SJ & B.A.P & EXO

SJ & B.A.P & EXO

به سلامتی سرنوشت ؛که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.
SJ & B.A.P & EXO

SJ & B.A.P & EXO

به سلامتی سرنوشت ؛که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.

مرا دوست بدار 47


سلام دوستای عزیزم...

بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت....


  

برگ چهل و هفتم

دونگهه و هیوک با چشمانی گرد شده به زن نگاه میکردنند که پیراهن زرد رنگی همراه با دامن سبزپسته ای رنگ پرچینی و بوت بنفش به پا داشت و کاپشن کوتاه چرمی مشکی به تن و موهایش را طلایی رنگ کرده بود و فر بود و آرایش خیلی غلیظی کرده بود ،کلا میشد گفت سرو وضع خیلی خنده دار جلفی داشت وسط سالن ایستاده بود دو افسر پلیس هم پشت سرش ایستاده بودنند . زن با چهره ای که برافروخته بود به سمت کارمندها اشاره میکرد با صدای بلند گفت: شما احمق های عوضی...طرحمو دزدیدن ؟ ...اره؟... اون طرحو میخواستم ببرم فستیوال تو مزون پاریس...کدمتون دیدینش هااااااا؟...تو؟...تو؟...یا تو؟... چویی شیوون تویی؟...یا تویی؟... چویی شیوون کدومتوننین؟...

کارمنده های بدبخت با اشاره زن و فریادهایش چشمانش گرد بود رنگی به رخسار نداشتند از ترس میلرزیدند .لیتوک به طرف زن رفت جلویش ایستاد با چهره ای به شدت درهم و عصبانی و حالتی جدی وسط حرف زن با صدای محکمی گفت: خانم کانگ...هیچکدوم از اینا اقای چویی شیوون نیست...خواهش میکنم به کارمندهای من توهین نکن... از همه مهمتر باید بگم... چویی شیوون اون طرحو ندزدیده...اصلا کی گفته اون طرح توسط معاون این شرکت اقای چویی شیوون دزده شده؟...شما مدرک داری؟... زن یعنی خانم کانگ طرف لیتوک چرخید چهره ش درهم شد دست به کمر با عصبانیت نگاهی به سرتاپای لیتوک کرد گفت: تو رئیس این  شرکتی؟...

لیتوک هم چهره ش جدی تر شد گفت: بله...من رئیس شرکتم...جواب ندادی خانم کانگ...کی گفته معاون چویی... خانم کانگ امان نداد گفت: پس دزد طرحهای من معاون شرکت شماست؟...واقعا که...معاون یه شرکت اومده مزون من دزدی ...اونم طرح لباس عروس دزدیده....سرعقب برد با غرور از نوک بینی نگاهش کرد گفت: کارت شناسی معاون احمق شما تو اتاق افتاده بود...روی کارت نوشته شده...چویی شیوون...و ادرس این شرکت زیر کارته.... اون طرحم نازنینم هم نیست تو کمدم... تو فیلم دوربین تو اتاقمم یه مرده داره طرحو برمیداره ..البته چهره مرد مشخص نیست... ولی اون کارت میگه که دزد کیه...

لیتوک اخمش بیشتر و چشمانش ریز شد حرفش را برید گفت: چی؟... شما پی یه کارت که تو اتاقتون افتاده میگید اقای چویی دزده؟...اولا که یه بار گفتم بازم میگم...به کارمندم بخصوص به معاون شرکتم توهین نکنید...من اصلا خوشم نمیاد در مورد معاون شرکت من اینجوری حرف میزنید...دوما...شما تو فیلم دوربین مدار بسته اتون چهره مرد مشخص نبوده... انوقت از کجا معلوم اون مرد چویی شیوون باشه؟...فقط بخاطر یه کارت میگید؟...در حالی که اون کارت مدرک نمیشه...چون اون کارت جعلیه... خانم کانگ چهره ش درهمتر شد حرفش را برید گفت: چی؟...اون کارت جعلیه؟... شما از کجا میدونی جعلیه؟ ... شما اصلا اون کارتو دیدی؟... از خشم پوزخندی زد گفت: دروغ هم به دزدی تون اضافه شد... داری از کارمند دزدت حمایت میکنی اقای پارک...واقعا که...بخاطرش دروغ هم میگیی...

لیتوک چهره اش درهمتر شد با عصبانیت گفت: خانم کانگ...بهتون میگم به کارمندم توهین نکنید... بله اون کارت جعلیه...و من از کارمندم حمایت میکنم....چون دلیل دارم...دلیلم اینه که...اون کارتی که میگید مال شرکت ما نیست... ما کارتی که برای کارمندها تو این شرکت میزنیم...یعنی همیشه ما تو این شرکت برای کامندامون کارت صادر میکردیم همین بود...که اگه کارمندمون منسبی داره تو کارت گفته میشه ...همین کارت که میگید اگه برای چویی شیوون باشه...باید رو کارت نوشته شده باشه که اون معاون شرکته...یعنی باید نوشته شده باشه "معاون چویی شیوون"...نه چویی شیوون خالی... بعلاوه ما ادرس شرکت رو کارت نمینویسم... چون شرکتمون انقدر معتبر هست که لازم به نوشتن ادرس شرکت نیست... همه میدونن شرکت ما کجاست...الا اینکه بخوایم بریم شهرستان...انوقت کارت مخصوص به کارمندامون میدیم که همراه داشته باشن... ولی تو سئول این کارتی که استفاده میکنم یه ادرس کلی فقط از ناحیه و خیابون نوشته شده...نه ادرس کامل ...پس اون کارت مال چویی شیوون معاون شرکت نیست...در ثانی فکر نمیکنی این احمقانه باشه که طرف ...یعنی دزد بیاد طرحو بدزده...کارت هویتش همراش باشه...تو محل جا بذاره؟...این اصلا با عقل جور درمیاد؟...

خانم کانگ اخمش بیشتر شد با عصبانیت گفت: چی؟... که اینبار دونگهه امان نداد چند قدم جلو امد با اخم حالتی جدی گفت: درسته خانم کانگ...معاون چویی دزد نیست...بعلاوه اون فستیوال پاریس برای لباس عروس گذشته...یعنی دو ماه قبل بود...شما برای چه فستیوالی داشتی طرح میزدی؟.... دوما معاون چویی خودش بهترین طراح این شرکته... طرح لباسی که معاون چویی میزنه رو حتی رئیس جمعهور قول کرده...پس طرح لباس عروس شما به دردش نمیخوره... اصلا برای چی باید بیاد طرح شما رو بدزده...خودش بهترین طرحو میزنه... از همه مهمتر اصلا طرح اصلی از دفترتون دزده نشده...چند تا طرح اولیه به درد  نخور بود که اصلا نمیشد بهش گفت طرح...یعنی من اون طرحها رو دیدم گفتم به اینا هم میشه گفت... خانم کانگ با جملات اخر دونگهه اخم شدید و چشمان ریز شد با صدای بلند وسط حرفش گفت: چــــــــــــــــــــــــــــــی؟... طرح من به درد نمیخوره و اصلا طرح نبود؟....تو اون طرحو دیدی؟... پس طرحو دیدی؟...پس دزد تویی؟...نگاهی به دو افسر پلیس کرد با دست به دونگهه اشاره کرد گفت: دزدو پیدا کردیم...این خودش طرحو دزدیده..بهتون که گفتم دزد تو این شرکته...بگیردیش...

با حرف و اشاره خانم کانگ چشمان دونگهه گرد شد فهمید چه گند بزرگی زده از وحشت چند قدم عقب رفت. هیوک و لیتوک هم از وحشت چشمانشان گرد شد مات و مبهوت به دونگهه که خود را نفهمیده لو داده بود نگاه کردنند.

******************************************************

( بیمارستان ) (( آی سی یو))

شیوون بالاتنه اش لخت و سینه ش اسیر سیم های مانتورینگ باند زخم روی سینه وسط سینه جای قلب بود ،مچ دستان هم اسیر سرم و دارو بود، لوله ای سفید هم وارد دهان شیوون شده بود. شیوون هم پلکهایش خیلی نیمه باز حالت خمار شدید بود نگین های مشکی چشمانش به زور از لای مژه های پرپشتش مشخص بود ،رنگی به رخسار نداشت لبش هم کبود بود صدای نامنظم ضربان قلبش را دستگاه مانیتورینگ به حالت اخطار نشان میداد و صدای دستگاه تنفس هم بابت بد رسیدن اکسیژن به ریه ها یا بازدمش به حالت هشدار در امده بود.

دکتر سو و پرستارها و چند دکتر دور تخت حلقه زده بودنند. مین هو نفس زنان که لباس مخصوص ( گان) اتاق آی سی یو را به تن کرده بود وارد شد به کنار دکتر سو امد با نگرامی شدید نگاهی به شیوون کرد روبه دکتر پرسید : دکتر سو چی شد؟... شیوون چش شده؟...حالش بده؟... چیزی شده؟...دکتر سو دستی روی سینه لخت شیوون که ارام و نامنظم بالا و پایین میرفت گذاشت با چهره ی  اخم الود به صورت رنگ پریده بیحال شیوون نگاه میکرد گفت: بله...متاسفانه ریه دچار مشکل شده...سرراست به مین هو که از حرفش چشمانش به شدت گشاد و ابروهایش بالا رفت دهانش باز گویی میخواست حرفی بزند ولی از وحشت لال شده بود نگاه کرد مهلت نداد گفت: بخاطر خونی که وارد ریه شده ...ریه دچار مشکل شده...اب اورده...خودت که میدونی حین عمل قب ...ساکشن انجام میشه...مثل همه عمل های دیگه... حتی بعد عمل ما سیم درن میزاریم که خون باقیمونده خارج بشه...ولی خوب گاهی اوقات اتفاق افتاده که خون با اینکه ساکشن میشه و بعد هم درن گذاشته میشه ولی بازم وارد ریه میشه...اونم به مقدار چند قطره ...که همین هم دچار مشکلش میکنه... البته یه موضع دیگه ای هم هست...روبه پرستاری کرد برگه های را از دست پرستار گرفت روبه مین هو کرد گفت: شما متخصص گوارش هستید...میخواستم بگم باید اینا رو ببنید...بیمار تو وضعیت گوارشیش هم مشکل داره...معده اش یا روده ش ...یا کبدش ...یکیش دچار مشکل شده....

مین هو با حرف دکتر چشمانش گشادتر و ابروهایش بالاتر رفت برگه ها را سریع از دست دکتر سو گرفت با صدای لرزانی گفت: چی؟...معده ش ...یا روده و  کبدش مشکل داره؟...با همان حالت به برگه ها نگاه میکرد با مکث گفت: مشکل...مشکل از معده شه...ولی باید ازمایش ومعاینه بیشتری بکنم...سرراست کرد با حالت اشفته به دکتر سو نگاه کرد گفت: این علایم خطری که تو ازمایشات هست...مال معده شه...البته ممکنه به کبد ربط داشته باشه ...در هر صورت باید با معاینه و ازمایش مشخص بشه...ولی...ولی این مشکل ریه ش چی؟...با این باید چه کرد؟...چهره ش به شدت اشفته شد گفت: میخواید دوباره عملش کنید؟...

دکتر سو سرش را تکانی داد گفت: نه..عملش نمیکنیم...ولی باید لوله گذاری کنیم...یعنی با لوله ای که وارد ریه ش میکنی...خونابه رو بیرون میکشیم...که که میخوایم الان شروع کنیم و لو له رو بذاریم...مین هو تغییری به چهره اشفته خود نداد سرش را تکانی داد گفت: خوبه...خداروشکر که عمل نمیکنید...خوب من میتونم باشم؟...دکتر سو در تایید سری تکان داد مین هو امان نداد گفت: ممنون دکتر...روبه پرستاری کرد گفت: لطفا میشه برید به خانواده بیمار که بیرون ایستادن و خیلی نگرانن ...وضعیت بیمار رو توضیح بدید...تا از این اشفتگی نجاتشون بدید...پرستار سرش را تکان داد گفت: چشم...

............

دکتر سو نگاهی به بقیه کرد گفت: خوب شروع میکنیم...نگاهش به شیوون شد که بالاتنه اش لخت بود سرش را صاف کرده بودنند قدری دستانش را باز از بدنش فاصله داده بودنند سرم خون را هم به سرم دارو اضافه کرده بودن، لوله پهنی وارد دهانش کرده، باند روی وسط سینه جای قلبش را کوچکتر کرده بونند و سینه بیشتر نمایان شده بود ف سیم مانتیورنیگ هم روی پستان چپ بود .چشمان شیوین بسته به سختی به اجبار دستگاه اکسیژن که وارد دهانش کرده بودنند نفس میکشید . دکتر سو دست روی پستان راست شیوون گذاشت با دست دیگر چاقو جراحی را از پرستار گرفت روی سینه شیوون خم شد نوک چاقو را روی پستان گذاشت زیرنوک پستان و به نوک چاقو فشار داد نوک چاقو پوست سینه را شکافت خون داغ و ارام و غلیظ از شکاف بیرون امد.

شیوون که بی رمق بود  به زحمت نفس میکشد با فرو رفتن نوک چاقو احساس درد کرد ولی توانی نداشت برای تکان خوردن فقط پلکهایش بسته ش را بهم فشرد انگشتانش تکان کوچکی خورد قدری سینه ش بالا امد با مکث پایین رفت ناله خیلی خیلی ضعیف خفه ای در لوله داخل دهانش زد : ههه...با شکافته شدن پوست سینه بیرون امدن خون پرستار سریع باندها را کنار شکاف میگذاشت تا خون را پاک کند .

دکتر سو با چاقو شکافت چند سانتی به قد یک لوله روی سینه باز کرد با حرکت دکتر چند لایه از پوست سینه شکاف خورد خون چون چشمه ای بیرون میجهید .دکتر سو هم لوله که متصل به دستگاهی بود را از دست پرستار گرفت با اخم به شکاف نگاه میکرد گفت: خوب حالا لوله رو میزارم ...تا خونابه رو بیرون بکشیم...سرلوله دردستش را روی شکاف گذاشت خیلی ارام لوله را وارد سوارخ کرد سرچرخاند به صورت شیوون که با حرکتش پلکهای بسته را دوباره بهم فشرد ولبانش ارام تکانی خورد گویی میخواست چیزی بگوید ولی توانی نداشت و لوله هم داخل دهانش بود نگاه کرد گفت: اقای چویی ...دردتون میاد نه؟...الان تموم میشه...یکم تحمل کنید... لوله را تا جایی که باید میفرستاد داخل شکاف فرستاد گفت: خوب تموم شد... با چسب های پرستار داد لوله را به شکاف سینه ثابت میکرد همانطور هم نگاهی به صورت درد کش شیوون میکرد گفت: افرین اقای چوی... خوب تحمل کردید... با چسباندن لوله به سینه کمر راست کرد رو برگردانند با سربه پرستار اشاره کرد گفت: لوله گذاشته شد...دکمه رو بزن...پرستار به امر دکتر سو دکمه روی دستگاه رو زد لوله داخل شکاف تکان کوچکی خورد خونابه ای تقریبا سرخ داخل لوله روان شد از داخل  سینه وارد لوله و وارد دستگاه میشد.

دکتر سو دوباره رو به شیوون که تغییری در وضعیت در کشیدنش نکرده بود کرد گفت: خوبه...علائم رو کنترل کنید...مراقب باشید...همه چیزو هر ثانیه چک کنید...تا خونابه کامل بیرون کشیده بشه...روبه مین هو کرد گفت: بعد یکی دو ساعت میتونید بیمار رو معاینه کنید...برای وضعیت معده ش...مین هو که با چشمانی خیس و لرزان به شیوون نگاه میکرد با حرف دکتر سو روبرگردانند سری تکان داد اب دهانش را قورت داد تا بغضش را فرو دهد با صدای لرزانی گفت: ممنون اقای دکتر...

**************************************************

( چند ساعت بعد)

ریوون سربه شانه سویانگ گذاشته چشمانش را بسته بود گویی در خواب بود صورتش از گریه گر گرفته و خیس بود . سویانگ هم دستانش را دور تن ریوون حلقه کرده او را به آغوش داشت سرش به دیوار تکیه داد و چشمانش را بسته او هم خواب بود .هر دو روی نیمکت نشسته خواب بودنند. یونهو و کیو هم یکی روی ویلچر و دیگری چمباتمه زده روی زمین روبروی هم نشسته بودنند. یونهو سرش کج روی بدنش بود چشمانش را بسته در خواب عمیق  بود .

ولی کیو بیدار بود فقط دستانش را به روی صورتش و ارنجهایش را به روی زانوهایش گذاشته بود درعالم خود بود فکر میکرد ، دعا میکرد ؛ با خدایش حرف میزد؛ با شیوون در رویا حرف میزد ، کلا در عالم دیگری بود منظر بود تا پرستاری از آ ی سی یو بیرون بیاید از وضعیت شیوون بگوید .ریه شیوون مشکل پیدا کرده بود لوله گذاشته بودند تا اخرین وضعیت که پرستار خبر داد حالش بهتر بود وکیو منتظر بود دوباره کسی بیرون بیاید تا بیشتر از حال شیوون بداند که صدای قدمهای کسی که به طرفش میامد را به خود امد دستانش را از روی صورتش برداشت ارام چشم باز کرد سرراست کرد به افسر پلیس که بالای سرش ایستاده زل زده بود به او نگاه کرد.

افسر پلیس امان نداد تا کیو سرراست کرد با صدای اهسته ای که بقیه را بیدار نکند گفت: ببخشید اقای چو...ببخشید بیدارتون کردم...ولی میخواستم یه چیزی بپرسم...یعنی میخواستم باهاتون حرف بزنم....درمورد اقای کیم هیچل ...میخواستم بدونم مشکل شما با اقای کیم چیه؟...یعنی چه اتفاقی بینتون افتاده که اقای کیم دست به این کار زده؟...شما از اقای کیم چی میدونید؟...میشه قضیه رو برام توضیح بدید؟... کیو اخمی کرد او هم با صدای اهسته ای اما گرفته و دورگه ای گفت: چی؟...کیم هیچل؟....



نظرات 1 + ارسال نظر
Chonafas جمعه 14 مهر 1396 ساعت 01:56

سلام اونی جونم. شرمنده باز دیر شد.
واااای این خانومه چرا اینجوریه! این چه طرز لباس پوشیدن اخه! اووووووف حالا چه شلوغ میکنه طرح من، طرح من! چیه احمق احمق راه انداخته!
دونگهه چی میگه این وسط، چرا انقدر گند میزنه این بشر؟ کار دیگه ای بلد نیست! میشه دو دیقه ببینمش فقط میخوام بااش منطقی صحبت کنم!
وااااای حالا مشکل زیه که انگار حل شد، مشکل گوارش شیوون و کجای دلم بزارم؟
کیوهیون واقعا چه مشکلی با هیچول داره؟ یا بهتره بگم هیچول چه مشکلی با وونکیو داره؟
ممنون اونی منتظر ادامه هستم

سلام عزیزم...اشکال نداره...دشمنت شرمنده...
این خانمه دیونه ست دیونه
دونگهه ست دیگه
هی چی بگم از هیچل
چشمممممممممم عزیزم...ممنون ازت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد