سلام ...
بفرماید ادامه...
گل رز 5
( قبل هر چی یه توضیحی بدم... این اتفاقی که تو این قسمت افتاد شاید واقعی نباشه...ولی یه جورای واقعیه... خود اعضای سوجو تعریف کردن که وقتی طرفدارها براشون هدیه یا غذای میفرستادن اگه اون طرف نبود بقیه اعضا اون هدیه رو میگرفتن یا غذا رو میخوردن...و بارها این اتفاق براشون افتاد و حتی گاهی اوقات این کارشون باعث دعوا بین اعضا و ناراحتی شده...ولی خوب اینا همچنان به کار خودشون ادامه میدادن... هر چی میاومد تو خوابگاه بین بقیه تقسیم میشد به غیر اون بدبختی که اون وسیله یا غذا مال اون بود.تا اون میاومد خوابگاه تموم میشدو جای خالی شو میدادن بهش :/ )
( فلاش بک به چند روز قبل ...25 فوریه 2007 )
ایونهه بعد تحویل گرفتن کادو از کی مین به خوابگاه رفتن.
دونگه با هم وارد حال شدن هیوک با اخم و صدای بلند حالت تهدید امیز گفت: بازم میخوای از اون جوک های بیمزه ت تعریف کنی؟...تعریف کنی کتکه رو خوردیا...دونگهه یهو ایستاد با چشمانی گشاد و ابروهای بالا داده گفت: یاااااااا...هیوکجه...تو چرا امروز دست بزنت خوب شده؟... دست به کمر شد اخم شدید کرد با حالتی عصبانی گفت: چرا همش میخوای بزنی؟...که صدای لیتوک امد وسط حرف دونگهه گفت: شماها چه خبرتونه؟ ... دوباره چی شده؟...نیومده دارید دعوا میکنید؟...چتونه شماها؟...
هیوک و دونگهه باهم رو برگردانند دیدند لیتوک و کانگین و سونگمین و هیچل و ریووک و یسونگ دور میز کوچکی روی زمین نشسته درحال خوردن غذا هستند.دونگهه چشمانش گشاد شد با صدای کمی بلند گفت: آخجــــــــــــــــــــــــون...دارید غذا میخورید؟... چه خـــــــــــــــــــــوب... من داشتم از گشنگی میمردم...دوان به طرف انها رفت کنار لیتوک نیست کاسه غذا را از جلوی لیتوک گرفت با چوب های مخصوص مشغول خوردن نودل شد. هیوک هم بدون انکه جواب لیتوک را بدهد به دنبال دونگهه دوید کنار یسونگ نشست کاسه ای را از روی میز برداشت با ملاقه از کاسه بزرگ وسط میز نودل داخل کاسه خود ریخت طوری که کاسه کاملا پر شد با چوبک های مخصوص شروع کرد به هورت کشیدن نودل و خوردنش و چشمانش را بست با قورت دادن رشته سرش را بالا گرفت گفت: هممممممم ...چقدر گشنه ام بود....
بقیه با حرکت ان دو نگاه اندر سفیه ای به ان دو میکردنند بخصوص به دونگهه که با ولع و هول شده مشغول خوردن غذای بود که مال لیتوک بود. لیتوک هم با لبخند به دونگهه نگاه میکرد سرش را به دو طرف تکان داد گفت: از دست شما دوتا...خوبه میز غذا رو دیدید ...دعوا یادتون رفت...اگه گشنگی نبود الان داشتید همو کتک میزدید...دونگهه که با ولع مشغول خوردن بود توجه ی به حرف لیتوک نکرد، گویی اصلا نشنید چه گفته. ولی هیوک روبرگردانند با خنده بی صدا به لیتوک نگاه کرد و همانطور با ولع نودل میخورد که یسونگ فرصت حرف زدن به هیوک نداد با اخم به ساک پاکتی کنار دست هیوک که هیوک با نشستن ساک را کنار خود گذاشته بود نگاه کرد گفت: این چیه؟...ساک را گرفت داخلش را نگاه میکرد گفت: چیزی خردید؟...شما مگه برنامه نداشتید؟...کی رفتید خرید؟...
هیوک لقمه بزرگی از رشته نودل را هورت کشیده بود به زحمت قورت داد نگاهی به ساک کرد همانطور که باقیمانده نودل را میجوید گفت: نه...خرید نرفتیم...اینو یه فن داده...برای شیوون...با اینکه بهش گفتیم شیوون نیست...تایلنده...اون گفت که میدونه...ولی ما اینا روبه شیوون بدیم...یسونگ جعبه داخل ساک را در اورد درحال ورنداز کردنش بود گفت: چی؟... فن برای شیوون داده؟... کانگین هم با اخم به بسته دست یسونگ نگاه میکرد گفت: ولی شیوون که تو خوابگاه پیش ما نیست...بعضی اوقات میاد اینجا...چرا بهش نگفتی شیوون اینجا نیست...ببره بده به خودش؟... هیوک کاسه را سرکشید باقیمانده غذا را با صدای بلند هورت کشید با حرف کانگین یهو کاسه را پایین اورد اخمی کرد گفت: اه...یادم رفت بهش بگم... اصلا یادم نبود...بهش بگم که شیوون خوابگاه زندگی نمیکنه....
یسونگ که درحال پاره کردن کاغذ کادوی پشت جعبه بود وسط حرف هیوک گفت: خوب ...اشکال نداره...ما و شیوون نداره...شیوون انقدر ثروتمند هست که احتیاجی به این کادوها نداره...ریووک هم نگاهش به جعبه دست یسونگ بود گفت: اره بابا...بعلاوه شیوون هیونگ دست و دلبازه....مطمینا بفهمه ما از کادوی که فن ها داریم استفاده میکنیم اصلا ناراحت نمیشه.... سونگمین با دیدن اینکه یسونگ دارد جعبه را باز میکند چشمانش کمی گشاد و ابروهایش بالا رفت وسط حرف ریووک گفت: ااااااااا...بازش نکن...یعنی چی؟....شیوون دست و دلبازه که نباید بازش کنید... مال شیوونه....چون شیوون دست و دلباز و مهربونه شما که نباید ازش سوء استفاده کنید....شیندونگ هم اخم کرد دستش را دراز کرد تا جعبه را از دست یسونگ بگیرد گفت: اره...سونگمین راست میگه...بازش نکن.... مال تو نیست که ...کارت اصلا درست نیست....
ولی یسونگ دستش را عقب کشید شیندونگ نتوانست بسته را از دستش بگیرد. لیتوک هم با اخم جدی گفت: بازش نکن یسونگ... ولی دیر گفت یسونگ جلد جعبه را پاره کرد در جعبه را باز کرد با چشمانی کمی گشاد و اخم کرده به داخل جعبه نگاه کرد گفت: اوه...این چیه؟ ... دستش را داخل جعبه گذاشت از داخلش یک کلاه بافتنی را که کلاه بافتنی کامواش نازک بود را با نوک انگشتانش و با دست دیگر جعبه کوچکی را دراورد جعبه را باز کرد که چون جعبه را یهوباز کرد گل های کوچک کاغذی که کاملا مشخص بود دست ساز بود از داخل جعبه ریخت بیرون روی میز و پاکت نامه ای هم داخلش بود افتاد روی میز، همزمان هم کلاه بافتی کرم رنگ بود هیچل دست دراز کرد تا بگیرد با کشیدن دست توسط هیچل و مقاومت یسونگ از دستش سرید افتاد داخل کاسه غذای جلوی یسونگ. با این حرکت خود یسونگ وحشت کرد چشمانش گشاد و ابروهایش بالا رفت گفت: اوههههه...یهو سرراست کرد با اخم به هیچل نگاه کرد گفت: اه..هیونگ...ببین چیکار کردی؟...
با افتادن کلاه داخل کاسه بقیه چشمانشان گشاد و ابروهایشان بالا رفت لیتوک اخمش بیشتر شد گفت: ببنید چیکار کردی؟... شماها بچه اید؟...برای چی بازش کردی؟.. مگه مال شما بود؟... بقیه چهرها ناراحت و مانده بودن چه بگویند . ولی گویی برای هیچل مهم نبود اخمی کرد کلاه را از داخل کاسه گرفت بالا ارود که کلاه کرم رنگ با افتادن داخل کاسه غذا چون رنگ روشن بود لک بدی شده بود و کثیف، با اخم به کلاه نگاه کرد گفت: خوب چی شد مگه؟... یه کلاه که لک شده...میشه تمیزیش کرد....اصلا این چه احمقی بود که تو فصل بهار که داره هوا گرم میشه کلاه برای شیوون فرستاده..همون بهتر که کلاه کثیف شده ...شیوون بیچاره که نمیتونه تو تابستون کلاه بذاره...بعلاوه مگه جنسش از چی بود؟... شیوون لباس های مارکدار میپوشه...این چیه؟... معلومه اصلا جنس نداره....
سونگمین ناراحت از حرف هیچل اخمی کرد گفت: چی میگی هیونگ؟... خوب کلاه رو که نباید الان استفاده کنه...میزاره زمستون استفاده میکنه...این هدیه رو فن فرستاده برای شیوون...شما حق نداشتی بازش کنی...اصلا مگه شیوونو نمیشناسی؟...درسته شیوون همه چیزش مارکداره...ولی چیزی که فن ها براش بفرستن خیلی خیلی دوست داره براش مهمه...اصلا براش مارک مهم نیست...چون هدیه از طرف طرفداراشه...هیچل اخمش بیشتر شد با حالت عصبانی وسط حرف سونگمین گفت: من حق نداشتم بازش کنم؟...مگه من بازش کردم؟...با عصبانیت جعبه را از دست یسونگ قاپید کلاه را داخلش پرت کرد و گل ها و نامه را از روی میز برداشت داخل جعبه ریخت گفت: فضولی یسونگ خان گل کرده...جعبه رو بازکرده...به من چه...اصلا این هدیه با ارزش رو میبرم میزارم تو اتاق کیوهیون که شیوون اومد بیاد بگیره ...خوب شد؟...به سونگمین امان نداد جعبه را با بی سلیقگی تمام داخل ساک پاکتی پرت کرد بلند شد به طرف اتاق کیو رفت .بقیه هم با ناراحتی نگاهش کردنند.
***********************************************
29 فوریه 2007
هیچل عصبانی از کمپانی اس ام بیرون امد کی مین هدیه را به دستش داد که به شیوون بدهد و هیچل هم با نارضایتی گرفت به خوابگاه رفت.
هیچل وارد خانه شد با صدای بلند گفت: من اومدم...با قدمهای بلند وارد سالن شد نگاهی به اونهه و یسونگ و کانگین و ریووک که روی مبل ولو شده بود کرد با اخمی که به صورتش داده بود کاملا میشد دید که چقدر عصبانی است بیمقدمه گفت: لیتوک کجاست؟... کانگین کمر راست کرد قدری چشمانش گشاد بود گفت: سلام...خوش اومدی...چی شده نیومده عصبانی هستی؟...نفس بگیر بعد...لیتوک نیست.... با هیونگ ( منجیر) رفته خرید...الان میاد...چی شده؟..
هیچل چهره ش درهم بود گفت: هیچی...چرخید تا به طرف اتاق خود برود گویی پشیمان شد همانجا ایستاد که دونگهه که نگاهش به بسته دست هیچل بود گفت: هیونگ.... اون چیه؟ ...خرید بودی؟...هیچل عصبانی که جعبه دست خود را فراموش کرده بود با سوال دونگهه متوجه جعبه دست خود شد نگاه اخم الودی به جعبه دست خود کرد چرخید به سمت انها گفت: نه...خرید نبودم...اینو یکی از فن ها داده...دستش را دراز کرد جعبه را به سمت انها گرفت گفت: نمیدونم چیه...بیاید بگیردش...من اصلا حوصله و اعصاب اینا رو ندارم...
دونگهه با حرف هیچل از روی مبل پرید دوان به طرفش رفت با ذوق جعبه را گرفت با لبخند پهنی وسط حرفش گفت: هیونگ هر چی توشه مال ما دیگه؟...هیچل که با گرفتن جعبه توسط دونگهه دیگر توجه ای به حرفش نکرد گوشی را از جیبش دراورد مشغول ور رفتن با ان شد. دونگهه هم جعبه به دست به طرف بقیه رفت همانطور که راه میرفت جعبه را باز کرد جلوی بقیه ایستاد با چشمانی گشاد شده به داخل جعبه نگاه کرد گفت: وااااااااااااااااااااااااای ...چه شیرنی های ...بقیه با حرف دونگهه چشمانشان گشاد شد .دونگهه هم سریع زانو زد جعبه را روی میز گذاشت و بقیه هم سریع دور میز حلقه زدنند با دیدن شیرینی اب از لب و لوچه شان روان شد.
یسونگ گفت: اوه چه به موقه...گشنه ام بودااا...کانگین گفت: اره...دست فنه درد نکنه که شیرینی به هیچل داده...یکی از شیرینی ها رابرداشت کامل داخل دهانش گذاشت با خوردنش چشمانش گشاد شد با دهانی پر گفت: هممممممممم...چه خوشمزه ست.... بقیه هم هر کدام شیرینی را برداشته درحال خوردن بودن با سرتکان دادن حرف کانگین را تایید کردن.
ان پنج نفر تقریبا تمام شیرینی را خوردن و فقط چند دانه مانده بود که همین زمان سونگمین و شیندونگ وارد سالن شدند : سلام... کردنند ،بقیه هم که مشغول خوردن بودن با دهانی پر فقط توانستند سرشان را تکان دهند. دونگهه با دهانی پربه زحمت و حالت خفه گفت: بیاید شیرنی بخورید .... شیندونگ و سونگمین با لبخند نگاهی بهم کردنند کنار بقیه زانو زدنند. شیندونگ با ولع گفت: وااااااااااو ...شیرینی...نامردا همه شو که خوردن...پس ما چی؟... تنها تنها میخورید...یکی از دوتا شیرینی باقیمانده را گرفت گذاشت دهانش گفت: همممممممم ...چه شیرینی خوشمزه ای...اینو کی درست کرده؟...کسی درسش کرده؟...یا براتون اوردن؟....یا کسی خریده؟... هیوک با دهانی پر و حالت خفه گفت: هیچل هیونگ اورده ...یه فن بهش داده...
سونگمین که میخواست اخرین شیرینی را بردارد و بخورید یهو متوجه پاکتی کنار جعبه شیرینی شد اخمی کرد پاکت را برداشت به دوطرفش نامه نگاه کرد با دیدن اسم روی نامه اخمش بیشتر شد گفت: این شیرینی رو فن برای هیچل هیونگ اورده یا برای شیوون؟...بقیه با حرف سونگمین گیج و منگ شدن با دهانی پر نیمه باز و چشمانی گشاد نگاهش کردن.سونگمین به کسی مهلت نداد پاکت را تکان میداد با اخم به بقیه نگاه کرد گفت: روی این نامه نوشته "برسد به دست چویی شیوون اوپا"....این پاکت برای شیوونه ...پس این شیرنی ها هم برای شیوون بود....نه هیچل هیونگ...روبه هیچل که با گوشی خود رو میرفت روی مبل نشسته بود اصلا متوجه حرکات بقیه که تمام شیرینی رو خوردن نبود کرد گفت: هیچل هیونگ....این جعبه که اوردن برای تو ....یا دادنش که بدی به شیوون ؟...هیچل بدون سرراست کردن یا نگاه کردن به سونگمین گفت: دادنش که بدمش به شیوون...چطور؟... بقیه با جواب هیچل چشمانش گشاد و ابروهایشان بالا رفت وحشت زده با دهانی پر و نیمه باز نگاهش کردند.سونگمین روبه بقیه کرد با اخم و حالتی عصبانی گفت: شماها نامه رو ندید؟... فقط بازش کردید و همه شیرینی ها رو خوردید؟... چرا نگاه نمیکنید؟...حالا چی میخواید جواب شیوون رو بدید؟...
سلاااام خسته نباشی!!! امیدوارم کارات ب وفق مراد باشه! خوااااهرر من برا ایونهه دوباره مزاحم میشم! از شنبه بعد شروع میکنی!!!؟؟؟
سلام عزیزم...
یه ایونهه نوشتم ...که کوتاست....از اسم میذارمش