SJ & B.A.P & EXO

SJ & B.A.P & EXO

به سلامتی سرنوشت ؛که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.
SJ & B.A.P & EXO

SJ & B.A.P & EXO

به سلامتی سرنوشت ؛که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.

تنها گل زندگیم 27


سلام دوستای عزیز...

بفرماید ادامه تا ببنید دونگهه چه هدیه ای خریده ....

 

 

گل بیست و هفتم

( تولدت مبارک عشقم)

 

شیوون با چشمانی قدری گشاد و پرسگر به سرتا پای کادویی که دونگهه برای تولدش تهیه کرد روی میز جلویش گذاشت نگاه میکرد که با حرف دونگهه به خود امد . دونگهه با دست کیسه بزرگ کادویش را قدری به جلو هول داد گفت: بازش کن دیگه ...نمیخوای هدیه مو باز کنی؟... شیوون با همان حالت بهت زده نگاهی به دونگهه کرد رو به کادو گفت: چرا بازش میکنم...به کمک کانگین که کادو را از روی میز برداشت جلویش گرفت باهم روبانش را باز کردن وکاغذ کادو را از رویش کنار میزدند. همه نگاها به دستان شیوون بود تا ببیند دونگهه چه تهیه کرده .بقیه از اینکه دونگهه هدیه ای به این بزرگی تهیه کردنند که حتما خیلی ارزشمند هم هست هدیه خودشان کوچک بود پیشمان و خجل زده بودنند .خود را سرزنش میکردنند چرا هدیه بزرگتر تهیه نکردنند ،که با باز شدن کادو چشمان همه گشاد از تعجب نفسشان بند امد.

شیوون هم با دیدن کادو چشمانش گشاد و ابروهایش بالا رفت به سرتاپای خرس عروسکی ابی رنگ بزرگ جلویش نگاه کرد برای لحظه ای هنگ کادوی دونگهه بود، لبخند کم کم روی لبان خوش فرمش پررنگتر شد خواست بخندند که امان نیافت . دونگهه با باز شدن کادو به صورت متعجب شیوون نگاه کرد لبخندش پررنگتر شد با صدای بلند گفت: خوشــــــــــــــــت اومـــــــــــــــد شیوونااااااااا؟...خیلـــــــــــــی قشنگــــــــــــه نــــــــــــه؟؟... یهو به شیوون هجوم برد عروسک را بغل روی شیوون پرید دستانش را دور تنش حلقه کرد شیوون را با عروسک باهم بغل کرد سرعروسک وسط سینه خودش و شیوون قرار گرفت چون دستش کامل دور تن شیوون حلقه شود به عروسک بیشتر فشار اورد تمام هیکلش را روی پاها و تن شیوون گذاشت و دستانش دور تن شیوون حلقه شد شیوون را بغل کرد محکم فشرد بوسه خیلی محکمی به گونه شیوون زد با خنده گفت: تولدت مبارک شیوونـــــــــــــــــی.... بوسه ای محکمتر به ان طرف گونه شیوون زد دوباره با صدای بلندتر گفت: تولدت مبارم شیوونااااااااااااااااا....با تمام قوا شیوون را به خود فشرد خنده کنان گفت : دوستت دارممممممممممممممم....

شیوون که از هدیه خنده اش گرفته بود  با حرکت یهویی دونگهه شوکه شد نتوانست حتی عکس العمل نشان دهد فقط از فشاری که عروسک در بغلش و  هیکل دونگهه به بدنش میاورد بخصوص زانویش به الت شیوون فشار اورد شیوون از درد چشمانش گشاد شد دهانش باز شد نالید: آییییییییییییییییییییییییی.... که کانگین به داد شیوون رسید والا دونگهه شیوون را له کرده بود. کانگین که با باز شدن کادو دیدن عروسک چشمانش گشاد پشت هم چند بار پلک زد باور نمیکرد دونگهه کادوی تولد برای شیوون عروسک بیاورد که دونگهه امان نداد با ان حرکتش چشمان کانگین از وحشت و خشم بیشتر گرد شد به دونگهه هجوم برد فریاد زد: چیکــــــــــــــــار میکنــــــــــــــــی ؟...ولــــــــــش کــــــــــــن... پس گردنی محکمی به دونگهه زد به یقه اش چنگ زد او را از روی شیوون بلند کرد به عقب هول داد فریاد زد : کشتی شیوونی رو...این چه طرز بغل کردنه؟... برگشت به طرف شیوون، با نگرانی به شیوون که چهره اش از درد الت تنش درهم بود پلکهایش را بهم فشرد لب زیرنش را گزیده بود نگاه کرد دست روی شانه شیوون گذاشت نالید: خوبی شیوونا؟... دردت اومده؟... کجات درد میکنه؟... این وحشی چیکارت کرده؟... 

کیو هم که مثل بقیه با دیدن کادوی دونگهه هنگ کرده بود ونگاه ماتی میکرد با حرکت دونگهه گیج وحشت زده شد با درامدن ناله شیوون و به عقب کشیده شدن  دونگهه با وحشت بیشتری خم شد روی شیوون ،دستی بازوی شیوون دست دیگر روی گونه شیوون گذاشت با نگرانی گفت: داداشی حالت خوبه؟... شیوون با انکه درد داشت دستش را آرام روی التش گذاشته بود در چهره مچاله اش درد کشیدن مشخص بود ولی پلکهایش را نیمه باز کرد نفس نفس میزد با صدای لرزانی گفت: خوبم...چیزی نیست.... با لبخند کمرنگی نگاهی به دونگهه کرد گفت: نگران نباشید...خوبم...

دونگهه که با حرکت کانگین پس گردنی و یهو بلند کردنش هنگ بود با دست پس گردن خود را میمالید با فریاد کانگین چشمانش گشاد و وحشت نگاه میکرد، با گرفته شدن بازویش توسط هیوک چند قدمی به عقب کشیده شد ،جای دونگهه هیوک که تمام مدت با چشمانی گشاد و هنگ به کار عشقش و کادوی که داده بود نگاه میکرد با حرکت اخرش که پرید روی شیوون از وحشت در حد سکته رفت با دست به سرخود کوبید بازوی دونگهه را گرفت به عقب کشید با نگرانی و خجالت به شیوون نگاه کرد وسط حرفش گفت: ببخشید شیوونا.... دونگهه قصد بدی نداشت...از ذوق تولدت نمیدونه داره چیکار میکیه...از بس که دوستت داره این خل بازی ها رو در میاره... کانگین امان نداد از کنار ویلچر بلند شد با خشم قدمی به جلو گذاشت وسط حرف هیوک فریاد زد: دوسش داره؟... به عروسک رو زمین اشاره کرد گفت: برای شیوون که یه مرده عروسک  خریده کادوی تولدش...این مسخره کردن نیست؟... کادوی تولد برای یک مرد ادم خرس عروسکی میخرن؟... بعدش مثل وحشی ها میپرن روش دارن خفه اش میکنن میگی از محبت زیادیه؟... که با حرف شیوون و کیو ساکت شد.

شیوون که قدری حالش جا امده بود با چهره ای درهم به کانگین نگاه کرد وسط فریادش گفت: کانگین بسه... اشکال نداره...چیزی نشده...کیو هم برای خراب نشدن جشن ارام کردن اوضاع بلند شد بازوی کانگین را گرفت وسط حرف شیوون گفت: هیونگ ولش کن... دونگهه ست دیگه...بیشتر از این نمیشه ازش انتظار داشته باشی.... همیشه کارش همینه... شیوونم بهش عادت داره... کانگین که از خشم میلرزید نفس زنان رو بگردانند به کیو نگاه کرد دهان باز کرد حرف بزند که با اشاره کیو که با ناراحتی با سراشاره به شیوون کرد فهماند که "ادامه ندهد جشن را بهم نزند " کانگین هم حرفی نزد فقط دندانهایش را بهم فشرد رو بگردانند نگاه غضب الودی به دونگهه که پشت سرهیوک پنهان شده بود کرد . کیو هم قدری سرخم کرد رخ به رخ کانگین شد لبخندی زد گفت: هیونگ نمیخوای کادوتو بدی؟.. حالا نوبت توهه هاااا...مهمترین شخص توی این مهمونی تویی .... با رو برگردانند کانگین لبخندش پررنگتر شد گفت: الان همه منتظرن تو چی به شیوونی کادو میدی...اخم ساختگی همراه لبخند زد به شوخی گفت: نکنه چیزی نگرفنی برای شیوونی؟...

کانگین ابروهایش بالا و چشمانش قدری گشاد شد کامل طرف کیو برگشت گفت: چیزی نخریدم؟.... مگه میشه چیزی نگرفته باشم... چرخید طرف شیوون با لبخند پهنی از عشق گفت: من تمام وجودم برای عشقمه...مگه میشه براش چیزی نگیرم...هر چند هر چی هم بگیرم در مقابل محبت عشقم هیچه...به طرف شیوون که با حرفش لبخند زد قدم برداشت دستش را بالا برد اشاره کرد که خدمتکار مردی جعبه مستطیل شکل بزرگی به بغل که سرخ رنگ بود با روبان سفید تزیین شده بود به طرفشان امد جلوی شیوون ایستاد با سرتعظیمی کوچکی کرد، میان  نگاه چشمان کنجکاو و گشاد شده بقیه کانگین جعبه را از خدمتکار گرفت جلوی شیوون زانو زد کادو را به طرفش گرفت با چشمانی عاشق تمام وجود  معشوق را بوسه باران میکرد گفت: شیوونم...عشقم ...تودت مبارک... جعبه کادو را روی رانهای شیوون گذاشت بلند شد روی شیوون خم شد دستانش را روی شانه شیوون گذاشت سرجلو برد بوسه ای به لبان شیوون زد سر پس کشید نگاه عاشقش در نگاه چشمان خمار شیوون غرق زد زمزمه کرد : ممنونم که برای من به دنیا اومدی هعشقم... عاشقتم ...

شیوون هم لبخند ملایمی زد گفت: ممنون...منم دوستت دارم... که با حرف یونهو که گفت:بازکن شیوونا هدیه تو دیگه... ببینیم کانگین شی چی خریده... شیوون نگاهش را گرفت شروع به باز کردن جعبه کرد، درش را برداشت شگفت زده شد با لبخند چشمانش گشاد ابروهایش بالا رفت گفت: گیتار؟... وااااااااااااو...دست روی گیتار داخل جعبه گذاشت رویش ارام میکشید گفت: کانگین گیتار خریدی؟... این خیلی عالیه.... مهمانها با باز شدن کادو شروع به کف زدن کردن .کانگین لبخند پهنی زد گفت: اره عشقم...چون میدونستم تو خیلی دوست داری برات گرفتم... خم شد بوسه ای به گونه شیوون زد لبانش را به گوشش چسباند خیلی اهسته در گوشش گفت: هر چند هدیه اصلی تو اتاقمونه.... نمیشد جلوی بقیه بهت بدم... سرپس کشید با لبخند چشمکی به شیوون زد. شیوون لبخند زد همراهش اخم ساختگی کرد گفت: هدیه ات دو مدله ست ؟... عمومی و خصوصیه؟... کانگین لبخندش پهنتر شد خواست جواب دهد که دونگهه امان نداد با ایستادن کنار شیوون چشمانش گرد شد به گیتار نگاه میکرد با صدای بلند از شگفتی گفت: وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای ...هیوکجه...اینو ببین...چه گیتار قشنگیه؟؟... ولی...ولی... گیتارش از مارک معروفه...با دست جعبه گیتار را از پاهای شیوون برداشت طرف هیوک برگشت با همان هیجان بلندتر گفت: میدونی برندش چیه؟...گیبسون...مارکش گیبسونه... رو به کانگین باهمان حالت گفت: کانگین شی این واقعا مارکش اصله؟...این گیتار گیبسونه که مال امریکاست؟... معروفترین مارکه... وااااااااااااااااو ...چند خریدی؟...اوفففففففففففففف...کلی براش پول دادی نه؟...چقدر برات در اومده؟... هزینه اش خیلی زیاد شد تا برات بفرستند نه؟... از خود خود امریکا برات فرستادن نه؟.... واااااااااو...کانگین شی یکی از اینا برای تولد منم میخری؟... که با حرکت هیوک جمله اش نیمه ماند .

هیوک که با دیدن گیتار او هم شگفت زده بود مات هدیه بود با حرکات دونگهه از ترس کانگین چشمانش گشاد شد با وحشت به کاگین نگاه کرد دستی بازوی دونگهه راگرفت دست دیگر جعبه گیتار را میخواست از بغل دونگهه بگیرد وسط حرف دونگهه گفت: هائه بس کن ...هائه...هائه... ولش کن...خودم یکی عین همین برات میخرم... هائه... دونگهه مکثی کرد رو به هیوک با گشادتر کردن چشمان گفت: چی؟... برام میخری هیوکجه؟...واقعا برام میخری؟... هیوک چهره اش درهم شد با تقلا کردن بالاخره جعبه گیتار را از بغل دونگهه بیرون کشید گفت: اره...اره... میگیرم... الان برو کیک رو بیار...مگه نباید الان کیکو بیاری؟...برو کیک بیار دیگه....

دونگهه برای لحظه ای هنگ شده به هیوک نگاه کرد گفت: هااااااااا؟...چی؟... کیک؟... اها...اها...چرا...الان میارم...یهو دوید به طرف دیگر حیاط  رفت فریاد زد : بچه ها کیکو اماده کردید؟... یالا حاضرش کنید... شیوون از حرکات و حرفها دونگهه صدادار خندید. کیو هم با او میخندید ،مهمانها هم ریز ریز میخندیند از حرکات دونگهه سرتکان میدادن. ولی کانگین با اخم به دور شدن دونگهه میکرد گفت: ازدست این بشر... با این کاراش عابروبرامون نذاشته... یعنی میخوان یه جا رو بزنن بترکنن ...یا دنیا رو نیست و نابود کنن باید بدن دست این بشر ...شیوون رو به کانگین میان خنده ش اخم ملایمی کرد گفت: این حرفا چیه کانگین؟... هائه کاری نکرد که ...کانگین رو به شیوون چشمانش را به شدت گشاد کرد گفت: کاری نکرده؟... این همه ...که با فریاد دونگهه: حالاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا...دستانش را چند بار بهم زد جمله کانگین نیمه ماند نگاهش به طرف دونگهه برگشت .

دونگهه دستانش را از هم باز کرد با لبخند پهنی گفت: حالاااااااااااا نوبــــــــــــــــــــــت کیکــــــــــــــــــــــــه...فریاد زد : شیوونااااااااااااااا تو لــــــــــــــــدت مبــــــــــــــــارک...دوست خوشتیپم ممنون که دنیا اومدییییییییییییییی... دستانش را بالا برد ریسه ها خاموش شدند موشک های اتش بازی رنگی به اسمان رفته یکی یکی ترکیدن که به صورت قلب وگل بودنند. مهمانها هم باهم فریادو سوت و کف زدنند . کیو هم با صدای بلند گفت: حالا همه با هم بگیم.. شیووناااااااااااااااااااا تولــــــــــــــــــدت مبــــــــــــــارک... موشک های اتش بازی به اسمان پرواز میکردنند میترکیدند و مهمانها هم یک صدا فریاد زدنند : شیوونااااااااااااااااا تولـــــــــــــــــــــدت مبــــــــــــــــارک.... شیوون هم خجالت کشید گونه هایش سرخ شد هم از شگفتی چشمانش گشاد شد خندید.

با تمام شدن اتش بازی ریسه ها روشن شدند حیاط باغ دوباره چون روز روشن شد همه نگاها به شیوون شد که میخندید . کانگین که با اخم شدید و چشمان گشاد شده نگاه میکرد ، قرار بود با فریاد کانگین موشک های اتش بازی به اسمان برود او "تولدت مبارک "را بگوید ولی جایش دونگهه و کیو اینکارو کردنند .کانگین از خشم در حال ترکیدن بود به کیو و دونگهه نگاه میکرد گفت: شما دوتا چرا امون نمیدید؟... مگه قرار نبود من اینها رو بگم؟... چرا شما دوتا گفتید؟... شیوون از حرف کانگین قهقه زد کیو هم خندید . دونگهه فقط نگاه گیجی به کانگین کرد اصلا متوجه منظورش نشد توجه ای هم نکرد رو برگردانند با دست به خدمتکارها اشاره کرد .

دو خدمتکار میز سیاری را که کیک بزرگی که به شکل سبد میوه بزرگی بود همه جور میوه ای روی کیک درست کرده بودنند را اوردند جلوی شویون گذاشتن ،کانگین هم ناچار ساکت شد . مهمانها هم کف زدنند نینا هم  کنار ویلچر عمویش ایستاده بود جیغ بلندی کشید دستانش را بهم زد گفت: کیک...کیک تفولد( تولد) ...شیوون هم که گویی همچنان خجالت زده بود لبخند زیبای زده بود با چشمانی گشاد دست جلوی دهان خود گذاشت به کیک نگاه میکرد. کانگین  با دیدن چهره شاد معشوقش از ذوق خندید با صدای بلند شروع کرد به خواندن شعر " تولدت مبارک" فندک روی میز را گرفت شمع های روی کیک را روشن میکرد. مهمانها هم همصدا با کانگین شدن دور شیوون با فاصله حلقه زدند کف زنان شعر را میخوانند . کانگین هم با لبخند خوشحالی نگاهی به عشقش و بقیه میکرد گویی منتظر چیزی بود با مکث شمع ها را روشن میکرد که همین حین خدمتکارها کیک دیگری را درست مثل همان کیک که جلوی شیوون گذشته شد اوردن .

دونگهه با لبخند پهن که تمام صورتش را پر کرده بود به بقیه که با اورده شدن کیک دوم شعر خواندن را متوقف کردن با تعجب و گیجی به کیک ها و دونگهه نگاه میکردند کرد دستانش را از هم قدری باز کرد گفت: خوب...حالا براتون یه نمایش زیبا میخوایم اجرا کنیم...یه نمایش که تا حال هیجا ندید...دستانش را روی سینه خود جای قلبش گذاشت سربه اسمان کرد چهره اش حالت غمگینی گرفت گفت: هر چند این نمایش قلب منومیشکنه...چون واقعا جنایت بیرحمانه ای در حق کیک عزیزمون میشه... یهو دوباره چهره اش تغییر کرد سرپایین به شیوون که لبخندش کمرنگ مثل بقیه گیج به دو کیک خیره شده بود نگاه کرد لبخند پهنی زد گفت: ولی برای دوست جذابم حاضرم دنیا رو بترکونم... کیک که چیزی نیست...که با فریاد کانگین ساکت شد گنگ و گیج به اتفاقی که جلوی چشمانش افتاد نگاه کرد.

کانگین که ماند هیوک میدانست قضه چیست و مشغول روشن کردن شمع ها بود لبخند میزد یهو چشمانش گشادشد به همه جای کیک نگاه کرد گویی دنبال چیزی میگشت کمر راست کرد فریاد زد : دونگهه اینو اشتباهی اوردی اینجا؟؟؟؟؟؟؟؟... وحشت زده قدمی به عقب برداشت جلوی شیوون ایستاد دستانش را از هم باز کرد گویی از شیوون جلوی تروری حمایت میکرد ولی هنوز کامل جلوی شیوون قرار نگرفت که صدای بلند ترکیدن امد ،کیک جلوی شیوون یهو ترکید و تکه های کیک به اطراف پرت شد . نینا از ترس جیغ کشید و کیو هم فقط فرصت کرد نینا را از ترس به پایش چسبیده بود چند قدمی به عقب بکشد . هیوک هم طرف دیگر میز ایستاده بود با فریاد کانگین به موقع عقب دوید ،ولی وضعیت دو نفر با کیک افتضاح شد.

کانگین که جلوی شیوون ایستاد تمام صورت و جلوی لباسش کیکی شد، چون کامل جلوی شیوون نتوانست بیستد پیشانی و گونه چپ و لبان شیوون هم کیکی شد، شیوون از برخورد کیک بطور طبیعی چشمانش را بست . مهمانها هم با چشمانی گرد و هنگ شده نگاه کردنند، کسی نمیدانست چه بکند. گویی بمبی ترکیده بود همه شوکه بودن. هیوک که از همه وحشت زده تر بود دستانش را به سرخود کوبید اه از نهادش درامد .دونگهه هم با چشمانی گرد شده دهانی باز فقط نگاه کرد ،پاهایش گویی به زمین میخ شده بود نمیتوانست حرکتی بکند . این وسط فقط کانگین بود که چون کوه اتشفشان فوران کرد.

کانگین با برخورد تکه های کیک دستانش را باز کرده جلوی  شیوون چون دیواری ایستاده بود چشمانش را بسته رو بگردانند با چشم باز کردن نگاه گیجی به اطراف و تن خود کرد با دیدن جلوی لباس خود که کاملا کیکی شده بود چشمانش گشاد و ابروهایش درهم شد یهو به فکر شیوون افتاد که ببیند او سالم از دست کیک مانده؟ روبرگرداند گفت: شیوونا حالت خوبه؟؟...فرصت  عکس العمل به شیوون نداد با دیدن تکه های کیک روی صورت چپ شیوون چشمانش بیشتر گرد شد گفت: صورت تو هم کیکی شده؟.. یهو برگشت چهرهش از خشم درهم که صورتش سرخ و اخم شدید کرد دندانهایش بهم میساید غرید : دیگه بسه ... دیگه نمیتونم تحمل کنم...یهو فریاد زد : دونگهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه میکشمــــــــــــــــــــــــــــت...تیکه تیکه ات میکنـــــــــــــــــــــــــــــــــم...زنده نمیزامـــــــــــــــــــــــــــــــــت...به طرف دونگهه دوید برای کشتنش با صدای بلندتری فریاد زد : اگه امشب بذارم زنده بمونی مرد نیستـــــــــــــــــــــــــم...میکشــــــــــــــــــــــــــــــت..... این بود برنامه ات ؟؟؟؟؟؟؟... این بود نمایشت؟؟؟... کیک بریزی رو شیوون؟؟؟.... وایستا که اگه گیرت بیارم خرخره تو میجوم... وایستــــــــــــــــــــــــــــااااااااااا... دنبال دونگهه دوید فریاد میزد.

دونگهه که شوکه شده ایستاده بود شیوون را نگاه میکرد با فریاد کانگین یکه ای خورد با یورش بردن کانگین شروع به دویدن کرد دور حیاط میدوید کانگین هم دنبالش میدوید.دونگهه به طرز خنده داری هم میدوید سینه ش را به جلو و سرعقب و پاهایش تا سینه هایش بالا میامد فریاد میزد : هیوکجه نجاتم بدههههههههههههه...هیوک که دست به سرخود داشت با چشمانی گشاد شده به شیوون و کانگین نگاه میکرد با دویدن کانگین دنبال دونگهه چشمانش بیشتر گشاد شد ولی حرکتی نکرد، با کمک خواستن دونگهه اخم کرد دست به کمر شد با صدای بلند گفت: به من مربوط نیست... حقته...این نقشه خودت بود...حالا هم باید بکشی... کانگین شی بزنش...هر چه دلت میخواد بزنش... حقشه...

کیو که کنار شیوون ایستاده بود با کیکی شدن شیوون به سرتاپایش نگاه کرد با دویدن کانگین فقط نگاهش میکرد با جواب هیوک به دونگهه رو برگردانند با اخم ملایمی وسط حرفش گفت: چی میگی هیوکجه؟... این نقشه تو بود چیه؟... یعنی واقعا دونگهه میخواست شیوونو کیکی کنه؟... چرا میخواست کیک جلوی شیوونو بترکونه؟... معمولا بخوان شوخی کنن یه کیک کوچیکو تو صورت طرف میزنن... نه یه کیک بزرگو تو صورتش بترکونن.. اونم روی شیوون ...که هیوک امان نداد کیوجمله اش تمام کند رو برگردانند با اخم ملایم و ناراحت وسط حرفش گفت: نه نمیخواست کیکو تو صورت شیوون بترکونه...راستش دوتا کیک یه جور پختیم...که یکیش قرار بود... با دست به کیک که با فاصله وسط حیاط روی میز بود اشاره کرد گفت: اونجا باشه ...توش پر از ترقه باشه ...کیکی که قرار بود شیوون شعمشو فوت کنه جلوی شیوون باشه... همزمان که شیوون شمع های کیکشو فوت میکنه...اون یکی کیک بترکه... ولی انگار دونگهه کیک ها رو اشتباهی گذاشته...اونی که توش ترقه بود جلوی شیوون گذاشته ...البته یه علامتی گذاشتیم... روی اونی که قرار بود بترکه توی میوهاش توت فرنگی نبود ...ولی انگار دونگهه اشتباه کرد... اون یکی رو جلوی شیوونی گذاشته ترکیده... این نقشه خود دونگهه بود ...کانگین شی باهاش مخالف بود...ولی خوب دونگهه ست دیگه... اخرش کارخودشو کرد ...ولی به ضرر خودش تموم شد ...که با درامدن قهقهه شیوون ساکت شد همانطور اخم الود و ناراحت بود از خنده شیوون او هم خنده ش گرفت بی صدا خندید. کیو هم همزمان با شیوون خنده ش گرفت گفت: چی؟... واقعا از دست این دونگهه ...چه نقشه های میکشه...

شیوون هم که لحظه اول پاشیده شدن کیک گیج بود ولی خنده اش گرفت با لبخند به سرتاپای کانگین که کیک شده بود نگاه کرد ،از فریادهای کانگین بیشتر خنده ش گرفت با جواب هیوک به کیو هم قهقه خنده ش درامد رو برگرداند برای نجات دادن دونگهه با صدای بلند میان خنده اش نفس زنان گفت: کانگینی ...ولش کن اون بیچارو...کانگین بیا ولش کن... چیزی نشده که... اصلا من اینجوری دوس دارم... کیک که مزه کانگین بده... کیک کانگین خوشمزه تره... بیا اینجا از کیک رو لباست بخورم... کانگین که همچنان دنبال دونگهه میدوید حتی دستش را دراز کرد  نزدیک بود پشت یقه دونگهه را بگیرد با شنیدن حرفهای شیوون یهو ایستاد نفس زنان رو بگردانند با چشمانی گشاد  شده به شیوون نگاه کرد گفت: چی؟... کیک کانگینی؟... نگاهی به سرتا پای خود کرد "کیکی بود شیوون میخواست از لباس کیک بردارد بخورد" از ذوق ضربان قلبش بالا رفت لبخند پهن مزحکی زد دوان به طرف شیوون برگشت گفت: منم دوستت دارم...نفس زنان جلوی شیوون ایستاد با دیدن کیک روی صورت شیوون لبخندش پهنتر شد چشمانش گشاد گفت: منم کیک شیوونی دوست دارم که برام خوشمزه ترین کیک دنیاست.... خم شد روی شیوون دستانش را روی شانه ش گذاشت سرجلو برد کیک روی پیشانی شیوون و گونه اش را با زبانش لیسید . شیوون از حرکتش چهره اش درهم و حالت چندش ولی میخندید دستانش را روی بازوی کانگین گذاشت خواست او را از روی خود بلند کند ولی هم خندهش گرفته بود نتوانست هم کانگین امان نداد.

کانگین با چشیدن پوست نرم وخوش طعم گونه شیوون تنش از لذت لرزید و جانش گر گرفت بیشتر خواست، لبانش را روی لبان شیوون گذاشت کیک رو لبش را میک زد نرمه لب زیرنش را به میان لبانش گرفت خواستنی و تشنه مکید ،به فاصله چند اینچ سرپس کشید هم نگاه چشمان خمار شیوون که با بوسه کانگین خنده ش قطع شده بود شد زمزمه کرد : عاشقتم شیوونا...ممنونم عشقم که وارد زندگیم شدی... برای من شدی... شیوون هم با حالتی خمار لبخند زیبای زد،  صدای کف و سوت مهمانها بلند شد.

..........................................................................................

جشن تولد تمام شد مهمانها هم با خوردن کیک و تبریک دوباره رفتند . افراد خانه چویی هم برای استراحت به اتاقهای خود رفتند ،چون شیوون به همه خدمتکارها دستور داد که" کسی به چیزی دست نزند همه برای استراحت به اتاقاهایشان بروند فردا خانه را تمیز به حالت عادی بگردنند ". خدمتکارها از خدا خواسته اطاعت امر کردند به اتاقاهایشان رفتند. نینا و کیو هم به اتاقاهای خود رفتند. عاشقهای ماهم به اتاق خودشان.

کانگین شیوون را به اغوش داشته از پله ها بالا اورد در راهرو به طرف اتاقشان میبرد حلقه دستش را تنگتر شیوون را که دستانش دور گردن کانگین حلقه کرده سربه شانه اش گذاشته بود بیشتر به خود فشرد نفس زنان به صورت بیحال و رنگ پریده شیوون که خسته از جشن بود چشمانش را بسته بود نگاه کرد سرجلو برد بوسه ای به پیشانی شیوون زد هم نگاه چشمان خمار شیوون که با بوسه اش چشم باز کرده بود شد گفت: بالاخره تنها شدیم... جشن اصلی رو شروع میکنم...میخوام بهترین شب رو برات بسازم عشقم... جلوی در اتاق ایستاد لبخند زنان گفت: حالا چشماتو ببند ...

شیوون با انکه بخاطر بیماری دو روز قبل و جشن خسته بود ولی شیطنتش نمیزاشت ارام بگیرد قدری چشمانش را ریز کرد با شیطنت گفت: چشمامو ببندم؟ ...چرا؟... تو اتاق چه خبره؟... نکنه یه کادوی خیلی بزرگ گرفتی ...الان تو اتاقه میخوای بهم نشون بدی؟؟... یا نکنه دیوی هیولایی تو اتاق هست ؟... چه دراتاق منتظرمه؟.... کانگین لبخندش پررنگتر شد گفت: هممممممممممم؟... یه کاوی بزرگ؟...دیو؟... همراه لبخند اخمی کرد گفت: نه بابا ...هیولا چیه... تو چشماتو ببند تا بگم چه خبره... شیوون که شیطنت نمیزاشت ارام بگیرد دهان باز کرد حرف بزند که کانگین امان نداد سریع بوسه ای به لبان شیوون زد قدری اخم کرد با دلخوری گفت: چشاتو ببند شیوونا دیگه... شیوون هم دلخور اخم کرد لب زیرنش را پیچاند حرفی نزد پلکهایش را بست.

   کانگین هم قدری اخم کرد همانطور که شیوون به آغوش داشت در اتاق را باز کرد وارد شد نفس زنان به طرف تخت رفت چند قدم مانده ایستاد با لبخند گفت: حالا چشماتو باز کن... شیوون که همچنان قصد سربه سرگذاشتن کانگین را داشت چشم باز نکرد. کانگین هم فکر کرد شیوون متوجه نشده دوباره گفت: شیوونا چشماتو باز کن... ولی شیوون اینکارو را نکرد از شیطنت لبخند کمرنگ دویلی هم زد. کانگین که بالاخره متوجه شد شیوون دارد شیطنت میکند از کارش خنده ش گرفت لبخندزد اخمی ساختگی کرد گفت: شیوونا چشماتو باز کن.... والا لبتو میخورما... سرجلو برد بوسه ای محکم به لبان شیوون زد لب زیرنش را به دندان گرفت ارام گزید. شیوون از  گزیده شدن لبانش دردش گرفت چهره اش را درهم کرد ناله ای در گلو زد پلکهایش را از هم باز کرد. کانگین سرپس کشید خنده بی صدای کرد شیوون هم اخم کرد با دست ارام به شانه کانگین زد گفت: بدجنس...دردم اومد...

کانگین هم میان خنده اش گفت: حقت بود...چرا چشماتو باز نکردی؟... شیوون اخمش بیشتر شد گفت: چون ...که گویی تازه متوجه اطرافش شد، عطر بینظیر گلها را حس کرد جمله اش شروع نشده تمام شد سرچرخاند با دیدن فضای اتاق چشمانش درشت شد ابروهایش بالا رفت با شگفتی گفت: واااااااااااو ...کانگین با دیدن چهره متعجب شیوون از خوشحالی لبخند پهنی زد بوسه ای سریع به گونه شیوون زد گفت: تولدت مبارک عشقم... تولدت مبارک بهترینم...تولدت مبارک عزیزجونم...

وقتی کانگین شیوون را به حیاط برای جشن برد اتاق خواب به دستورش توسط خدمتکارها تزیین شد به در و دیوار پرده اتاق خواب فانوس های رنگی و بادکنک اویزان بود روی میز و کمد وسایل اتاق خواب هم گلهای گل طبیعی چیده شده بود، فضای اتاق از عطر گلها پر شده بود .روی تخت خواب هم پر بود از گل رز سرخ وملحفه سفید تخت از شاخه های گلهای رز سرخ رنگ شده بود کاملا پوشیده شده بود .

شیوون که با شگفتی به فضای اتاق نگاه میکرد با دیدن تخت چشمانش گشاد شد با بوسه و جملات کانگین سربرگردانند با ذوق خاصی که چهره جذابش را بینظیر کرده بود گفت: ممنون کانگین...خیلی قشنگه... این همه گل روی تخت.. کانگین امان نداد شیوون جمله ش را کامل کند با بوسه ارامی به لبانش ساکتش کرد با مکث سرپس کشید لبخند زنان گفت: (1001) هزار و یکی گل رز روی تخته.... شیوون که با حرفش چشمانش گشادتر شد را ارام روی تخت وسط گلها نشاند بدون کمر راست کردن فاصله صورتش به چند اینچ با صورت شیوون بود زمزمه کرد: هزار و یک گل رز که نشونه عشق صادقانه من تا ابد ...یعنی تا زنده ام دوستت دارم...یعنی عشق تو نگاه اول... زانوهایش را به روی تخت گذاشت با دستانش صورت شیوون که از زمزمه عاشقانه و نفس های داغش که روی صورتش پخش میشد بی حس شده بود قاب گرفت نگاه عاشق چشمانش خمار شیوون را بوسه میزد زمزمه کرد : هزار و یک گل رز یعنی من مال توام تو مال منی... یعنی عشق ابدی تا زنده ام ...یعنی تو گنج منی... یعنی منو و عشقمو باور کن... یعنی جانم فدای تو...یعنی از صمیم قلب دوستت دارم... یعنی تا ابد فقط فقط فقط عاشق توام... سرجلو برد بوسه ای نرم و ارام به لبان شیوون زد انگشتانش زیر گونه شیوون را نوازش کردنند.

شیوون از لذت بوسه چشمانش را بست اجازه داد کانگین نرم و تشنه لبانش را بمکد و بوسه زند. کانگین هم از لذت چشیدن لبان معشوق طپش قلبش هزاران برابر شد بیشتر خواست، دلش میخواست عشق بازی تشنه ای را شروع کند ولی برای عشق بازیش برنامه دیگری داشت با مکث لبانش را جدا سرپس کشید هم نگاه چشمان معشوق شد زمزمه کرد : عاشقتم شیوونا...شیوون هم با چشمانی خمار لبخند زیبای زد زمزمه کرد : منم تا ابد دوستت دارم... کانگین از ذوق لبخندی زد گفت: ممنون...ممنونم که دوستم داری...یهو بلند شد کت و کلاهی که رویش لکه کیکی که دونگهه ترکانده بود را دراورد به طرف میز وسط اتاق رفت کت را روی دسته صندلی انداخت چرخید طرف میز درحال باز کردن جعبه ای کوچک که روی میز بود کرد.

شیوون هم که از لذت بوسه هنوز خمار بود نگاهی به اطرافش و تخت که رویش نشسته بود کرد به رزهای اطرافش ارام دست کشید گل رزی را برداشت بالا اورد جلوی ببنی خود بو کشید چشمانش را بست ریه هایش را از عطر گل پر کرد لذت برد با چشم باز کردن نگاه خمارش به گل بود با صدای ارامی گفت: چه گلهای زیبای...ولی کاش گلها رو کنار میزدی ...بعد منو مینشوندی.... له شدن گلهای بیچاره... گل رز را روی تخت گذاشت دست زیر پای بی حس خود گذاشت قدری بلندش کرد گویی میخواست از روزی گلها بلند شود .

کانگین با کیک کوچکی که رویش چند شمع گذاشته و دست دیگر جعبه کوچکی به شکل قلب قرمز که روبان سفید دورش پیچید بود برگشت به طرف تخت میرفت با لبخند گفت: اون گلها بیچاره لهم نشدن...من این گلها رو برای تنهاترین گل زندگیم اوردم... همه شونم تقدیم تنها عشقم کردم... کیک و جعبه را روی میز عسلی کنار تخت گذاشت گفت: این گلها نشونه عشق من به توه...روی شیوون خم شد با لبخند کج شیطنت امیزی گفت: میخوام امشب قشنگترین شب زندگیمو روی این گلها داشته باشیم... سرجلو برد بوسه ای توکی به لبان شیوون زد به لبه کت شیوون چنگ زد کت را از تن شیوون دراورد روی لبه تخت گذاشت سریع سراغ کرواتش رفت بازش میکرد.

شیوون به کانگین و حرکاتش نگاه کرد رو بگردانند به کیک روی میز عسلی نگاه میکرد تابی به ابروهایش داد گفت: دوباره کیک؟... مگه تازه تو جشن کیک تولد نبود؟... اونم دوتا... دوباره کیک اوردی؟.. کانگین کروات شیوون را دراورد نگاهش به جلوی سینه شیوون بود که پیراهن سفیدش هم با لکه ای از کیک رنگی شده بود اخم کرد گفت: اِاِاِاِاِاِ... پیراهنتم کیکی شده ...از دست این دونگهه با این کارش ... شروع کرد به باز کردن دکمه های پیراهنش لبخند زد هم نگاه شیوون شد گفت: اره...کیک اوردم...چون میخوام تو جشن دونفرمون کیک تولد داشته باشم.... مگه جشن بدون کیک میشه...دکمه های پیراهن را کامل باز کرد با نمایان شدن سینه و شکم ورزیده شیوون چشمانش از هوس بی اختیار گشاد نفسش گوی بند امد.

شیوون بادیدن چهره کانگین اخمش بیشتر شد به تن خود نگاهی کرد که کانگین درحال دراوردن پیراهنش بود دست روی دست کانگین گذاشت تا مانع کارش شود گفت: چیکار میکنی؟.. چرا داری کاملا لختم میکنی؟... میگی میخوای جشن بیگیری ...چه میدونم کیک بخوریم...انوقت داری لختم میکنی... کانگین با تکانی دست شیوون را از دست خود جدا کرد پیراهن را کامل از تن شیوون دراورد با دیدن تن لخت و سکسی عشقش چشمانش بیشتر گشاد شد از لذت لب خود را لیسید با چشمانی تشنه به شیوون نگاه کرد گفت: اره...جشن میخوام بگیرم...ولی میخوام عشقم تو جشن لخت باشه... میخوام تن سکسی عشقمو تو جشن ببینم...بعلاوه پیراهنت کیکی شده ...باید درش میاوردم... ولی نمیخوام لباس تنت کنم...چون تن سکسی عشقم میان گلهای رز عشق خیلی زیباست... کمر راست کرد شروع کرد به باز کردن دکمه های پیراهن خود دراوردنش ،شیوون هم با حرکتش چشمانش درشت شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
aida سه‌شنبه 17 فروردین 1395 ساعت 21:58

Mahi is my looooveeeee
Binam yani ghesmate bad montazere ehem bashim????
Khkhh
Mersiii yeki yeduneiy awlieeeee

اره عزیزم خود خود اهم اهم...


ممنون عشقم..خجالتم میدی

Sheyda دوشنبه 16 فروردین 1395 ساعت 17:46

من عاشق این ماهی فیشی با کاراش هستم
اما حسابی با اون بغل کردنش شیوون بیچاره رو ناکار کرد
این میمون هم یه ذره غیرت نداره تا در برابر ماهیش از اون کانگین دفاع کنه
قسمت بعد چه شودامیدوارم شیوون ضدحال نزنه
مرسی عزیزم

اره دونگهه ست دیگه...کلا درحال داغون کردن بقیه ست
شیوون ضد حال بزنه؟>.نه فکر نکنم
خواهش خوشگلم

ghazal یکشنبه 15 فروردین 1395 ساعت 21:48

آخه چرا اینجا تموم ششششششششدددددد؟؟؟؟؟چرااااااا؟؟!!جیییییغ
ولی کلی خندیدمااین خنگ بازیای دونگهه دیگه زیاد شدهکانگین خیلی بد دعواش میکنه!خوشم میاد از رو هم نمیره
تو رو خدا زود قسمو بعدو بذار تا نمردم
ممنون خسته نباشی:گلت:

خوب کجا تموم میشد..جای حساس تموم شد چون من بدجنسم
خوشحالم که خندیدی...
اره فیشی همینه دیگه...بیشتر از این نمیشه ازش انتظار داشت
خدا نکنه..چشسم میتایپم میزارم...
خواهش خوشگلم..ممنونم ازت

tarane یکشنبه 15 فروردین 1395 ساعت 21:28

سلام عزیزم
این دونگهه هم چه کارایی که نمی کنه با اون هدیه اش و کیکی که اماده کردهه بود واقعا گل کاشت . کانگین چقدر جوش اورد از دست کارای دونگهه
به به کانگین چه هدیه ای برای شیوون اماده کرده بود . خوب شد زن ها رو دعوت نکرده بودن وگرنه اون دختره ی اویزون میومد همه چی رو به هم میزد.
ممنون گلم خیییلی عالی بود.

سلام خوشگلم...
اره واقعا گند زد به همه چیز
خوب حق داره کانگین...
بله کانگین بلد بود چه هدیه ای تهیه کنه اون زنه هم که رو اعصاب کانگین بود دیگه...
خواهش خوشگلم... ممنون که خوندیش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد