SJ & B.A.P & EXO

SJ & B.A.P & EXO

به سلامتی سرنوشت ؛که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.
SJ & B.A.P & EXO

SJ & B.A.P & EXO

به سلامتی سرنوشت ؛که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.

فرشته آتش 6


سلام دوستای گلم...


خوب قبلش بگم ..مسابقه رو باختم... دوم هم نشدم... ممنون از همکاریتون ... یعنی حتی تو این موردم کاری برام نکردید

راستی مهدیس جون یه امیل برات فرستادم... میلتو چک کن ...


خوب بفرماید ادامه ....

 

 

فرشته ششم

(( دبیرستان جونگ دونگ ))

سالن ورزشی دبیرستان جونگ دونگ مهمان 12 تیم بسکتبال بود از یازده دبیرستان . 11 تیم امده بودنند حال درسالن  ورزشی دبیرستان جونگ دونگ تیم ها که دانش اموزان با مربی هایشان و همراهانشان بودنند . مربیان مدیران مشغول قرعه کشی بودنند بچه ها منتظر به انها نگاه میکردنند ،تا بالاخره قرعه کشی تمام شد. مربی مکروفون به دست گرفته روبه جمعیت منتظر گفت: خوب تیم های که دو به دو قراره مسابقه بدن مشخص شد....یعنی مسابقات به دو گروه مجزا تقسیم شده....مثل هر ساله دو تیم از دو گروه برنده نهایی میشه به اردو بهاری فرستاده میشه...یعنی مثل هر سال دوتا تیم به اردو میرن...پس بهترین بازیتون رو انجام بدید ..اونم بازی جوانمردانه تا هم خودتون لذت برید هم دوستاتون...خوب حالا تیم ها رو میگم تا ببیند تو کدوم گروهین.... رقیباتون رو بشناسید...مدیر تک تک اسم تیم ها رو نام برد و گروه ها رو گفت.

شیوون و کیو که با فاصله از هم میان تیم هایشان خود ایستاده بودنند با گفته شدن گروه ها باهم ابروهایشان بالا رفت یهو رو برگردانند بهم نگاه کردنند تیم انها در دو گروه مجزا از هم قرار گرفت یعنی رقیب هم نبودند. نگاه بهت زدشان با مکث با لبخند کمرنگی اذین خورد شیوون دستش را بالا اورد انگشتانش را بهم مشت کرد لبانش تکان خورد بی صدا گفت: فایتینگ... کیو هم که نگاهش میکرد با انکه صدایش را نمیشنید شیوون فقط لب زده بود ولی متوجه شد چه میگوید لبخندش پهن شد اوهم مشتش را بالا اورد تکان داد به معنی " فایتینگ" که با حرف چانگمین یهو روبرگردانند نگاهش کرد.

چانگمین که نگاهش به روبرو بود متوجه حرکت کیو شد با اخم به مشت کیو نگاه کرد قدری سرخم کرد تا ببیند کیو برای که علامت میدهد با دیدن شیوون اخمش بیشتر شد گفت: حیف که رقیبمون نشدن...یعنی دلم میخواست رقیبمون میشدن یه حسابی از اون پسره گستاخ میرسیدم تا ادم شه .....کیو یهو رو به چانگمین کرد اخمی کرد چشمانش گشاد شد گفت: یاااااا...چانگمین چی میگی؟... حساب کی رو میخوای برس؟... چانگمین با ابرو به شیوون و مین هو اشاره کرد گفت: اون پسره رو..با غض گفت: همون پسره پرو که دوست دوست جدید شماست... دلم میخواد یه کتک مفصل بزنمش...

کیو اخمش بیشتر شد گفت: یعنی چی؟...چرا؟...چرا میخوای بزنیش؟...دیونه شدی...مگه چیکار کرده؟...  بس کن چانگمین...دیگه شورشو در اوردی...اونا مهمان مدرسه ما هستند ...خوشبختانه رقیب تیم ما هم نیستند...اگه ما تمام تیمها رو شکست بدیم...اونا هم موفق بشن...برنده نهایی بشن...باید باهم بریم اردو.... چانگمین اخم شدید کرد با کیو هم نگاه بود با حالتی عصبانی اما ارام گفت: چته کیوهیون؟...تو چرا اینقدر با این پسره یهوی دوست شدی؟...چرا این پسره انقدر برات مهم شده؟... اونم تازه چند ساعت باهاش دوست شدی...اصلا این پسره کیه؟...اصلا اصلا این پسره رو از کجا میشناسی که اینطور باهاش صمیمی شدی؟... دلیل دوستیت با این پسره چیه؟...

کیو هم اخمش بیشتر شد حرفش را برید گفت: از هیجا...از همون دم در که دیدمش باهاش دوست شدم... چون ازش خوشم اومد...پسر خیلی خوبیه...بعلاوه دوست شدن دلیل نمیخواد...پسر خیلی باحالیه...منم ازش خوشم اومد باهاش دوست شدم...همراه اخم چشمانش ریز شد گفت: اصلا ببینم چانگمین...تو چرا از این پسره بدت میاد؟... دلیل دوشمنی تو با این پسره چیه؟؟... خودت دیدی که جلوی در که من افتادم رو اون پسره...اون پسر هم عوض اینکه باهام دعوا کنه... باهام دوست شد...حالا من نمیفهم به چه دلیل باید جنابعالی بخوای اونو بزنی... و اون پسره از نظرت پروهه...دلیل شو بگو...دلیلیش چیه؟...

چانگمین چشمانش گشاد و ابروهاش بالا رفت دلیلی نداشت نمیدانست چه جواب دهد با دستپاچگی گفت: هااااا؟..دلیل ...خوب ...دلیل...کیو سرجلو برد چشمانش گشاد و ابروهایش بالا رفت مهلت نداد گفت: هیچ دلیلی نداری... فقط چون از اونا خوشت نیومده اونم به دلیل بی دلیل دشمنشونی... و اینکه شما به دوستی جدید من حسادت میکنی... همین... رو برگردانند به چانگمین مهلت نداد چند قدم جلو رفت با اخم به جلویش نگاه میکرد به چانگمین فهماند که دیگر حرفی نزند.

همین درگیری بین شیوون و مین هو هم بود.

شیوون برای کیو فاتینگ کرده بود مین هو متوجه شد با اخم به مشت دست شیوون سرخم کرد به کیو نگاهی کرد اخمش بیشتر شد دوباره نگاهش به مشت شیوون شد گفت: شانس اوردیم با هم رقیب نشدیم...والا این دوستی رو کجا ی دلم بذارم که تو خطر میافتاد ....اگه رقیب میشدیم ممکن بود بخاطر همدیگه فداکاری کنید در کل مسابقه رو فراموش کنید...حتی  قید اردو هم بزنید...مارو بیچاره کنید.... شیوون با حرفش یهو روبرگردانند با تابی به ابروهایش چشمانش ریز شد نگاهش کرد گفت: هااااااااااا؟...یعنی چی؟..الان داری مسخره ام میکنی؟....چته مین هو؟...چرا انقدر کنایه میزنی؟... مین هو چشمانش گشاد و ابروهایش بالا رفت گفت: هاااااااا؟...یهو اخم کرد گفت: کنایه نمیزنم...در هنگ دوستی یهوی شمام... وارد مدرسه غریبه ای شدیم...به محض ورود شما دوست جدید پیدا کردی...اونم انقدر صمیمی شدی ...با ابرو به کیو اشاره کرد گفت: برای موفقیت هم فاتینگ هم میکنید...اونم به چه دلیل نمیدونم... اصلا برای چی با ان پسره دوست شدید؟...اون که داشت لهت میکرد...برای چی دوست شدید؟...

شیوون لبخند ملایمی زد گفت: به هیچ دلیل ...دوست شدن که دلیلی نمیخواد...از اون پسره خوشم اومده...به نظرم پسر باحالی میاد...همین...ولی یه چیزی این وسط شما باید جوابب منو بدی...دلیل دشمنی شما با اونا چیه رو نمیدونم...به چه دلیل شما از اون پسره بدت میاد رو نمیدونم...شاید بگی چون افتاده روت که اینم از نظر من دلیل نمیشه... سرجلو برد اخم همراه با لبخند که قدری پررنگتر شده بود کرد گفت: مین هو حسودی نکن...تو دوست خیلی خیلی صمیمی من هستی...اونم دوست جدیدمه...هر کی جای خودشو داره...پس حسودی نفرما مین هو خان...روبرگردانند چند قدم جلو رفت به مین هو که با چشمانی گشاد وابروهای بالا رفته مات نگاهش کرد فهماند که دیگر حرفی نزند.

کیو و شیوون باهمان دیدار اول جلو در دبیرستان ازهم خوششان امد ان هم بی دلیل به قول معروف دوستی دلیل نمیخواد فقط از هم خوششان امد باهم دوست شدند.

**************************************

( 3 اکتبر 2003 )

کیو حوله را روی صورتش کشید عرقش را پاک کرد حوله را روی شانه ش گذاشت بطری اب را از کنارش گرفت قلوبی نوشید بطری را میان دستانش گرفت نگاه اخم الودش به بطری اب بود چهره ش درهم و اخم الود بود به بطری نگاه میکرد گویی فکر میکرد در عالم خود بود متوجه هیاهوی اطرافش نبود که با حرکت چانگمین به خود امد دستی روی شانه ش گذاشته شد صدای چاگمین امد : کیوهیون...یکه ای خورد سرراست کرد به چانگمین با اخم ملایمی نگاه کرد. چانگمین لبخند پهنی زده بود با خوشحالی گفت: کارت عالی بود ... فکر میکردم ببریم... وقتی چند تا گل عقب افتاده بودیم...گفتم کارمون تمومه...روبه هم تیم هایش که باهم در رختکن بودن از برد در مسابقه شاد بودنند کرد گفت: ولی وقتی اون چند تا گل رو زدی حسابی بچه ها روحیه گرفتن...روبه کیو کرد لبخندش تا بنا گوش باز شد گفت: مسابقه رو بردیم...کیو چهره ش درهم و گرفته بود سری تکان داد گفت: اره...خوبه بردیم...به جلو خم شد ارنج هایش را به روی زانوهایش گذاشت گرفته توهم به روبرویش نگاه کرد .

چانگمین با حرکتش لبخندش محو شد اخم ملایمی کرد گفت: چته کیوهیون؟؟...خوشحال نیستی که بردیم؟...چی شده؟...تغییری به حالت چهره بدن خود نداد بدون رو بگردانند گفت: هیچی... چیزی نیست...خوشحالم که بردیم... چانگمین اخمش بیشتر شد گفت: چرا چیزت هست... میگی خوشحالی ولی چهره ات داد میزنه که داغونی... یعنی الان چند روزه نمیدونم چته...ازچند روز قبل مسابقه اینطوری شدی...همش توهمی ...داری فکر میکنی... همش میگی حوصله ندارم... امروزم مسابقه اولمونو بردیم...تو عوض اینکه شاد باشی...انگار کشتی هات غرق شده ...همش....

کیو کمر راست کرد چهره اش درهمتر شد حوله و بطری ابش را از کنارش روی نیمکت برداشت وسط حرفش گفت: هیچی نیست...فقط حوصله ندارم....بلند شد ساک ورزیش رابرداشت حوله را داخلش فرو کرد چانگمین اخمش بیشتر شد با چشمانی ریز شده به کیو نگاه کرد گفت: حوصله نداری؟...تو چند وقته حوصله نداری...چرا؟..چر این روزها همش میگی حوصله نداری؟؟...دلیل این حوصله نداشتن شما چیه کیوخان؟... قیافه شما به بی حوصله ها نمیخوره...به درب داغونهای میخوره که....کیو کمر راست کرد با اخم شدیدب به چانگمین نگاه کرد عصبانی حرفش را برد گفت: میگم حوصله ندارم یعنی حوصله ندارم...گیر نده چانگمین ... چانگمین با تشر کیو چشمانش گشاد و وابروهایش بالا رفت دهان باز کرد حرف بزد که پسری وارد رختکن شد خطاب به بقیه با صدای بلند گفت: وااااااااااااااای..این تیم بازشون عالیه بچه ها..نیدونید چه بازی میکن... چانگمین حرف نزده ساکت شد .کیو هم بیتوجه به حرف پسرک دوبارخم شد با ساک ورزشی خود ور میرفت ولی بی اختیار حرف پسرک را شنید که درجواب یکی که پرسید : کدوم تیم؟... کدوم تیم بازیش خوبه؟... جواب داد : همین تیمی که از دبیرستان گانگنام اومدن...یه بازیکنی داره که اسپکاش عالیه..... قدش بلنده و خیلی هم اندامش ورزیدهست...خیلی خوش فرمه و روفرمه...اصلا اصلا سالن یه صدا دارن اسمشو صدا میزن...اخمی کرد گفت: چی میگن اسمشو...چویی چی چی؟... ابروهایش بالا رفت گفت: بی خیال...ولی کارش عالیه.... نمیدونی چطور میپره توپ رو میندازه تو سبد؟...انگار توپ به دستاش چسبیده...اصلا انگار توپ و سبد...

کیو که با اخم شدید و عصبانی از بحث با چانگمین وسایل را داخل ساک ورزیش گذاشت با شنیدن اسم دبیرستان گنگنام یهو کمر راست کرد با چشمانی گشاد و ابروهای بالا داده به پسرک که دستانش را تکان میداد با هیجان درمورد شیوون میگفت نگاه کرد تیم دبیرستان گنگنام تیم شیوون بود، بازیکنی که فامیلش چویی بود خود چویی شیوون دوست جدید کیو بود ، که بعد از روز قرعه کشی ندیدتش . بعد قرعه کشی تیم ها رفتند وکیو وشیوون هم به خانه رفتند هم را ندیدن. امروزهم روز اول مسابقات بود که هم تیم کیو مسابقه داشت هم تیم شیوون. حال مسابقه تیم  شیوون با تیم رقبشان بود .

کیوبا شنیدن اسم شیوون یهو کمر راست کرد نگاهی به پسرک کرد یهو هم شروع کرد به دویدن از رختکن بیرون رفت. چانگمین که گیج تشر کیو بود  با یهو دویدن و بیرون رفتنش چشمانش گشادتر شد ابروهایش بالا رفت متحیر صدا زد : کیوهیون...کیوهیون چی شده؟؟...کیو ...اوهم از جا پرید دنبال کیو بیرون دوید. کیو بیتوجه به صدا زدن چانگمین دویدن از راهرو رختکن بیرون رفت به سالن ورزیش رسید بی نفس داخل دوید نگاهش به زمین مسابقه بود در گوشه سالن کنار سکوی تماشاچیان ایستاد با چشمانی گشاد و مشتاق به زمین مسابقه نگاه میکرد میان بازیکنان که با تشویق و فریادهای تماشاچیان بر سر یک توپ باهم میجنگیدن نگاه میکرد دنبال گمشده خود بود که شیوون را توپ به دست که با مهارت حالت مارپیچ توپ را بین بازیکنان حریف به زمین میکوبید دید که جلوی تیرک سبد به هوا پرید توپ را با مهارت از میان دستان بلند کرده رقیبان که با او چند نفر به بالا پریدند دستانشان تا توپ را او بقاپند پرید و توپ را داخل سبد انداخت تماشاچیان با حرکتش جیغ و فریادشان تمام سالن را پر کرد.

 شیوون هم با انداختن توپ داخل سبد میان اغوش هم تیم هایش قرار گرفت تشویق شد با سوت داور همه پراکنده شدند اماده ادامه بازی. شیوون با لبخندی که چال گونه هایش مشخص بود به تماشاچیان نگاه میکرد برایشان دست تکان میداد با شیطنت برای دخترها و پسرها هم کلاسش که برای تشویق امده بودند زبانش را دراورد چشمکی زد چرخید تا به وسط زمین بازی برود که کیو را گوشه سالن دید ابروهایش را بالا انداخت دستش را برایش تکان داد خندید دوید طرف وسط زمین .

کیو با چشمان گشاد و هیجان زده که لبخندی بیاختیار روی لبان نشسته بود تمام مدت به شیوون نگاه میکرد با انداختن توپ داخل سبد توسط شیوون کف میزد انگشتانش را بهم مشت میکرد از ذوق تکان میداد گویی تیم او بود که مسابقه داشت شیوون هم تیمیش بود از گل زدنش شادی میکرد. با دست تکان دادن شیوون اوهم برایش دست تکان داد خندید با هیجان بیشتری بازی را نگاه میکرد زیر لب اهسته گفت: پسرکارت محشره...هم خیلی جذابی...هم خیلی بازیت خوبه...ایول...واقعا کارت حرف نداره..با شیطنت های شیوون که برای دوستانش زبان درمیاورد یا با حالت با مزه ای میخندید او هم میخندید و حتی قهقهه میزد به همان ارامی گفت: شیوونی خیلی کیوتی... اینو میدونستی...خیلی کیوتی... نگاهش به شیوون بود بیتوجه به اطرافش حتی متوجه چانگمین هم نشد که پشت سرش ایستاده بود.

چانگمین با اخم شدید و چشمان ریز شده به کیو نگاه میکرد زیر لب با خود گفت: معلوم نیست چشه؟... میگه حوصله ندارم...با ما که میخواد حرف بزنه برج زهرماره...اصلا اخلاقش خیلی عوض شده...امروز کلی با بچه های تیم سریه توپ اشتباه زدن دعوا کرد...حالا نگاه کن...چطوری داره دوست جدیدشو تشویق میکنه...اصلا انگار اونو دیده حالش خوب شده...حوصله ش اومده سرجاش...یعنی کیوهیون تو حوصله مارو نداری ولی حوصله دوست جدیدتو داری؟...تو چته کیوهیون؟؟... ماها برات خسته کننده شدیم... این دوست جدیدت سرگرم کننده ست؟...یا چیز دیگه؟...اخمش بیشتر شد گفت: نه...حتما اتفاقی افتاده...کیوهیون عوض شده...خیلی هم اخلاقش عوض شده...باید بفهمم .....باید بفهمم چشه...



نظرات 2 + ارسال نظر
tarane یکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت 22:41

سلام گلم.
شیوونی اینجا هم مثل همیشه خوب و مهربونه .
ممنون عزیز دلم خیلی عالی بود
تشکرات فراواااان

سلام عزیزدلم
بله بله شیوونی عشقهههههههههههههههه
خواهش عزیزدلم..من ازت ممنونم

김보나 یکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت 20:49

اخییی کیو عاشق شده عزیزم میگن عاشقا مجنونن منظورشون اینه ها
شیوونم که تو دل برو
دستت درد نکنه ابجی خیلی باحال بود

اره کیوهه دیگه...
بله شیوونی هم عشقه
خواهش میکنم عزیز دلم قابلتو نداره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد