SJ & B.A.P & EXO

SJ & B.A.P & EXO

به سلامتی سرنوشت ؛که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.
SJ & B.A.P & EXO

SJ & B.A.P & EXO

به سلامتی سرنوشت ؛که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.

فرشته آتش 36


سلام دوستای گلم...

بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت....

  

فرشته 36

20 مارس 2014 ..روز اول بهار

مراسم عروسی

روز اول بهار شکوفه های الو گلبه ای روی درختان متولد شدن فضای باغها و خیابانها که با درختان الود تزیین شده بودنند را لباس گلبه ای رنگ پوشانده بود ظاهر شهر را زیبا و رویای کرده بود. عطر خوش شکوفه ها وگلهای بهاری شهر را خوشبو کرده بود، با رفتن زمستان که سرما را با خود برده بود بهار را جایگزین خود کرده بود ،گرما مطبوح و عطر گلها و شکوفه ها شهر را دوباره زنده و شاد کرده بود. دراین تولد دوباره زمین عروس و داماد زیبایی دست در دست هم عهد و پیمان عشق را باهم بستند.

در حیاط باغ سالن مراسم ازدواج مهمانها درحال پذیرای و خوردن کیک عروسی بودند. عروس و داماد جذاب و زیبای مراسم که چون شاهزاده و ملکه  در حال رقص عشق بودنند . درختان باغ لباس شکوفه های زیبای الو گلبه ای پوشده بودند با نسیم بهاری گلبرگهای شکوفه چون قطرات باران روی سر عروس و داماد میباریدند. شیوون با کت و شلوار پیراهن وکروات وکفش سفید چون شاهزاده ای سفید پوش فوق العاده جذاب دستی دور کمر سودنان که پیراهن عروس زیبای که بالاتنه اش گیپور سفید طرح گل رز و دامنش پفی با گلهای رز صورتی و گلبه ای درتمام دامنه اش و پاپیون بزرگی پشت دامن و دنباله دامن هم خیلی بلند با لبه های طرح دلوار و تور خیلی بلند با گلهای ریز و مدل مو و تاجش حالت ملکه ای بود چون ملکه ای زیبا در آغوش شاهزاده ش بود و دست دیگر شیوون در دست سودنان و نگاهش غرق نگاه همسر زیبایش بود با ملودی زیبای ملایمی که موزیسنها مراسم در فضای ازاد باغ مینواختند ارام میرقصیدند . با بارش گلبرگهای شکوفه های الو تابلوی زیبای چشم نوازی را ساخته بودنند مهمانها غرق زیبای تابلو بودنند با لبخند به لب نظارگر شان بودنند.

مراسم ازدواج شیوون و سودنان با لحظات شاد و زیبا بالاخره به پایان رسید به مرحله اخرش رسید یعنی پرت کردن گل توسط عروس و گرفتن توسط جوانان مجرد که عروس و داماد اینده میخواستند شوند. شیوون و سودنان اماده رفتن شدند جوانان به صف ایستادنند با صدای بلند خنده کنان فریاد زدنند: عروس خانم...دسته گلتو بنداز...یالاااااا...دسته گلتو بنداز....مین هو میان جمعیت به صف بود اماده گرفتن دسته گل . ولی کیو پشت سر همه با فاصله ایستاده بود بخاطر غرور خاصی که داشت و دویل بودنش میان یا جلوی بقیه نیاستاد  به شخصیت کیو نمیخورد که بین جمعیت بیستد برای دسته گل عروس بالا بپرد و خود را به اب واتش بزند پس با فاصله ایستاده بود بیتوجه به بقیه با جیوون در حال صحبت کردن بود.

سودنان نگاهی به شیوون که با لبخند سری تکان داد امر کرد دسته گلش را بندازد ،چرخید پشت به جمعیت دسته گلش را چند بار بالا و پایین برد به عقب پرت کرد جمعیت پشت سرش با سرو صدا و جیغ به بالا پریدند و حتی چند نفری روی هم افتادن ولی دسته گل به دست هیچکدامشان نیافتاد. دسته گل به بالا پرت شد از بالای سرجمعیت گذشت خیلی تصادفی درست افتاد تو بغل کیو که بیخیال به حرکت سودنان و جمعیت با جیوون حرف میزد . با افتادن دسته گل کیو یکه ای خورد با چشمانی گشادو گیج نگاهی به دسته گل در بغل خود و جمعیت که با چشمانی گشاد و متعجب و شیوون و سودنان هم با لبخند وچشمانی گشاد و متحیر نگاهش میکردنند کرد ولی فرصت نکرد عکس العملی نشان دهد . مین هو قدمی جلو گذاشت با شگفتی گفت:وااااااااااااااو..سودنان شی...عجب هدف گیری...درست انداختی تو بغل کیوهیون... پس داماد بعدی مشخص شد.... سودنان و شیوون از حرف مین هو صدادار خندیدند ،یکی از دخترهای جوان با لبخند به کیو نگاه میکرد در ادامه حرف مین هو گفت: پس معلوم شد نفر بعدی کیه که ازدواج میکنه...با حرف دخترک بقیه کف زدنند و گویی جیوون و کیو را تشویق کردنند و جیوون و کیو هم با لبخند نگاهی به هم و جمعیت کردنند. 

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>> 

23 مارس 2014

ژاپن ..توکیو

<ماه عسل>

توکیو < پارک چیدوریگافیچی >

پارک چیدوریگافیچی توکیو بسیار زیبا بود  مثل بهشتی در زمین. درختان گیلاس شکوفه های سفید و صورتیشان که به ساکورا معروف هستند شکوفا شده بود و زیبای بینظیری را به پارک داده بودنند. درختان زیبای گیلاس <ساکورا> اطراف دریاچه ارام ونیلی رنگ با لباس سفید و صورتی شکوفه های زیبای بینظیری داشتند ، عطر خوش شکوفه ها فضای باغ را پر کرده بود .مسافران از سراسر دنیا مثل هر سال به این پارک امده بودند، از خود ژاپنی ها هم دراین جشن طبیعت سهیم بودند. سودنان و شیوون هم برای ماه عسلشان به ژاپن  و توکیو پارک چیدوریگا فیچی امده بودنند، البته به همراه دو مزاحم که خود را با اصرار و خواهش و التماس جا کرده بودنند.

شیوون تکیه داده به تنه درخت نیم خیز نشسته و چشمانش را بسته گویی به خواب رفته بود، چهره جذابش ارامش خاصی داشت مثل زمانی که درخواب بود ولی خواب نبود پلکهایش را به روی هم گذاشته از آرامش پارک جانش را تازه میکرد ، از عطر شکوفه های ساکورا و گلهای بهاری مشامش را پر میکرد از لحظات ارام عاشقانه ش لذت میبرد، گویی درخت هم برای لذت بردن شیوون و دادن هدیه به تازه داماد دست بکار شده بود ،با وزش نسیم بهاری لای شکوفه ها گلبرگهای سپید رقص کنان از شکوفه ها جدا شدند چون قطرات باران ارام و نرم پایین رفتند روی سرو صورت و تن شیوون را بوسه زدنند در اغوش شیوون ارام گرفتند، ازاین شکوفه باران هم شیوون لذت میبرد پلکهایش را بسته از بوسه زدن گلبرگها به گونه اش تبسم خیلی کمرنگی به لبان خوش حالت نشست.

سودنان و جیوون به چند وجب فاصله از شیوون نشسته بودنند درحال صحبت کردن و اماده کردن غذای که درست کردن بودنند. کیو هم روبروی شیوون نشسته بود دوربین کوچکی و موبایلش به دستش در حال عکس گرفتن از جیوون و سودنان و فضای زیبای پارک بود. البته فضای باغ را با میزانس وجود شیوون میگرفت یعنی طوری عکس میگرفت که شیوون در تمام عکس هایش حضور داشت . با وزش نسیم و شکوفه باران کیو کامل طرف شیوون برگشت چندین عکس از باریدن گلبرگ های شکوفه روی شیوون گرفت .با گرفتن عکس لبخند رضایت روی لبش نشست گوشیش را جلوی خود گرفت با لبخند به عکسهای که گرفته بود نگاه میکرد زیر لب گفت: چه خوب شده...چه عکس های قشنگی شد ... سرراست کرد به شیوون که همانطور چشمانش بسته تکیه داده به درخت نیم خیز بود نگاه میکرد لبخندش کمرنگ شد، در سکوت به شیوون نگاه میکرد به چند دقیقه همانطور نگاهش کرد با صدای ارامی گفت: هیونگ...میدونی چقدر برام عزیزی؟... میدونی چقدر دوستت دارم؟... نه نمیدونی...نمیدونی چه ارزشی برام داری...هیونگ همیشه همیشه همینطور سالم بمون...همیشه همینطور در ارامش باش....هیونگ خوب بخور...خوب بخواب...خوب استراحت  کن...مراقب خودتم باش...بخاطر من...بخاطر سودنان...بخاطر جیوون..بخاطر مین هو ...بخاطر پدر و مادرت...خواهش میکنم هیونگ...بخاطر ما همیشه خوب باش...باشه هیونگ؟... کار خطرناک نکن...خواهش میکنم هیونگ...همیشه همیشه سالم و شاد باش...میترسم هیونگ...میترسم از دستت بدم...هیونگ خواهش میکنم... بخاطرمن... چشمانش از حرفهای که زد خیس اشک شد لبخندش کاملا محو شد بغض به دیواره گلویش فشار اورد سرپایین کرد نگاهش به موبایل دست خود شد گوشه لبش را گزید تا بغضش را فرو دهد .

جیوون و سودنان گرم صحبت بودنند متوجه حرف کیو نشدن ولی شیوون شنید . با انکه کیو صدایش ارام بود ولی شیوون شنید وپلکهایش را ارام باز کرد اخم ملایمی به چهره خود داد به کیو که سرش پایین بود نگاه مکیرد حرفی نزد فقط نگاهش کرد . کیو از او قول گرفت که همیشه سالم و شاد بماند ولی منتظر جوابی از او نبود، گویی کیو حرف دلش را ناخوداگاه به زبان اورده بود . شیوون هم صدایش را شنید ولی جوابی به کیو نداد چون دید کیو منتظر جوابی از او نبود ، با اخم ملایمی و چشمانی خمار به کیو نگاه میکرد در دلش جوبا داد" قول؟...نمیتونم قول بدم کیوهیون که همیشه سالم بمونم ...چون کارم طوریه که نمیشه قول داد.. ولی شاد هستم..کنار خانواده ام...کنار سودنان...جیوون..پدر و مادرم...و تو...همیشه شاد هستم...شاد میمونم...ولی امیدوارم سالم  بمونم...ولی نترس ...من مراقب خودم هستم...تمام سعیمو میکنم که سالم بمونم...."

.....

شیوون با چشمانی خمار و لبخند ملایمی به لب به فضای اطراف دریاچه نگاه میکرد  رو برگرداند به سودنان که دست در دستش شانه به شانه اش نشسته بود کرد با صدای ارامی گفت: خلی قشنگه...مثل بهشته...سودنان هم با چشمانی عاشق به صورت جذاب همسرش نگاه میکرد سری تکان داد با لبخند ملایمی گفت: اره..خیلی  قشنگه...تو همیشه میگفتی ژاپن تو فصل بهار خیلی قشنگ میشه....راست میگفتی...قبلا فکر میکردم چون سفر به ژاپن رو دوست داری اینطوری میگی...ولی حالا میبنیم حق داشتی...تو فصل بهار اینجا فوق العاده قشنگه...واقعا ....که جیوون حرفش را برید: اوپا...مراقب باش...منظور جیوون کیو بود ولی باعث شد جمله سودنان نیمه بماند. شیوون و سودنان روبرگردانند به کیو و جیوون که روبرویشان در قایق مخصوص نشسته بودنند کردنند .

شیوون و سودنان به همراه جیوون و کیو روی قایق مخصوص که قایق رانی داشت روی دریاچه میراند بودنند. کیو درحال عکس گرفتن با دوربین و موبایلش بود گهگاه بلند میشد تا عکس بگیرد . جیوون هم نگران نگاهش میکرد میان گفتگوی شیوون و سودنان گفت: مراقب باش اوپا...میافتی تو اب.... ولی کیو توجه ای نمیکرد همانطور روی لبه قایق خم میشد یا پا روی لبه قایق میگذاشت به جلو میکشید تا عکس بگیرد . شیوون چهره ش درهم و اخم الود شد به کیو نگاه میکرد گفت: مواظب باش کیوهیونا.... جیوونی راست میگه...میافتی تو اب....نگاهی به جیوون و رو به سودنان کرد گفت: اخر من نمیدونم این بشر واسه چی انقدر داره عکس میگیره؟... انگار میخواد نمایشگاه عکس از ما عسل ما راه بندازه...با کلی خواهش و التماس اومد وسط ماه عسل ما...فقط هم داره عکس میگیره ...یعنی این برای عکس گرفتن خودشو انداخته به ما؟...

سودنان شانه هایش را بالا انداخت لبانش را به جلو غنچه ای کرد گفت: نمیدونم...حتما برای همین اومده دیگه...جیوون با چهره ای درهم و ابروهای تاب خورده روبه شیوون کرد با ناراحتی گفت: نه اوپا...برای اینکار نیومدیم که...ماهم اومدیم مثل شما بهمون خوش بگذره ...ولی نمیدونم ....چهره ش اخم الود شد با خشم به کیو نگاه کرد گفت: چرا اوپا همش داره عکس میگیره...دیگه مونده از سنگ های ته دریاچه هم عکس بگیره ...که اونم فکر کنم بره تو اب بگیره...کیو که ظاهرا تمام حواسش به عکس گرفتن بود ولی متوجه بود انها چه میگویند همانطور که پایی روی لبه قایق و قدری به جلو خم شده بود روبرگرداند با لبخند به شیوون نگاه کرد وسط حرف جیوون گفت: نه هیونگ...برای عکس گرفتن نبود....ولی اینجا خیلی خیلی قشنگه...یعنی تا حالا دوتا نگاتیو تموم کردم...و رم گوشیمم دیگه داره پر میشه...ولی بازم میبنیم انقدر صحنه های قشنگ هست که دلم میخواست ازش عکس بگیرم... چون این سفر بهترین سفریه که تا حالا اومدم...میخوام عکس بگیرم...تا همیشه بهش نگاه میکم با دیدنش یاد این سفر بیافتم...

شیوون اخمی کرد وسط حرفش گفت: همش داری از طبیعت عکس میگیری ...بیشتر فکر کنم تو این سفر از طبیعت لذت ببری و خاطره میخوای داشته باشی تا با بودن با ما...که همین زمان قایقران به کره ای خیلی دست پا شکسته میان حرف شیوون فریاد زد: مرد جوان...مراقب باش...میافتی تو اب...جمله شیوون نمیه ماند. کیو هم به همان حالتی که ایستاده بود یهو چرخید تا به قایقران نگاه کند که پایی که به لبه قایق گذاشته بود لغزید و تعادلش را از دست داد تا خواست بجنبد افتاد تو آب .

 جیوون با افتادن کیو داخل اب جیغی کشید وحشت زده از جا پرید . شیوون هم با چشمانی گرد وحشت زده بلند شد فریاد زد : کیوهیوناااااااااااااااااااااا...کیوهیونننننننننننننننننن...به یک چشم برهم زدن پرید داخل آب.








نظرات 1 + ارسال نظر
Chonafas یکشنبه 2 مهر 1396 ساعت 20:01

سلام اونی.
گفتی هنوز خنگ بازیای کیوهیون مونده هااااااا جدی نگرفتیم.
ولی چقدر شکل من بود! آخه منم همیشه تو مسافرتا فقط از طبیعت عکس میگیرم
ای بابا اون مکالمه ی یک طرفه ی بین شیوون و خودش یکم مشکوک بودااااا.
یعنی الان قراره اتفاقی برای کیوهیون یا شیوون یا کیوهیون و شیوون بیفته؟
حالا نمیشد بهد از ماه عسل این بدبختا یه اتفاق بیفته؟!
ممنون اونی جونم منتظر ادامه هستم بی صبرانه

سلام خوشگلم....
اره بابا هنوز مونده
واقعا؟...تو هم از طبیعت عکس میگری؟
نه دیگه تو ماه عسل بامزه تره
خواهش عزیزم...چشمممممممممممممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد