-
شکارچی قلب 7
سهشنبه 29 تیر 1395 19:30
سلام دوستای گلم بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... پارت هفتم در اتاق لیتوک همه دور میز مستطیل شکلی نشسته بودند .شیوون دست هایش را به میز ستون کرده بود و کمی خم شده بود به همه و بیشتر به هیچل نگاه میکرد و به کیو هیچ توجهی نداشت:"این باند اوایل کارشون هر سه هفته یک قربانی میگرفت...بعد از 6 ماه نظمش به هم خورد و...
-
افسون نگاهت 21
دوشنبه 28 تیر 1395 19:30
سلام دوستای خوبم برای خوندن یه قسمت دیگه از این داستان قشنگ بفرماید ادامه ..... کاش هیچ گذشته ای نداشتیم...!!! انوقت من میتوانستم به تو زنگ بزنم وبی هیچ دلخوری حالت را بپرسم چقدراین روزها پرسیدن حالت بعید شده به اندازه ی تمام دنیا ازعشقش دلگیر بود وبیشتر از اون از خودش...که هنوز عاشقانه دوستش دارد ومنتظر است تا بیاد...
-
تنها گل زندگیم 41
یکشنبه 27 تیر 1395 19:30
سلام دوستای گلم بدون هیچ حرفی بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... گل چهل و یکم در ماشین سکوت حکم فرما بود .شیوون سربه پشتی صندلی روی صندلی جلو خواب بود .ساعتی بود که راه افتاده بودنند به مقصد ساحل چانگو. شیوون بخاطر بیحالی و ضعف از داروهای که مصرف میکرد بخصوص مسکنی که برای زخمایش میخورد خواب رفته بود. کانگین هم تا...
-
شکارچی قلب 6
شنبه 26 تیر 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت.... البته یه گلیه ای دارم ولی نمیگم...بفرماید ادامه... پارت ششم زمستان 17 ژانویه 2012 شعاع های نور خورشید که به صورتش میتابید وادارش کرد تا چشمانش را باز کند ولی به خاطر شدت نور دوباره پلک هایش را روی هم گذاشت و کم کم چشمانش را باز کرد تا به نور عادت کند. سرش سنگین...
-
معجزه عشق 58
جمعه 25 تیر 1395 19:33
سلام دوستای گلم برای خوندن این قسمت بفرماید ادامه ... بوسه پنجاه وهشتم ( نگاه تنفر) کیو نگاهش به شیوون بود که روی تخت دراز کشیده دکمه های پیراهنش باز بود سینه خوش فرم اما لاغرش که رد شلاق و داغ سیگار روی سینه ش جا خوش کرده ارام بالا و پایین میکرد، شکم چند تکه اش که روی پهلوی چپ هم باند کوچکی خود نمایی میکرد لخت بود،...
-
بامن بمان 50
پنجشنبه 24 تیر 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم بله با تموم شدن "من فراموشش نکردم" خواستم داستان جدید رو بذارم...اما نویسنده عزیزاز تر جانم پری جون چند قسمت از داستانشو داده..." با من بمان" که یادتونه؟...چند قسمتشو داده تابراتون بذارم...این از این قسمت..بفرماید ادامه ... بامن بمان 50 "نگرانی" هیوک با اخمی که به چهره...
-
عاشقم باش 2
چهارشنبه 23 تیر 1395 19:30
سلام دوستای نازنینم با قسمت دوم این داستان اومدم...بفرماید ادامه .... قسمت دوم اروم در اتاق رو باز کرد و وارد شد..پدرش درحالی که فنجان قهوه ای دستش بود با دست دیگر مشغول مطالعه ی روزنامه! با تردید و آروم به سمتش رفت و روی کاناپه ی روبه رو نشست..بعد از مدتی پدرش که از صحبت کردن پسرش ناامید شده بود گفت: چیزی شده شیوون؟!...
-
شکارچی قلب 5
سهشنبه 22 تیر 1395 19:30
سلام دوستای گلم برای خوندن این قسمت بفرماید ادامه قلب پنجم شیوون با همان حال از جایش بلند شد تلو تلو میخورد با صدای بلند گفت:من نمیبخشمت...هیچوقت نمیبخشمت...تو بهم گفتی عاشقمی...ولی میزاری میری... گفتی بوست هوس بوده... عشقی در کار نیست... تو منو تنها گذاشتی...ولم کردی...حالا دوباره برگشتی میگی...دوسم...
-
افسون نگاهت 20
دوشنبه 21 تیر 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم با یه قسمت دیگه این داستان زیبا اومدم بفرماید ادامه... یه روز عادی دیگه هم شروع شد...نه امروز یه روز عادی نیست ...بعداز شش سال نمیشد امروزویه روز عادی در نظرگرفت امروزبرای کیو یه روز عادی نبود...بعداز دوش گرفتن لباساش وپوشید وازاتاقش بیرون رفت خانم پارک خدمتکارمیانسال خوش خنده برای ویولت غذا درست...
-
تنها گل زندگیم 40
یکشنبه 20 تیر 1395 19:30
سلام دوستای گلم بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .... گل چهلم کانگین با لبخند پهنی از ذوق به شیوون نگاه میکرد گوشه لحاف را گرفته روی ران شیوون کشید به صورت رنگ پریده شیوون که نیم خیز شده به روی تخت نشسته بود نگاه کرد گفت: خوب امروز استراحت کن...فردا راه میفتیم میریم ...یعنی میخوام ببرمت...کانگین خوشحال بود، خوشحال از...
-
شکارچی قلب 4
شنبه 19 تیر 1395 19:30
سلام دوستای گلم بفرماید ادامه قلب چهارم همه دور میز گردی در رستوران کوچک جلوی اداره نشسته بودند. برای شام "بو گلوگی" (کباب کره ای) خوردند. حال هر کدام یک شیشه سوجو جلویشان بود گیلاسهایشان را بهم زدند و شیندونگ گفت: به سلامتی نیروی جدیدمون...لیتوک گفت: به امید گرفتن شکارچی قلب...و همه هورا کشیدند گیلاس هایشان...
-
معجزه عشق 57
جمعه 18 تیر 1395 19:30
سلام دوستای گلم بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .... بوسه پنجاه و هفت (( اغاز ماجرای جدید)) (27 فوریه 2012) ( 20 روز ازادی) (روز پنجم بازگشت به خانه) شیوون دست به لبه تخت ستون کرد دست دیگر به روی زخم پهلوی شکمش گذاشت ارام و با احتیاط بلند شد ولی با اینکه حرکتش ارام بود زخم پهلویش تیر کشید از درد پلکهایش را بهم فشرد...
-
من که فراموشش نکردم 32 ( اخر )
پنجشنبه 17 تیر 1395 19:30
سلام دوستای گلم بله با قسمت اخر این داستان اومدم... اینم تموم شد قرار بود از هفته دیگه داستان جدید که میخوام بنویسم بذارم...ولی نویسنده با من بمان یه چند قسمت از داستانشو داد ...منم گفتم شادتون کنم از هفته دیگه با من بمانو بذارم...چطوره؟...بذارم؟... خوب برای خوندن قسمت اخر بفرماید ادامه ... پارت سی و دوم ( اخر)...
-
شکارچی قلب 3
چهارشنبه 16 تیر 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم عیدتون مبارک...نماز و روزهاتون قبول حق...انشالله بهترینها نسیبتون بشه...امین بدون هیچ حرفی بفر ماید ادامه .... قلب سوم لبان کیو نزدیک و نزدیکتر میشد ولی به ناگه ایستاد. اینبار گرمای نفسش در دهان شیوون که همراه با چشمانش نیمه باز بود پخش شد:"من همیشه عاشقت بودم...همیشه میخواستمت...همیشه... "...
-
شکارچی قلب 2
سهشنبه 15 تیر 1395 19:30
سلام دوستای گلم خوب بدون هیچ حرفی بفرماید ادامه.... قلب دوم شیوون که دست هایش را روی میز ستون کرده بود و سرش پایین بود با باز شدن در و صدای کیو که گفت:"چرا میشه... خوب هم میشه... " به خود آمد. سریع به طرف در برگشت و با دیدن کیو با صدایی بلند و عصبانی گفت:"چکار میکنی؟... برو بیرون... " کیو سریع در...
-
افسون نگاهت 19
دوشنبه 14 تیر 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم با یه قسمت دیگه این داستان قشنگ اومدم....بدون هیچ حرفی بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .... خسته وارد خونه شد همسرش با لباس ابی ولبخند همیشگیش به استقبالش رفت کیو بوسه ای اروم وازمحبت روی گونه اش گذاشت :ممنون توهم خسته نباشید -غذاروالان گرم میکنم میشه بری ویولت وبیدار کنی؟ ابروهاش وبالا انداخت:این...
-
تنها گل زندگیم 39
یکشنبه 13 تیر 1395 19:30
سلام دوستای گلم.. بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... گل سی و نهم شیوون نگاه خمارش به درختان و گل بوته های رز بود که از برف سفید پوشانده شده بودنند نور خورشید بیرحمانه در حال اب کردن برفها بود از این جدال سرد و داغ درخشش خاصی به همه چیز داده بود .با انکه هوا هنوز سوز زمستان را داشت ولی گرمای مطبوعی هم حس میشد ،گویی...
-
شکارچی قلب 1
شنبه 12 تیر 1395 19:35
خوب اینم از قسمت اولش.... امیدوارم این فیکم شما رو راضی کنه... بفرماید ادامه... پارت اول زمستان 15 ژانویه 2012 جلوی پنجره بزرگ بخار گرفته که مقداری پاک شده و بیرون پیدا بود ایستاده بود. بوی قهوه استارباکسی که به دست داشت در فضای اتاق پیچیده بود. با چشمان باریکش که غم در ان موج میزد به بارش برف که مانند دانه های...
-
شکارچی قلب ( مقدمه)
شنبه 12 تیر 1395 19:30
سلام دوستای عزیز... بله طلسم عشق تموم شد ...حالا باید یه داستان دیگه روبذارم... اولش مقدمه که ببیند چه شخصیتهای هستند و بعدشم قسمت اول رو میزارم... بفرماید ادامه مقدمه: این داستانی که قراره براتون تعریف کنم داستان زندگی منه " چوی شیوون بازرس پلیس دایره جنایی سئول بزرگ " من چویی شیوون متولد7 آپریل 1986...
-
معجزه عشق 56
جمعه 11 تیر 1395 19:30
سلام دوستای گلم خوب با یه قسمت دیگه این داستان اومدم...بفرماید ادامه تا ببیند پدر شیوون چیکار میکنه ... بوسه پنجاه و شش (( عشق جای درد )) همه دور تخت حلقه زده بودنند .تمام اعضای خانواده در اتاق شیوون جمع شده بودنند . کیو ، اقا و خانم چویی، هیوک ، لیتوک ، کانگین ، اجوما ، ایل وو ، دونگهه ، کیووون که با سرو صدای کیو...
-
من که فراموشش نکردم 30
پنجشنبه 10 تیر 1395 19:30
سلام دوستای گلم ... نماز و روزهات قبول.... عذاداریتون هم قبول حق... منو که فراموش نکردید ؟..دعام کردید؟... خوب اینم از این قسمت این داستان.... قسمت بعد اخره...دیگه از این داستان راحت میشید ..خوب بعدشم یه داستان جدید میخوام شروع کنم... با یه موضوع جدید که امیدوارم تا حالا نخونده باشید ... برید ادامه برای خوندن این قسمت...
-
من که فراموشش نکردم 30
پنجشنبه 3 تیر 1395 19:33
سلام دوستای گلم با یه قسمت دیگه اومدم ... واینکه باید بگم تو شب های قدر و شهادت مولا چیزی اپ نمیکنم... دیگه شرمنده ...مطمینم اون شب ها شما هم وقت با حال خوندن ندارید...به هر حال درست نیست اپ کردن تو اون شب ها درسته...پس چند شبی اپ نداریم تا بعد اون شبها...ممنون از همراهی همهتون... دوستتون دارم خیلی زیاد ... , و اینکه...
-
عاشقم باش 1
چهارشنبه 2 تیر 1395 19:30
سلام دوستای گلم با یه داستان جدید اومدم... نه اون فیکی که گفتم مال خودمه نیست...اینو یکی از دوستای گلم فرستاده.... داستان جالبی داره.... امیدوارم شما همم با گذاشتن کامنت تشویقش کنید که به کارش ادامه بده و داستان رو تموم کنه ... فقط بگم پوسترش کار خودمه...امیدورام خوشش بیاد... خوب بفرماید ادامه.... قسمت اول آروم سرش از...
-
طلسم عشق58 - اخر
سهشنبه 1 تیر 1395 19:30
سلام دوستای گلم اینم قسمت اخر این داستان ...اینم تموم شد ...امیدوارم راضیتون کرده باشه..همینطور که گفتم بعد این داستان یه داستان دیگه رو که اونم شیچول بود رو تبدیل به وونکیو میکنم میزارم...امیدوارم راضیتون کنه قسمت پنجاه وهشتم...اخر 12 آپریل 2013 کیو یک بغل شاخه های خشک درخت به جمع در حال جنب و جوش نزدیک میشد، تبسمی...
-
افسون نگاهت 18
دوشنبه 31 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای عزیزم بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت داستان هیجان انگیز ... شیوون با تعجب به دخترچشم ابی نگاه کرد:من متوجه نشدم من دقیقا چیکارکنم؟؟؟ بل لبخندغمگینی زد:من عاشق کیوهیونم شیوون؛ بزارواضح تر بگم من نامزدشم شیوون حتی یادش رفته بود باید نفس بکشه نمیفهمید داره از چی حرف میزنه این دختری که چند روز پیش توی...
-
تنها گل زندگیم 38
یکشنبه 30 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم بدون هیچ سخنی بفرماید ادامه... گل سی و هشتم کیو لبه لحاف را گرفت تا زیر شانه های شیوون بالا کشید خم شد بوسه ای ارام به پیشانی شیوون زد قدری سرپس کشید با لبخند کمرنگی گفت: بخواب دونسنگم...من یه کار کوچولو دارم... میام پیشت...کمرراست کرد برگشت خواست قدمی بردارد که با گرفته شدن مچ دستش توسط شیوون دوباره...
-
طلسم عشق 57
شنبه 29 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم خوب این فیکم رو داره تموم میشه..قسمت بعد اخرین قسمتشه... بعد اون چه کنیم...راستش یکی ازبچه ها یه داستان داره که هفته ای یه قسمت میزارم...ولی دو روز تو هفته خالی میمونه...نمیدونم شما فیک شکارچی قلب منو خوندین یا نه؟.. اونهم یه داستان شیچول بود میخوام وونکیوش کنم بذارم... اگه نخوندین و موافقیت بگید...
-
معجزه عشق 55
جمعه 28 خرداد 1395 21:30
سلام دوستای گلم بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت بوسه پنجاه و پنج (( عشق بازی عشق )) شیوون دست به دیوار گرفته ارام با مکث قدم برمیداشت، قدمهایش لرزان بود با هر قدم گوی کیلومترها راه رفته بود از خستگی نفس نفس میزد .چهره ش از درد درهم میشد قدمهای لرزانش را با احتیاط برمیداشت تا زمین نخورد، صورتش با هر قدم از درد و...
-
حقایقی از شیوون 24
پنجشنبه 27 خرداد 1395 19:40
خوب توضیحات این قسمت در ادامه ست...امیدورام اخرین قسمت این پست نباشه....بفرماید ادامه .... همه چیز در مورد چویی شیوون ** خوب اینم یه قسمت دیگه ...فکر کنم دیگه قسمت اخر باشه یا شاید فقط یه قسمت دیگه میمونه.... یعنی دیگه مطلبی نمونده... حقایقی هم که من میدونستم دیگه داره تموم میشه.... امیدوارم خوشتون اومده باشه ...این...
-
من که فراموشش نکردم 29
پنجشنبه 27 خرداد 1395 19:30
سلام دوستای گلم بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .... پارت بیست و نهم کیو اخم ملایمی کرد در جواب خبرنگار زن و مردی که جلویش نشسته بودنند گفت: در اون تصادف شیوون وضعیت خیلی بدی پیدا کرد....سرش ضربه شدید خورده بود.... چهره اش از یاداوری حادثه وحشتناک تصادف درهم شد جز جز روزهای بد و وحشتناک بعد تصادف یادش امد که قلبش را...