SJ & B.A.P & EXO

SJ & B.A.P & EXO

به سلامتی سرنوشت ؛که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.
SJ & B.A.P & EXO

SJ & B.A.P & EXO

به سلامتی سرنوشت ؛که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.

من و هیوک


سلام...

بله درست میبینید....یه داستان ایونهه...

از خودمه.... اینو بگم که من اصلا هنوز یه داستان که کامل ایونهه باشه ننوشتم... همیشه ایونهه های من تو قلب داستانای  وونکیو بودن ...هیچ تجربه ای سراین قضیه ندارم...مطمینم تو خواننده ها نویسنده هم هست...شاید بقیه بتونن... براشون فرق نکنه چه کاپلی باشه...ولی من نمیتونم خالص ایونهه بنویسم... برام سخته...اصلا نمیتونم تصور کنم  تو کاپل دیگه رو...یا شیوون رو با غیر دیگه.... شاید چون نویسنده نیستم و فقط یه خط خطی کن کاغذم...پس مطمیمن کار خیلی بدی از اب در میاد ...

اینم نوشتم به خواسته یکی از دوستان بود... چهار قسمته....کمی قسمتاشم بخاطر دلایل بالاست.... یه جو رخاصی هم نوشتم که بد نشه...

این چهار قسمت رو هم در طول دوهفته اپ میکنم... امیدوارم خوشتون بیاد....

  

من و هیوکم

( جملات قرمز حرفهای دونگهه تو فکرشه )

 

"من لی دونگهه هستم ... اهل کره جنوبی... 18 سالمه... یه پسر عاشقم..عاشق لیهیوک ...عضو گروه سوپرجونیور... که همه بهش میگن میمون ...ولی عشق منه...عاشق اون پسرم...کاراشو دنبال میکنم.. اهنگ هاش که میخونه صدای که منو تو رویا غرق میکنه...عاشق خودش کرده... با مزه بازیهاش... شیطنتاش ...منو دیونه خودش کرد...دلم میخواد شب و روز... روز و شب بشینم و نگاهش کنم... مثل حالا... "

"مثل این لحظه...از مدرسه فرار کردم... تا بیام ببنمش...اومدم به سوپر شوش...از کلاس درسم فرار کردم...بخاطر عشقم... امروز اخرین روز کنسرتشون بود...فردا میخوان برن تور سوپرشو...به کشورهای دیگه...چند هفته ای کره نیستن.... پس از مدرسه فرار کردم...تا بیام ببینمش...چون دلم براش خیلی تنگ میشه...اره...باید امروز ببینمشو بهش بگم...اره حرف دلمو بهش بگم...."

حالا ایستادم میون جمعیتی که تا حد مرگ جیغ میزنن.ولی من با چشمای خیس نگاهش میکنم "اون...لی هیوک ست...هیوک  من ... بالا و پایین میپره... داره میخونه...ولی من نمیشنوم...چون جادوی خودشم...فقط نگاهش میکنم.

انقدر محوش هستم که نفهمیدم تموم شد." آه سوپر شو تموم شد... دارن خداحافظی اخر برنامه رو میکنن..." ولی من به موقع به خودم اومدم.

میون جمعیت دارم میرم : " خانم برو کنار ...اجازه بده...ببخشید...ببخشید...خواهش میکنم اجازه بده... اهههههههههه...این دخترا چرا اینجورین؟.... ببخشید...ببخشید.... اهههههه...بذارید برم...الان میرن توی رختکن...چقدر جمعیت هست اینجا.... اهههههههههه...خانم برو کنارررررررررررررررررررر....

میون جمعیت دارم میرم پشت صحنه " اره باید برم پشت صحنه...هیوک  رو ببینم...هر چند نمیزارن ببینمش..."ولی من باید امروز دونگهه رو ببینم: اوففففففف...چقدر جمعیت..."آهاااااا...بالاخره رسیدم... اره باید برم....

نیم نگاهی به سن کردم چشمام گرد شد: اهههههه...دارن دست تکون میدن...الانه که برن ...پس دویدم به راهرو رسیدم با نهایت سرعت راهرو هم دویدم. به درخروجی سن رسیدم . وای چقدر بادیگارد ایستاده... اوه یکی داره میاد جلو ...با سرتعظیم کردم بسته هدیه دستمو بهش نشون دادم : ببخشید اجوشی...میخوام اینو به لی هیوک بدم...خواهش میکنم بذارید برم..... هنوز جمله ام تموم نشد که بادیگارد دست جلو اورد با اخم گفت: نه...نمیشه..نمیشه خودت بدی...بده من بهش میدم.... بسته رو محکم تو بغلم گرفتم اخم کردم گفتم: نـــــــــــــــه.... خودم میخوام بهش بدم...با حالت التماس گفتم: خواهش میکنم آجوشی.... بذارید خودم بهش بدم....که یهو در باز شد " لیتوک هیونگ...کانگین هیونگ ... سونگمین هیونگ .... آییییییییییییییییییییی.... هیوکجه ..... جیغ زدم : هیوکجههههههههههههههههیونگگگگگگگگگگ...اومد بیرون.

چشام گرد شد دیگه نگام فقط به هیوک بود شروع کردم به دویدن جیغ میزدم :هیونگگگگ...هیوک هیونگگگگگگگگگگگگ... که یهو سدی عظیم بادیگارد جلوم صف کشیدن، من مثل گلر بیسبال خوردم به سد دفاعی سوجو ؛ نتونستم جلو برم . ولی من تسلیم نمیشم. با اینکه بادیگاردها گرفتنم بالا و پایین میپرم . جیغ میزنم:هیونگگگگگگ .. هیوککککککککککککککک هیونگگگگگگگگگگگ .... هیونگگگگگگگگگ ... نههههههههههههههه...خواهش میکنمممممممممممممم...هیوکککککککککککککککک هیونگگگگگگگگگگگگگ...

من مثل اژیر خطر جیغ زدم .هیوک   متوجه من شد ؛ ایستاد برگشت نگام کرد. منم با ایستادنش صدای جیغم بلندتر شد " وااااااای ...بهم داره نگاه میکنه:هیونگگگگگگگ....هیوک هیونگگگگگگگگ .... ولی انگار دارم عقب کشیده میشم...بادیگاردها دارن میبرنم ،منم تمام توانمو جمع میکنم خودمو تکون میدم تا از دستشون فرار کنم جیغ میزنم: نههههههههههههههه...هیوککککککککککککک هیونگگگگگگگگگگگگ... وای باورم نمیشه ..هیوک  داره نگام میکنه ..به طرفم میاد دستشو دراز کرد به بادیگاردها گفت: صبر کنید .... "وایییییییییی..هیوک  گفت صبر کنن....بادیگاردها ایستادن و هیوک اومد طرفم جلوم ایستاد "واییییییییییییی الانه که غش کنم...با چشمان گرد شده و تنی لرزان از هیجان دارم نگاهش میکنم "واییییییییییی ...هیوک  از نزدیک چقدر خوشگله...وااااااااای قلبم داره میاسته...یه چیزی داره بهم میگه.  من : هااااااااااااا؟... هیوک : سلام ....حالت خوبه؟....

 من شوکه ام " نه باید یه چیزی بگم...ولی نمیفهمم دارم چیکار میکنم.بسته دستمو با دستای لرزون طرف هیوک میگیرم با صدای از جیغ زدن گرفته میگم : هیوکجه دوستت دارم...هیونگ  ...هیونگ  این مال توههه...من...من ..دونگهه  هستم... عاشق شمام...هیونگ ..هیونگ  این برای توههه...بهم..بهم امضا میدی؟...نه ...هیوکجه  من دوستت دارم..... نمیفهمم دارم چی میگم. " وای هیوک بهم لبخند زد ...وااااااااااااای من دارم چی میگم...خجالت کشیدم سرمو پایین کردم .

هیوک بسته رو ازم گرفت لبخندش پررنگتر شد گفت: دونگهه شی؟...چه اسم قشنگی....ممنون از هدیه ات....ولی من خجالت میکشیدم سرمو بالا نکردم. هیوک دست زیر چونه ام گذاشت اروم بالا اورد " وااااااااااااااااای هیوک با اون لبخندش...واااااااااااااای ...الانه که سکته بزنم...داره یه چیزی بهم میگه.... : ئونگهه شی...شما خیلی خوشگلی...خیلی زیبای...از هدیه ات هم ممنون...از خوشحالی جیغ کشیدم نفهمیدم چطور پریدم بالا دستامو دور گردن هیوک  حلقه کردم بغلش کردم فریادم زدم:هیونگگگگگگگگگ...دوستت دارمممممم...دوستت دارممممممممممم...نفهمیدم " اوههه...اره بوسش کردم... صورت هیوک رو بوسیدم...وااااااااااای چه پوستی داره....وایییییییییی...ولی من چیکار کردم...نکنه هیوک از بوسه ام عصبانی بشه....از کاری که کردم خودم شوکه شدم یهو عقب کشیدم ولی هیوک داره میخنده.بهم نگاه میکنه گفت : منم دوستت دارم.... دونگهه .... شما خیلی خوشگلی....خیلی هم مهربونی..." واااااااااای هیوک چیکار کرد ...سرجلو اورد به لبام نگاه کرد با صدای ارومی گفت: با من دوست میشی دونگهه شی؟....

من شوکه با چشای گرد گفتم: هاااااااا؟...هاااااااااا؟...من...وااااااااااااااااااااااااای ...مگه میشه دوستت نشم...هیونگ  من عاشقتم...عاشقت..... "وای لبایهیوک ...اره لبای هیوک ست...روی لبام...هیوک  لبامو بوسید...وااااااااااااااااااااااااااااااااای...

من لی دونگهه هستم . اهل کره جنوبی. 18 سالمه .حالا دوست هیوکجه ام ... لی هیوکجه  خیلی دوسسش دارم...هیوکجه  عشقمه...دوستت دارم لی هیوکجه...

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد