ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
سلام ...
بفرماید ادامه....
شب امتحان
من دونگهه ام ... اهل کره جنوبی...عاشق لی هیوک ... عضوگروه خواننده سوپر جونیور...و دوست پسر لی هیوک....
هر روز که میگذره من و هیوک بیشتر و بیشتر عاشق هم میشیم و مشغولیات هیوک هم بیشتر میشه...توی این دوسالی که هیوک رفته بود سربازی خیلی بهم سخت گذشت... خیلی ...هر یه روزش یه قرن گذشت...کارم شده بود گریه کردن و برای سلامتیش دعا کردن.... ولی بالاخره تموم شد.... هیوک سالم و سلامت مردتر از قبل رفتن برگشت...
وقتی برگشت دو نفری با کلی برنامه ریزی و هیوک از اینجا واز اونجا جیم شدن بالاخره یه قرار باهم گذاشتیم...شب خیلی خوبی بود...یه شب عاشقانه و رومانتیک باهم گذروندیم... بعد اون شب هم که هیوک کارشو با اعضای سوجو شروع کرد...کامبک دادن... البوم جدید دادن بیرون... دوباره فن میتینگ و سوپر شوها و برنامه شروع شد... دوباره من تنها شدم...دوباره دیدن هیوک ماه به ماه شد ....و تلفن زدن شد....ولی عشقمون بیشتر و بیشتر شد...
منم که وارد دانشگاه شده بود سعی میکردم دوری هیوک رو با درس پر کنم...ولی مگه میشه... اینگار هر چی بیشتر خودمو تو درس غرق میکنم بیشتر دلتنگ هیوک میشم...ولی خوب چه میشه کرد... باید هیوک به کارش برسه....منم باید تحمل کنم...
ترم اول و دوم تموم شد... پایان فصله...امتحان این فصل شروع شده...بعدش میشه تابستون و تعطلات تابستونی...البته ترم تابستون هم داریم... ولی خوب حداقل چند هفته ای تعطیلیم و من میتونم راحتتر و ازادتر کارهای هیوک رو پیگیری کنم...
فردا امتحان اخری که دارم...ولی امتحانش خیلی سخته... اصلا نخوندنم... کلی جزوه هم دارم... اگه اینجوری برم سرجلسه...حتما امتحان رو شدید بد میدم...این درسو میفتم ...اوفففففففففففففففففففف ...ترم بعدم باید این درس مزخرف رو بخونم؟... نه نمیخوام.... باید این درسو پاس کنم...ولی چیزی نخوندم...
"روی صندلی جلوی میزم نشسته ام... کتاب و جزوهام روی میز پخش و پلاست... منم دمر روی میز سرمو روی کتاب گذاشتم ...نگاه بیحوصله ام به گویی موزیکال که هیوک شب قرارمون بهم هدیه داده هست... دکمه شو زدم... گویی اروم روی پایه اش میچرخه و عروسک های کوچولوی داخلش که عروس و دامادی هستن که تو اغوش همن و درحال رقصن...اهنگ پیانوی غمگینی هم داره پخش میکنه.... وای ...اون شب از گرفتن این هدیه از هیوکجه چقدر ذوق کردم و جیغ کشیدم... فکر میکردم بهترین هدیه دنیاست....ولی حالا ..با دیدنش اشک تو چشمام جمع شده... دلم برای هیوک تنگ شده... دلم میخواست الان کنارم بود بهم کمک میکرد درسمو بخونم... "
" همینطور دمر روی میزم و گویی موزیکال داره میچرخه...دستمو دراز کردم و انگشتمو اروم روی گوی میکشم... نفسمو با اهی بیرون میدم... چشمام از بغض بیشتر خیس اشک میشه... با صدای گرفته ای ارام :هیوکجه ...دوستت دارم...دلم برات تنگ شده.... بغض داره دیونه ام میکنه... رومو برگردوندم.... و دستامو جلوی صورتم گذاشتم و همینطور دمر روی میزم دارم گریه میکنم...اروم و بیصدا...فقط گریه میکنم... دلم هیوک رو میخواد...ولی هیوک نیست...امروز توتلوزیون برنامه داشت...کاش کنارم بود..."
" نمیدونم چقدر گذشته.... اروم گریه کردم تا سیر شدم... دوباره سرمو چرخوندم و همینطور دمر روی میزم... دارم به گوی که حالا اروم گرفته و دیگه نمیچرخه نگاه میکنم... مطمینا چشمام سرخ شده و هنوز خیسه... نگاه بیحالم به گویه... اصلا حوصله درس خوندن ندارم...فوقش این درسو بیافتم...چیکار کنم...اصلا حالش نیست.... "
" میخوام همینطور دمر روی میزم بخوابم...یعنی وقتی حالش نیست میخوام بخوابم دیگه...چشمامو میبندم که بخوابم زنگ در خونه به صدا در میاد... اخمام میره تو هم همینطور چشمام بسته میگم: لعنت بر مزاحم... الان مامان صدام میکنه ......... مامان با فریاد: دونگههههههههههههههههههههههه...بیا در رو باز کن... دونگههههههههههههه....
نه حالش هست نه میخوام درو باز کنم... بذار هر کی هست پشت در بمونه.... صدای غر غر مامانو میشنوم... نمیدونم چی میگه...ولی داره غر میزنه... رفته درو باز کرده و با یکی سلام علیک میکنه...مهم نیست کیه...من میخوام بخوابم...قدری سرمو جابجا میکنم و چشام بسته میخوام بخوابم... که در اتاقمو میزنن... صدای مامانم میاد: دونگهه یه لحظه بیا بیرون... من چشمام بسته و اخم میکنم بدون اینکه کمر راست کنم داد میزنم : من نمیتونم...دارم درس میخونم... صدای مامانم میاد که میگه: پسره ... ولی بقیه حرفشو نمیزنه...برای منم مهم نیست... من میخوام بخوابم... دوباره همه جا سکوت میشه و من اماده خواب میشم...که حس میکنم در اتاقم داره باز میشه... گوشامو تیز میکنم...اره انگار دراتاقم داره اروم باز میشه... چشم باز میکنم و یهو کمر راست میکنم با اخم شدید از عصبانیت رو به در میکنم تا سرمامانم داد بزنم که" چرا اومده تو اتاقم..." که خشکم میزنه.... چشمام گشاد میشه ...باورم نمیشه... هیوک جلوی در ایستاده ...لبخندی روی لبشه و داره بهم نگاه میکنه....اوهههههه...نکنه دارم خواب میبنیم...اره خوابم برده دارم خواب میبنیم...دستامو به چشمامم میمالم تا ببینم خوابم یا نه....
هیوک لبخندش بیشتر میشه میگه: خواب نمیبنی...منم..هیوکجه ...دوست پسرت... کارم زودتر تموم شد اومدم تا ببینمت...داری چیکار میکنی؟...درس میخونی؟...مزاحمت نمیشم.....
نههههههههههههه...نههههههههههههههههه...خواب نمیبینممممممممممممم...این هیوکجه ست... هیوک اومدههه.... از ذوق دیونگی از جا میپرم جیغ میزنمم : نههههههههههههههههه...مزاحم نیستییییییییییی...هیوکجههههههههههههه..میدوم طرفشو یهو خودمو پرت میکنم تو بغلشو و دستامو دور گردنش سفت حلقه میکنم... فریاد یمزنم :هیوکجههههههههههههههههههههه...هیوک به رفتارم میخنده...و دستاشو دور کمرم حلقه میکنه.... منو محکم بغل میکنه... با لبخند بهم نگاه میکنه... بهم میگه...دوستت دارم دونگهه... منم از خوشحالی گریه ام دراومده.... با خنده و گریه باهم بهش نگاه میکنم میگم : منم دوست دارم هیوکجه.... لبامو میزارم روی لبای هیوک و لبای همو میبوسیم و میمکیم...
خوشحالم...خیلی خوشحالم...هیوک اومده پیشم..حالا میتونم درس بخونم...این امتحانو عالی بدم... چون هیوک پیشمه...خیلی خوشحالم............ خیلییییییییییییییییییییییییییی...دوستت دارم لی هیوکجه.....
slm dustm
mn khdmm nvsnde o mtrjmm ke alan bkhatre konkur on nmishm...khoshal mishm bishtr ashna shim ba hm dustm
mn avlin barie ke be webtun umdm
in fico alan khundmsh. khyliiii aliiiiii bud
mmnunm azt ldfn bazm bnvis
سلام عزیزم... خوش اومدی...


انشالله همیشه موفق باشی و بهترین رتبه رو بیاری
خوش اومدی گلم... والا میشه گفت این اولین اولین داستان ایونهه منه
واقعا؟...خوبه؟.... والا اولین تجربه ایونهه منه...بازم وقت کنم مینویسم
سلام

من این فیکتم دوست دارم،باحاله
مرسی
سلام گلم... خوبه خداروشکر یکی خوشش اومد
سلام...
من اصولا ایونهه نمیخونم! شرمنده البته یه تیکه هایی رو خوندم قشنگ بود! اما من کلا با وونکیو بیشتر حال میکنم.
اینم میدونم سفارشیه!
فعلا
سلام گلم...خود منم با ایونهه همسانی ندارم...
اهوم....