-
طلسم عشق 51
شنبه 15 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم بدون هیچ حرفی بفرماید ادامه.... طلسم پنجاه و یکم 25 فوریه 2013 جیهون با قدمهای خیلی اهسته سینی که لیوان اب پرتقال به دست داشت به تخت نزدیک میشد تمام حواسش ونگاهش به سینی دست خود بود کیو هم سینی که کاسه سوپی در ان بود به دست داشت کمرخم کرد سعی میکرد گوشه سینی که به دست جیهون بود را بگیرد با چهره درهم...
-
معجزه عشق 53
جمعه 14 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت بو/سه پنجاه و سوم ((یادآور درد)) شیوون با اخم نگاه دلخوری به کیو کرد گفت: هیونگ بهتره به مامان و بابا بگی مهمونا کین...اینجوری یهویی ببینشون ممکنه شوکه بشن ...حال مامان بد بشه... اخمش بیشتر شد با حالت جدی گفت: اگه اتفاقی برای مامان بیافته بیچاره ات میکنم... گفته...
-
حقایقی از شیوون 22
پنجشنبه 13 خرداد 1395 19:40
امشب با دو خاطره اومدم... نمیدونم شنیدید یا نه؟... امیدوارم جدید باشه براتون..... بفرماید ادامه.... همه چیز از چویی شیوون این قسمت با چند تا خاطره اومدم...نمیدونم اینا رو شنیدن یا نه؟...اگه شنیدینی که دوباره تجدید خاطره میشه...اگه نشندید که دیگه حالا شنیدید.... ........... ** توی مصاحبه ای بحث جنتلمن بودن شیوون پیش...
-
من که فراموشش نکردم 27
پنجشنبه 13 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم .. بدون هیچ سخنی بروید به ادامه .... بیست و هفتم کیو چشمانش گشاد و ابروهایش بالا رفت به گوشیش که دیگر زنگ نمیخورد نگاه کرد دستانش را به روی سرخود کوبید نالید: آیششششششششششششش...لعنتی...چرا قطع کردی؟... دختره عوضی.... شیوون با اخم غلیظ و چشمان ریز شده نگاهش میکرد گفت: چرا قطع کردش؟... کیوهیون حالت خوب...
-
طلسم عشق 50
چهارشنبه 12 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم.... امشب هم حرفی ندارم ..بفرماید ادامه.... طلسم پنجاه 17 فوریه 2013 کیو ایستاده در چهارچوب در دستشویی نگاه لرزان ونگرانش به هیوک که اب لنگچه را در کاسه دستشویی خالی میکرد بود با صدای اهسته گفت: شیوون نفهمه ها... شیوون نباید بفهمه آرا مرده ...هیوک که سرش پایین بود حوله خیس دستش را داخل لگنچه خالی...
-
طلسم عشق 49
سهشنبه 11 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم بدون هیچ حرفی بفرماید ادامه ... طلسم چهل و نهم شیوون چشمان خمارش نگاه تهی وگیجی به کیو که با صورتی به رنگ گچ سفید و چشمانی گرد شده ولبانی کبود شده نگاهش میکرد بود با صدای ضعیف و بیحالی پرسید : تو حافظه تو از دست ندادی؟...همه چیز یادته؟... طلسم چیه؟...شیوون زمانی که کیو دست روی دستش گذاشته فشرد بیدار...
-
افسون نگاهت 15
دوشنبه 10 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم با یه قسمت دیگه این داستان زیبا اومدم.... بفرماید ادامه .... دست هایت رابه من بسپار سختی های مسیررا یک به یک شمرده ام تردید تو اولینش بود! بعدازرسوندن هیچل به خونه برگشت مغزش پرازافکارگوناگون بود از کارای شرکت تا دعوت شام پدربزرگش...سعی کرد همه ی اونارو پس بزنه تا سردردش بیشتر نشه الان فقط دلش یه...
-
تنها گل زندگیم 35
یکشنبه 9 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه ... گل سی و پنجم کانگین نگاه درهم و ناراحتش به شیوون که با گلدان کوچکی که روی میز کوچک جلویش بود ور میرفت بود نگران عشقش بود . شویون را به خواسته لیتوک به بیمارستان برده بود ولی با تلفنی که کیو کرده بود لیتوک را ندیدن به پیش کیو رفتن که باهم به رستوران بروند ولی شیوون بهانه اورد که...
-
طلسم عشق 48
شنبه 8 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای عزیز بله با یه قسمت دیگه اومدم.. یعنی دو قسمت پشت هم اپ شد ...چون مال دیشب اشتباه اپ شد یعنی قرار نوبد دیشب اپ بشه شد دیگه...خلاصه امشب هم با یه قسمت دیگه اومدم ... طلسم چهل و هشتم 13 فوریه 2013 لیتوک از روی صندلی بلند شد نگاهش به شیوون که با ارامش درخواب بود کرد، گره به ابروهایش داد به جز جز صورت رنگ...
-
طلسم عشق 47
جمعه 7 خرداد 1395 22:19
سلام دوستای عزیز بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... طلسم چهل وهفتم 7 فوریه 2013 چشمان کیو هم مانند لبانش از شادی لبخند میزد به صورت بی حال شیوون که چشمان خمار نیمه بازش به ارامی پلک میزد نگاهش هدف خواستی نداشت چون هنوز هوشیار نبود و توان کافی را بدست نیاورده بود، ولی هیمنقدر هم برای شاد و سرزنده کردن خانواده و کادر...
-
معجزه عشق 52
جمعه 7 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم برای خوندن این این قسمت بفرماید ادامه ... بوسه پنجاه و دوم ((مهمون ناخونده )) صدای شلیک گلوله در فضا پیچیده بود جسدهای بیجان به روی زمین برفی میافتادند و رنگینش میکردن. هیچل به طرف مکس و افرادش شلیک میکرد و انها هم جوابش را میدادند. هیونجو شکارچی هم که ابتدا هنگ بود با شروع درگیری اسلحه اش را به طرف...
-
حقایقی از شیوون 21
پنجشنبه 6 خرداد 1395 19:40
بدون هیچ حرفی بفرماید ادامه .... ** این قسمت هم در مورد اسیب هایی که شیوون دیده... فکر کنم یه بخش از اسیب هاش مونده که میزارم بعدا ..بقیه شم نمیدونم ...چون بقیه بلاهای که شیوون سرخودش اورده رو نمیدونم ..این بشر وقتی عکس لختش میاد تمام تنش جای رد بخیه و زخمه که نمیدونیم کجا و چه زمانی این بلاها رو سرخودش اورده...من...
-
من که فراموشش نکردم 26
پنجشنبه 6 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم... فقط باید بگم هنوز زوده برای قضاوت کردن... میفهمید خودتون ... بفرماید ادامه.... پارت بیست و شش شیوون با اخم غلیظی چهره بی حالش را جدی کرد با صدای بی حال اما لحن خشک گفت: درست گفتم نه؟... هانیوله دوست دختره نه؟... نگو نه که چهره ات داد میزنه که من درست میگم.... شوخی هم نمیکنم...دارم جدی میگم...هانیول...
-
طلسم عشق46
چهارشنبه 5 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای نازنینم الان حسابی گیجید با حرفهای دیشبی و قسمت قبل که خوندین نه.... خوب برید این قسمت رو بخونید متوجه میشدچی به چیه...بفرماید ادامه... طلسم چهل وشش کیو پله های بیمارستان را دوتا یکی دوان بالا امد نفس اش از دویدن بند امده بود ولی نیستاد دوید تا به جلوی در اسانسورها رسید، باید به طبقه سوم میرفت اتاق عمل...
-
طلسم عشق 45
سهشنبه 4 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم با یه قسمت دیگه این داستان اومدم... فقط بگم زود قضاوت نکنید...یعنی اونی نیست که شما فرک میکنید...یعنی یه چیز دیگه ...اوف پیچیده تر شد... بهتره چیزی نگم....بفرماید ادامه طلسم چهل وپنج چشمان گشاد شده کیو اشک را بی اختیار روی گونه هایش روان کرد لبان لرزانش تکان خورد: من عاشقشم... من شیوونم میخوام... اما...
-
افسون نگاهت 14
دوشنبه 3 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم با یه قسمت دیگه این داستان زیبا اومدم...از نویسنده گل نازنینش ...مریم عزیزدلم ممنونم که به حرفام گوش کرد ...یه دنیا ازش ممنونم... خیلی خیلی بهم لطف داری مریم جون...دوستت دارم بفرماید ادامه جلوی در خونه ی لیتوک بود نیازداشت باکسی حرف بزنه درمورداون اتفاق دیروز....خب کارش اشتباه محض بود هیچ دلیلی برای...
-
تنها گل زندگیم 34
یکشنبه 2 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای نازنینم بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... گل سی و چهارم ( 9 فوریه 2009) کیو وارد اشپزخانه شد نگاهی به آجوما و خدمتکارها که درحال چیدن میز صبحانه بودنند ،کانگین که جلوی میز ایستاده در حال پر کردن سینی از صبحانه بود کرد گفت: سلام صبح بخیر همه...به طرف میز رفت. خدمتکارها رو بگردانند با سرتعظیمی کردند باهم...
-
طلسم عشق 44
شنبه 1 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم بفرماید ادامه مثل همیشه ... طلسم چهل و چهار زمستان 5 فوریه 2013 لیتوک و کانگین و هیوک ودونگهه وکیو وسونگمین یسونگ وژومی یعنی همه افراد خانواده در اتاق دور تخت شیوون حلقه زده بودنند با صورتهای به شدت بی رنگ شده چشمانی خیس تن هایی لرزان به شیوون که با چشمانی بسته گود افتاده زیرش سیاه شده چهره ای درهم از...