سلام دوستای خوبم....
بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ...
فرشته بیست و نهم
( 9 ژانویه 2014 )
شیوون اخمی کرد گفت: چرا هر وقت ما داریم میام خرید تو این دو تا رو میگی بیان؟...چرا به هر بهونه ای اینا رو میکشونی دنبال ما؟... مگه مراسم ازدواج ما نیست...چرا این دوتا باید بیان؟... اونم باهم...چرا دوتایی رو باهم میگی بیان؟...سودنان همراه اخم لبخندی زد گفت: اوپا دوباره شروع نکنا...دوباره رگ غیرتت زده بالا...پسر خوبی باش دیگه....برای این کارم دلیل دارم...یعنی به چند دلیل باید این دوتا بیان...اولا که این دوتا نه...جیوون و کیوهیون اوپا...اسمشونو بگو... یکش خواهرته...یکی دیگه دوست تو و پسرخاله منه که مثل برادرمه...غریبه نیستند...دوما درسته عروسی ماست...ولی کیوهیون اوپا ساقدوش توه...جیوون هم خواهر شوهر من ...پس باید لباس مناس برای مراسم بخرن... همراه ما میان خرید که لباس مناسب و ست با ما بخرن...سوما این دوتا که کاری به ما ندارن...همراه ما میان تو خرید بهمون کمک هم میکنن...نه مزاحمتی دارن بیچاره ها...نه دخالتی میکنن...پس الکی گیر نده اوپا...چون میدونم علت این اعتراضت چیه...غیرتی نشو که بیفایده ست....چون جیوون هم به این رابطه راضیه...کیوهیون اوپا هم شدید دلبسته جیوون شده...
شیوون اخمش بیشتر شده وسط حرفش گفت: چی؟... کیوهیون دلبسته شده؟... بیخود کرده دلبسته شده...با اجازه کی دلبسته خواهر من شده؟... سودنان چشمانش گشاد و ابروهایش بالا و حرفش را برید گفت: ای وای...اوپا...که صدای جیوون امد که گفت: اونی...بیا لباس امادست ...بپوش...نمیخوای لباس رو پرو کنی؟... سودنان جمله ش نیمه ماند رو برگردانند با لبخند گفت: چرا عزیزم.... بلند شد به طرف جیوون رفت . شیوون با اخم نگاهش کرد.
........
شیوون کت و شلوار مشکی شیکی به همراه پیراهن سفید ابریشمی که دکمه های یقه اش را نبسته بود سر سینه اش مشخص بود به تن داشت روی مبل راحتی سفید چرمی بزرگ وسط سالن نشسته بود پای راست روی پای چپ گذاشته ارنج به دسته مبل ستون کرده بود دستش زیر چانه انگشت روی لبش حلقه کرده بود با اخم شدید و چشمانی ریز شده به پرده سفید اتاقک پرو نگاه میکرد هیچ حرکت یا حرفی نمیزد گویی فکر میکرد الا اینکه زمانی که پرده اتاقک پرو کنار میرفت سودنان با لباسهای سفید عروسی که یکش " دامن پفی طرح دار با بالا تنه دکلته ، دیگری دامن توری بدون پوف بالاتنه کاملا تور طرح دار ؛ یکی دیگه دامن پوفی دنباله دار بالاتنه استین حلقه ای ؛ یکی دیگه دامن پفی با گل های رز سفید ساتن پاییون بزرگ پشت دامن و بالاتنه استین دار بلند کاملا تور ، یکی دیگه دامن پوفی کاملا تور ساده بالاتنه گیپور طرح دار و ؛ یکی دیگه لباس کاملا ساتن سفید با طرح رزهای ریز رویش ؛ بعدی لباس کاملا ساتن استین دار با گل های سفید کوچک روی دامنش که دنباله دار بود و چند لباس عروس دیگر نمایان میشد. شیوون بدون تغیر به حالت نشستنش با اخم به سرتاپای سودنان نگاه میکرد هیچ حرفی نمیزد فقط دستانش را بالا میاورد به حالت ضربدری روی هم میگذاشت یعنی"نه لباس قشنگ نیست " دوباره به حالت قبل مینشست و به فکر فرو میرفت.
سودنان و جیوون که با هر لباسی که سودنان میپوشید با لبخند به لب از پشت پرده بیرون میامدند با عکس العمل شیوون چهره های خندانشان پکر میشد و خنده شان محو میشد سراغ لباس دیگری میرفتند . کیو هم که با فاصله روی دسته مبل راحتی سفید دیگری نشسته بود انگشتانش را بهم قفل کرده روی رانش گذاشته بود با اخم ملایمی به شیوون نگاه میکرد با عکس العمل های شیوون کلافه شده بود کم کم صبرش تمام شد با دوباره کنار رفتن پرده اتاقک پرو سودنان با لباس سفید کیپوری که کمی دامنش پوف داشت دنباله بلندی داشت گل های رز سفید و صورتی ساتن روی دامن بود پاپیون سفید بزرگی پشت دامن روی کمره دامن لباس وبالاتنه اش هم با سنگ کار شده و استین بلند که طرح کیپور با گلهای گلبه ای داشت به تن داشت ،لباس پرنسسی زیبای بود . سودنان به همراه جیوون و کارمند زن مزون نمایان شد شیوون هم با نگاهی به سرتاپای سودنان دستانش را بالا برد تا عکس العمل نشان دهد . کیو چهره اش درهم شد امان نداد گفت: خوبه دیگه هیونگ....
شیوون دستش را پایین اورد رو برگرداند با اخم به کیو نگاه کرد گفت: چی؟؟...کیو از دسته مبل بلند شد به طرف شیوون میرفت با اخم گفت: میگم خوبه دیگه...این لباس خیلی خیلی به نونا میاد... مثل پرنس ها شده... چرا هی... دستانش را بالا اورد به حالت ضربدری روی هم گذاشت گفت:نشون میدی ...نه...نه...نه... نونا تا حالا صد تا لباس پوشیده...همه هم بهش میاومد...تو هی میگی نه...خسته شد دیگه...چرا اینقدر ایراد میگیری... دیگه لباسی نمونده که نونا بپوشه.... سودنان با چشمانی گشاد و ابروهای بالا داده و جیوون با چشمانی گشاد دست روی لبان خود گذاشته به کیو نگاه کردنند منتظر عکس العمل شیوون بودن . شیوون ارام از روی مبل بلند شد با اخم شدید به کیو نگاه میکرد قدمی جلو رفت رخ به رخ کیو شد سودنان و جیوون چشمانشان با حرکت شیوون گشادتر شد منتظر کشیده یا مشتی از شیوون بودن .
شیوون با صدای ارام و خفه ای گفت: دوست دارم بگم نه...به تو چه...تو چیکاره ای؟... کیو از جواب شیوون چشمانش گشاد شد ابروهایش بالا رفت گویی تازه یادش امد که شیوون از حرف زدن او با جیوون خوشش نمیاید این رفتارش هم بخاطر همین موضوع است ؛ چون فهمیده بود شیوون نسبت به جیوون چقدر حساس و غیرتی است ، بهت زده به شیوون نگاه کرد منتظر عکس العمل بدی یا حرف تندی از شیوون شد. شیوون رخ به رخش با اخم شدید نگاهش در نگاه چشمان گشاد کیو بود با همان حالت جدی گفت: من دامادم...سودنان عروسم...من باید تعیین کنم سودنان چه لباسی بپوشه... بعلاوه سودنان صد تا لباس هم نپوشیده...فقط چند تا پوشیده ...این اخری هم انتخاب اول خودم بود... سودنان تازه پوشیدتش... منم نمیخواستم بگم نه...با مکث نگاهش را از کیو گرفت روبه سودنان و جیوون بهت زده کرد با همان حالت گفت: این لباس خیلی بهت میاد...زیبا بودی با این لباس زیباتر شدی عزیزم....همین رو برمیداریم...بگو ازهمین برات بدوزن...دوباره روبرگردانند نگاه ازرده ای به کیو کرد بدون هیچ حرفی چرخید دستانش را داخل جیب شلوارش گذاشت با قدمهای بلند و راست قامت رفت.
کیو چشمانش گشاد و چهره ش درهم و ناراحت شد سودنان و جیوون هم با چشمانی گشاد به رفتن شیوون نگاه کردنند. سودنان با صدای بلند ناراحت گفت: اوپـــــــــــــــــــــا...جیوون هم با گفتن: اوپــــــــــــــــا...اوپــــــــــــــــــــا ...دوید دنبال شیوون.
**********************************
( 10 ژانویه 2014 )
لیتوک با لبخند پهنی از پشت میزش بیرون امد به طرف میهمانش میرفت دستش را دراز کرد گفت: خوش امدی اقای چویی...از دیدنتون خوشوقتم...ممنون که کارخونه مارو برای پروژه تون انتخاب کردید.... اقای چویی ( پدر شیوون) با لبخند جلوی لیتوک ایستاد دستش را گرفت به گرمی فشرد با لبخند گفت: ممنون جناب پارک...تعریف کارخونه شما رو خیلی شنیدم...اجناسی که شما تولید میکند کیفیت خیلی خوبی داره...من دنبال همچین جناس با کیفیت و نابی هستم...لیتوک لبخندش پررنگتر شد دست اقای چویی را فشرد با دست دیگر به مبل اشاره کرد گفت: ممنون..بفرماید ....
اقای چویی سری تکان داد گفت: ممنون...به اشاره لیتوک روی مبل نشست .لیتوک هم کنار اقای چویی نشست نیم نگاهی به دونگهه که روی مبل روبرو نشست کرد روبه اقای چوی با لبخند گفت: با خواهرزاده بنده که اشنا شدید؟... ایشون هم مشاور من هستند...هم شریک من در کارخونه...هم خواهر زاده عزیزم...اقای چویی سری تکان داد با لبخند به دونگهه نگاه کرد گفت: بله...با این جوون خوشتیپ اشنا شدم...خیلی خوبه...من از مردهای جوونی که در کار تجارت همراه بزرگترها شون هستن خوشم میاد...روبه لیتوک کرد ادامه داد: هر چند پسر منم مدیریت بازرگانی در دانشگاه میخونه... البته شغل اصلیش اتش نشانیه... ولی بهم قول داده بعد تموم شدن درسش بهم در تجارت کمک کنه....
لیتوک قدری ابروهایش بالا رفت گفت: چه خوب...این عالیه...خیلی خوب میشه ...راستش...من هم دالم میخواد پسر شما رو ببینم...چون منم از جوون های پرکار و فعال خوشم میاد...هم اینکه در اینده ایشون هم وقتی به شما کمک کنن میشن همکار ما... اقای چویی با لبخند سری تکان داد فت: بله...حتما....
اقای چویی و لیتوک به گرمی در حال گفتگو با هم بودن ، دونگه ظاهرا با لبخند ملایمی که روی لبانش داشت به ان دو نگاه میکرد به حرفهایشان گوش میداد ولی در اصل ذهنش مشغول بود و نگران . به انباری که هیچل پر از بشکه مواد شیمیای کرده بود فکر میکرد نگران بود که با همکاری که اقای چویی تاجر بزرگ کشور شروع کرده بودنند با تولید بیشتر به ان انبار هم احتیاج میشد انوقت دایی لیتوک از قضیه بشکه ها خبر دار میشد و این مشکل بزرگی بود. به ظاهر لبخند میزد ولی در باطن از نگرانی بی تاب بود به ان دو نگاه میکرد.
********************************************
( 12 ژانویه 2014 )
جیوون اخم ملایمی کرد گفت: تو میگی تو نگاه اول عاشقتم شدی..خیلی سریع هم بهم پیشنهاد دوستی دادی...منم خیلی زود دوست دخترت شدم... کیو سری تکان داد گفت: اهوم درسته...خوب؟... جیوون اخمش بیشتر شد با ناراحتی گفت: خوب من فکر میکنم این کارمون درست نبود...یعنی اشتباه کردیم...خیلی عجله کردیم... کیو اخم کرد گفت: کار ما اشتباه بود؟؟...چرا؟... کجا نوشته دوست پسر و دختر شدن ما اشتباهست؟...چرا کارمون اشتباه ست؟...عجله چی؟... خوب...من ازت خوشم اومد...تو هم از من خوشت اومد...باهم دوست شدیم... قرار میزاریم...حتی ممکنه...نه یعنی حتما قرار ازدواج هم میزاریم...من هر روز دوست دارم باتو قرار بذارم... اخرش باهات ازدواج میکنم...این کجاش اشتباهست؟...
جیوون تغییری به چهره خود نداد گفت: نه...کارمون اشتباه نیست...یعنی ....یعنی... کیو اخمش بیشتر شد مهلت نداد گفت: یعنی چی...تو این حرفو بخاطر هیونگت میزنی نه؟... شیوون هیونگ با این کار مخالفه نه؟...چی بهت گفته؟... جیوون با ناراحتی سری به بالا تکان داد گفت: نه...اوپا چیزی نگفته...ولی خوب...اره ... بخاطر اوپا...هر چند اوپا تا حالا حرفی نزده...یعنی اصلا حرفی نمیزنه... ولی همین حرف نزدنش ... انگار عصبانیه...ولی چیزی نمیگه...اوپای من بهترین و دوست داشتنی ترین اوپای دنیاست...من بدون اوپام میمیرم... وقتی خوب یه اخلاق های خاصی دراه...مثل هر ادم دیگه ای...مثل خود ما با اخلاق های خاص خودمون.....اونم یه رفتارهای خاص خودشو داره که ادم میفهمه ...اوپای من وقتی عصبانیه...یا از کسی ناراحته حرفی نمیزنه...ولی میشه تو چهره اش فهمید چقدر از دستت ناراحته...همین دیونه ام میکنه...همین نگرانم میکنه...من نمیخوام اوپا از دستم ناراحت باشه...من اوپامو خیلی خیلی دوست دارم...تنها اوپایه که دارم... نمیخوام ناراحت یا غمگین ببینمش...
کیو چهره اش تغییر کرد با ناراحتی گفت: اره...هیونگ این روزا رفتارش عوض شده... ابروهایش قدری بالا و چشمانش قدری گشاد شد گفت: با من نه...دوباره چهره ش به حالت قبل برگشت گفت: مثل همیشه مهربون ترین و بهتزین هیونگ دنیاست... رفتارش مثل همیشه ست... ولی به قول تو میشه فهمید از چیزی ناراحته....سرش را پایین کرد با ناراحتی گفت: انگار از رابطه دوستی ما ناراحته...برعکسش ...سودنان نونا ...هر روز یه موقعیتی میسازه که ما همو ببنیم...قرار بذاریم... ولی هیونگ از این کار خوش نمیاد... انگار از من بدش اومده ولی چیزی نمیگه... نمیخواد منو دیگه ببینه... که صدای گفت: اشتباه نکنید...اوپا اینطور نیست...حق ندارید درمورد اوپا همچین فکرای بکنید... جمله کیو نیمه ماند سرراست کرد به همراه جیوون رو برگرداننند سودنان را دید که به طرفشان میامد گفت :این فکرتون اشتباست... اشتباهترین فکری که میتونید بکنید....کیو و جیوون باهم بلند شدن کیو گفت: نونا... جیوون هم گفت : اونی....
سودنان جلویشان ایستاد بهشان مهلت نداد با اخم و حالتی جید گفت: کیوهیون اوپا...اوپا از تو بدش نیومده...یا مخالف این رابطه نیست... ولی بهش حق بده...تو خودتم خواهر داری... اوپا رو خواهرش خیلی حساسه...تنها خواهریه که داره... خیلی هم دوسش داره...روبه جیوون کرد سری تکان داد گفت: درسته؟... جیوون در جوابش سری تکان داد گفت: بله...اوپا خیلی خیلی دوسم داره...خیلی ازم حمایت میکنه... بهترین اوپای دنیاست...
سودنان تغییری به چهره خود نداد گفت: درسته...اوپا خیلی حمایتت میکنه... و خوشبختی تو میخواد...خیلی هم غیرتیه...که این دست خودش نیست...تو ذاتشه... البته غیرتی بودن که چیزی بدی نیست...اوپا دلش میخواد تنها خواهرش خوشبخت بشه... دلش میخواد خواهرش هیچوقت سختی نبینه...مردی که خوشبختش میکنه باهاش باشه... باهاش ازدواج میکنه...پس روی این موضوع ...یعنی رابطه دوستی شما حساسه...نگاهش به کیو شد گفت: کیوهیون اوپا ...اوپا تو رو هم خیلی دوست داره...میدونی که چقدر براش عزیزی...توی 8 سال که نبودی چقدر دلتنگ شده بود...برای دوباره دیدنت چقدر تلاش کرد... حتی جونتو نجات داده...پس این فکر که ازت بدش اومده اشتباه...یه اشتباه بزرگ...بی انصافی در حق اوپاست.... اوپا غیریته و روی خواهرش حساسه...این فقط مربوط به شخص تو هم نمیشه...هر مرد دیگه ای هم که بخواد با خواهرش دوست بشه...یا باهاش ازدواج کنه ...اوپا بهش همین حس رو داره...گفتم که خودت هم خواهر داری...آرا اونی...تو به مردی که وارد زندگی آرا اونی شد...حساست نشون ندادی.؟... تو برات مهم نبود کی وارد زندگی خواهر شد؟... رفتار خودت سر قضیه ازدواج آرا اونی یادت رفت؟... حتی از فرانسه برای داماد خط نشون کشیدی... بیچاره اش کردی.... یادت نیست؟...چه حرفا زدی باهاش چیکار کردی؟... طرف داشت پشیمون میشد که چرا میخواد با خانواده شما وصلت کنه...درسته؟...
کیو سری تکان داد با اخم گفت: درسته.... منم خیلی خیلی حساسیت نشون دادم... سودنان با همان حالت گفت: خوب پس...به اوپا حق بده... خودت که حساسی چرا اوپا رو درک نمیکنی؟...به جای این حرفا کاری کن که اوپا بهت ایمان بیاره... کاری کن که خیالش از اینده خواهرش راحت باشه...قبول کنه که تو با جیوون ازدواج کنی جیوون رو خوشبخت میکنی...به جای ترسیدن یا جا زدن یا چه کنم چه کنم...به اوپا اطمینان بده... کیو همراه اخم که چهر ش جدی بود لبخندی زد سری تکان داد گفت: درسته...باید همین کارو بکنم...نگاهی به جیوون کرد گفت: نگران نباش...همه چیزو بسپر به من...من همه چیزو درست میکنم...کاری میکنم که هیونگ منو بهترین مرد دنیا برای ازدواج با تو بدونه...
جیوون از حرف کیو چشمانش قدری گشاد شد ابروهایش بالا رفت سودنان همراه اخم لبخندی زد گفت: اوپا...دیگه مغرور نشو دیگه...کاری نکن جیوون از انتخاب خودش پشیمون بشه...چه برسه به اوپا...گند میزن به همه چیزا...کیو لبخندش پهنتر شد چشمانش از لبخندش ریز شد چهره ش حالت مزحکی گرفت گفت: نه ...من پسر خوبیم... مراقب همه چیز هستم...جیوون و سودنان از حالت صورت مزحکش وحرفش خنده شان گرفت صدادار خندیدند. سودنان اخمی همراه لبخند کرد گفت: امیدوارم به جای درست کردن گند نزنی به همه چیز....
خدایاااااا
این وبلاگ چرا اینجوری میکنه
همیشه نظرای منو غ از خط اولشو میخورههههههههه
فک کنم فقط خط اولش بهش نمیسازه ولی بقیشو میخوره
والا نمیدونم...خیلی وبلاگ بدیه


اره گشنشه
ای وای من..شرمنده...انگار بهت دشمنی داره
سلام خانوم نخسته
سلام خوشگلم...ممنون


سلاااااام بر زیبای هنرمندم










ایمان دارم که روحشون شاده و به داشتن فرزند زیبا و هنرمند و با گذشت و بااخلاقی مثل شما افتخار میکنن 
























امیدوارم مثل همیشه خووووب و خوش و سلامت و سرحال باشی و قلمت پرتوان باشه
عزیییییزم ممنون ممنون ممنون که هردفعه باصبر و حوصله و عشق فراوان جواب کامنتهای من رو میدی و با اینکه میدونم وقت نداری حسابی شرمندم میکنی
قبل از هرچیز خداوند پدر بزرگوارتون رو رحمت کنه
ای جاااانم که اینقدددر علاقه داری که کتابهای پزشکی رو مطالعه میکنی و سعی میکنی همون بلا رو سر شیوون بیاری و بازهم میگم پست اتاق عمل عااااالی بود عااااالی
راستش خیلی ناراحتم که تصمیم گرفتی دوستت دارم رو زودتر تموم کنی
داستانی که دقیییقا تمام شخصیتها اونجوری بود که من دوست داشتم
حالا نمیشه یه کم ارفاق کنی و کمی بیشتر ادامه بدی
البته گفته بودی میخواستی تمام جزییات درمان کیو رو توضیح بدی ... ولی خب من دلم میخواد محور اصلی داستان شیوونی باشه و تمام بلاها سر اون بیاد و همه فقط به شیوون توجه کنن ... برای همین حالا اشکال نداره مراحل درمان کیو نباشه
ولی اینکه یه دفعه قراره پرش زمانی به سه سال بعد داشته باشیم یعنی هیچی از عوارض بلاهایی که سر شیوون اومده نمیفهمیم و ای کاش به این زودی تموم نشه
واااییی "مرا دوست بدار" با اینکه چون پست قبلی شیوون چاقو خورد و من بیصبرااااانه منتظر پست این هفته بودم ولی عااالی بود چون خیلی خیلی لازم بود که این توضیحات داده بشه و بفهمیم چی به چی بوده مرررررسی عزیییزم و خواهش میکنم دیگه از توضیح جزییات بلاهایی که سر شیوون میاد منصرف نشو
"فرشتهءآتش" هم که عااالی داره پیش میره و من همچنان منتظر طوفان بلاهای شیوونی هستم و همونطور که قبلا هم گفتم واقعا بهت تبریک میگم که هر موضوعی رو به بهترین شکل ممکن توصیف میکنی و مثلا از همین غیرتی شدن شیوون هم بسی لذت بردم
بازهم ممنون بابت داستانهای بینظیررر و یک عااالمه میبوسمت با آرزوی بهترینهااااا
سلام عزیزدلم خوشگلم...بهم خیلی لطف داری عزیزدلم




از اینستا نه؟>..
شیوون شده موش ازمایشگاهی من... ممنون عزیزدلم...خیلی خیلی ممنون






اخه الهی...نه بابا ...نگران نباش...حالا حالا من با شیوون کار دارم رو تخت بیمارستان هنوزم حالش خوب نشده ....

خودمم خیلی خوشم میاد غیرتی میشه ...












ممنون عشقم..برای تو هم همچنین
دشمنت شرمنده عزیزدلم... اتفاقا من باید بگم که خیلی خیلی خیلی ممنون که با این همه مشغله زندگی میای و همچین کامنت بلند بالای پر انرژی برام میزای...واقعا ازت خیلی خیلی ممنونم..
ممنون عزیزدلم خجالتم میدی...ولی شما از کجا فهمیدی پدرم من فوت شده؟
بله بله علاقه دارم
خوب دیگه مجبور شدم تمومش کنم...جاش دارم یه داستان دیگه مینویسم
نه دیگه ملت دیگه خسته شدن از دوستت دارم...میگن زودتر تمومش کنم...
اره دیگه ...والا خودمم همش میخوام شیوون باشه....ولی خوب خودت میدونی که ...
هی چی بگم... بعد هم تمومش نکردم.. وقتی برسی قسمت اخر بخونی میفهمی بدهم تموم نشده
واقعا؟... خوب بود غیرتی شد نه؟
ممنوننننننننننننننننننننننن عشقمممممممممممممم...منم دوستت دارم بینهایت و بیبوسمتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
سلام اونی، من الان دارم از دل طبیعت برات کامنت میزارم ککککککک (عین این گزارشگرا )
راجع به سودنان حرفی نمیمونه، فقط اینکه دمش گرررم.
واااای خدا این شیوون حتی غیرتی شدنشم چلوندنیه
ای خدااااا هر چه زودتر دلم میخواد ببینم سرنوشت این دوتا بلبل عاشق چی میشه!!!
وااای من خیلی نگران اون طوفانم
ممنون منتظر ادامش هستم بی صبرااااانه
سلام عزیزدلم.... اخه الهی...سفر به سلامت...بهت خوش بگذرهههههههههههههههه





خوب میفهمی بعدا


بله بچه ام غیریته
این دوتا بلبل عاشق هم
نگران نباش ...من هستم
خواهش عزیزجونییییییییییی...چشمممممممممممم