SJ & B.A.P & EXO

SJ & B.A.P & EXO

به سلامتی سرنوشت ؛که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.
SJ & B.A.P & EXO

SJ & B.A.P & EXO

به سلامتی سرنوشت ؛که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.

من و هیوک 4

 سلام

اینم قسمت اخر این داستان... اولین تجربه ایونهه من ...تموم شد...

  

روز عشق

 

هنوز باور نمیکنم ...روی مبل مخصوص نشسته ام...تو اتاق پرو سالن تالار ...با لباس سفید ..کت و شلوار سفید و شیک مارکدار...دسته گلی در دست...اماده شدم برای مراسم ازدواج.... هیچوقت این روز رو تصور نمیکردم... روزی که با هیوک ....لی هیوکجه  بخوام ازدواج کنم... هنوز فکر میکنم دارم رویا میبینم... ولی رویا نیست...امروز من دارم با هیوک ازدواج میکنم....امروز اون دیگه مال من میشه و من مال اون....

اوه یادم نمیره چه سختی های رو پشت سر گذاشتیم...مخالفت کمپانی... مخالفت خانواده هیوک ... مخالفت مادرمن... اوه از همه بدتر... فن ها ....الف ها... الف های که فقط توهین میکردن.... شب روز نذاشتن برامون... حتی تهدید به مرگمون کردن.... ولی بالاخره تونستیم...تونستیم همه شو پشت سر بذاریم....

اون روز ...اون روز رو هیچوقت فراموش نمیکنم... روزی که هیوک ازم خواستگاری کرد...

...فلاش بگ....

هیوک :" هائه "...

دونگهه نگاهش را از درختان سرسبز پارک گرفت و رو به هیوک کرد و لبخند زد گفت: بله...

هیوک با رو برگردانند دونگهه گویی از چیزی که میخواست بگوید خجالت کشید یا پشیمان شد ،  سرش را پایین کرد دست دونگهه را که در دستش بود جلو اورد و میان دو دست خود گرفت و نوک انگشتانش را نوازش میکرد و اخمی به چهره خود داد و نگاهش به انگشتان دونگهه بود با مکث گفت: راستش میخوام یه چیزی رو بگم... ولی ...مکثی کرد گویی عظمش را جزم کرده و بالاخره تصمیم گرفت بگوید و سرراست کرد با  اخم ملایمی به ابروها با دونگهه هم نگاه بود گفت: ببین هائه... ما چند ساله باهم دوستیم.... میشه گفت یه راه طولانی و سختی رو گذروندیم... تا به اینجا رسیدم... توی این راه من هزار بار که نه ...میلیونها  بار بهت گفتم دوستت دارم...عاشقتم...که از ته ته دلم بهت گفتم... عاشقتم و هستم و خواهم بود تا همیشه... ولی میخوام این عشقم همیشگی بشه... با یه عهد..با یه پیمان...یه عهد که نشه پاره کردن.... میخوام به همه نشون بدم که چقدر دوستت دارم... عاشقمو به دنیا فریاد بزنم... تمام کاراشم کردم... مخالفتها رو خوابوندم... همه رو راضی کردم... حالا اینجا.... مکثی کرد و دست داخل جیب کتش گذاشت و از جیبش جعبه کوچکی را دراورد و سرراست کرد به دونگهه که با حرفهایش گویی ترسیده بود و لبخندش محو و چهره ش غمگین شد نگاه کرد دستی جعبه را باز کرد و دست دیگر دست دونگهه را گرفته بود یهو جلوی دونگهه   زانو زد جعبه کوچک که داخلش حلقه زیبای بود را جلوی دونگهه گرفت گفت: هائه می خوام این عشق رو ابدی کنم... قبولم میکنی؟...با من ازدواج میکنی؟....

دونگهه که فکر کرد هیوک  میخواد رابطه دوستی چند ساله شان را بهم بزند با رو شدن حلقه و درخواست هیوک چشمانش گرد و ابروهایش بالا رفت و مات و حیران به هیوک نگاه میکرد و گویی باور نمیکرد ، جوابی به هیوک نداد فقط خیره و مات برده نگاهش میکرد. هیوک هم فهمید که دونگهه از پیشنهادش شوکه شده و لبخندی زد گفت:هائه ....نمیخوای جوابمو بدی؟... لبخندش محو شد اخمی کرد  گفت:  این سکوت یعنی نمیخوای باهام ازدواج کنی؟...

با حرف  هیوک دونگهه  گویی به خود امد و چشمانش گشادتر شد و وحشت زده و هول شده با صدای بلند گفت: نه...نهههههههههه...من باهات ازدواج میکنم.... من دوستت دارمهیوک ... هیوک از جواب دونگهه خندید . دونگهه که گویی با خنده هیوک به خود امد خجالت کشید وحالت صورتش وحشت زده شد گفت: اوه... دستانش را جلوی صورتش گذاشت و گونه های سرخ شده اش را از هیوک مخفی کرد.هیوک  هم با حرکتش بیشتر خندید و بلند شد و دونگهه را دراغوش گرفت و بوسه ای به پیشانی اش زد گفت: ممنونم دونگهه که قبولم کردی...عاشقتم دونگهه...عاشقت....

..........پایان فلاش بگ....

جلوی کشیش .... دست تو دست هیوک ...با چشمای خیس هم نگاه چشمای نمناک هیوک که از عشق میلرزه با صدای رسای میگم.... " بله... من در غم و شادی...در بیماری و سلامت...تا اخر عمر ...پیمان میبندم ... در کنار لی دونگهه زندگی میکنم... عهد و وفا و عشق رو نثار لی هیوکجه میکنم...." با گفتن این جمله  جمعیت داخل کلیسا شروع میکنن به کف زدن...ولی من و هیوک چشم از هم برنمیداریم... عاشقانه بهم نگاه میکنیم....

هیوک دستی در دست من و دست دیگه شو میاره بالا و گونه ام رو قاب میگیره ...همانطور که چشمامون بهم خیره شده اروم سرشو جلو میاره... با صدای ارومی میگه : عاشقتم لی دونگهه ... چشماشو میبنده  ، منم چشمامو میبندم و طعم لبای هیوک رو روی لبای خودم میچشم .هیوک  لبامو میبوسه و اروم میمکه... منم اروم لباشو میمکم... با این بوسه مهر عشق رو به عهد و پیمانمون میبندیم....  من مال لی هیوک میشم...لی هیوک  مال من .... دوستت دارم لی هیوک ...تا همیشهههههههههههههههههههههههههههههه

 

نظرات 2 + ارسال نظر
Elham_EunHae یکشنبه 19 آذر 1396 ساعت 12:35

slm dustm
khste nbashi
khyliiiiiiiiii aliiiiiiii bud
khahsh miknm bazm fice eunhae bnvs chun qlmt fqladst
ino jdi migm
mn ke khyliiiiiiiiiiii in ficto dus midarm
va inke emailmo brat gozashtm
khshal mishm ke ba hm bishtr ashna shim
bazm khyliiiiiiiiiiii komaooooooooo chingooo

سلام عزیزدلم...ممنون گلم...لطف داری
اوه واقعا؟... باشه باید روش فکر کنم ببینم چی میتونم بنویسم
ممنون گلی... اوکی ...ممنون از ایملیت....

فاطمه پنج‌شنبه 16 آذر 1396 ساعت 13:39

خوب بود مرسی

خواهش عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد