ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
این قسمت خیلی کوتاست ...شاید هم اینا رو شنیده باشید...شاید هم براتون جدید باشه... برید ادامه تا ببیند چه خبره ...
همه چیز از چویی شیوون
++ این قسمت با دوتا خاطره اومدم ...نمیدونم خونیدید یا نه؟... شادیم خونده باشید... به هر حال من میزارمش....
++کیوهیون و دونگهه برای دیدن شیوون به خونه اس رفته بودن. شیوون خدمتکار تایلندی داره که 45 سال سن داره ادم عجیبه.وقتی دونگهه و کیوهیون توسالن پذیرای منتظر اومدن شیوون بودن اون زن از پشت پیشخون بدجوری بهشون ذل زده بود یه جورای انگار داشت چشم غره میرفت. کیو و دونگهه معذب شده بودن ولی کسی حرفی نمیزد. زنه هم وقتی براشون نوشیدنی اورده بود حتی مستقیم تو چشم دوتاشون خیره شده بود حرفی نمیزد. کیو و دونگه واقعا گیج شده بودن دونگهه که ترس اینکه ممکنه یه انتی فن باشه لب به چیزای که اورده بود نزد کیو هم با فاصله زیاد ازش نشسته بود .
وقتی شیوون اومد میخواستن برن یه دفعه صدای زنه رو شنیدن وایستادن؛ یعنی زنه صداشون زد . زنه تیکه کاغذ بهشون داد یعنی به دونگهه و کیو که روش شماره تلفن نوشته شده بود خیلی ریلکس گفت: باهام تماس بگیرید.... شیوون شوکه شده بود. کیو و دونگهه فقط تو شوک بهش نگاه میکردن.
........................................................................
این خاطره رو لیتوک تو برنامه ای که با هیوک بوده تعریف کرد.
لیتوک گفت : نزدیک خونه ی ما یه مغازه کوچیک دوکیونی هست که ما مشتری دایمیشیم...یه روز من و شیوون و یکی ازمدیرامون ساعت 4 صبح رفتیم که دوکیوتی بخوریم...همون وقت 4 تا جوون مست داشتن رد مشیدن...یکشیون تا مارو دید فریاد زد : هی نگاه کنین ...یه ایدل...
لیتوک: خب ما معمولا اینجور ادما رو تحویل نمیگریم.. بهشون نزدیک نمیشیم...چون ادمهای مست تو حال خودشون نیستن و نمیشه پیش بینی کرد ممکنه چه کاری بکنند... اما رفتار شیوون باما فرق داره...اون شوکه کننده بود...شیوون با ارامش رفت جلو با همون ارامش گفت: حالتون چطوره؟.... تو همچین ساعتی ازشون پرسید که: غذا خوردن یا نه؟... یکی از جوونها که از مستی تلو تلو میخورد گفت: هیونگ ما هم شما رو خیلی دوست داریم... ما فکر کردیم که اونا میخوان درد سر درست کنن...همنطور که گفتم ادمهای مست غیر قابل پیشبینی هستند... ممکنه کار خطرناکی بکنن.. اما شیوون که هنوز اروم بود بهشون گفت: هی بچه ها نصف شبی ولگردی بسه دیگه... زودتر برین خونه هاتون... هیوک با هیجان گفت: چه باحال... لیتوک گفت : حالا که بهش فکر میکنم مینیم ارامش شیوون واقعا تحسین برانگیزه... هیوک: هر کاری که شیوون میکنه باحاله.....
ماهیم با اون نگاه خانومه سکته نزد شانس آورد
مرسی عزیزم
اره واقعا ...بد ترسیدا

خواهش خوشگلم
خاطره اولو با اینکه شنیده بودم ولی دوباره خوندنش هم قشنگ بود فقط میتونم بگم عجب خدمتکاری

دومی هم خیلی باحال بود بازم پرفکت بودنشو نشون داد
مرسی
ممنون با اینکه اولی تکراری بود خوندی...
درسته شیوونی همیشه پرفکته
خواهش عزیزدلم
به طرز عجیبی با هیوکی موافقم این بشر کلا باحاله
اهم ...منم موافقم
اولی رو شنیده بودم
ولی عجب خدمتکار خوش اشتهایی داره هااا!!شیوونمو نخوره یه وخ

یه جنتلمن پولدار خوش صدا که چال داره
من ملدم


شیوون واقعا جنتلمنه
ممنون آجی خسته نباشی
اره اولی رو بیشترها شنیدن...
اره اره منم باهات شدید موافقم... برم اوفق از دستش
خواهش خوشگلم... من ازت ممنونم که میخونیش