حقایقی از شیوون 5

اینم از حقایق امشب... خوب میدونم حقایقی که مینویسم خیلی کمه.... ولی خوب میخوام  پارت های بیشتری بذارم... شرمنده همه پارتهای بلند بالا بنویسم زود تموم میشه... نمیخواید که زود تموم بشه که؟...

بفرماید ادامه....

حقایقی از چویی شیوون

** اینا صحبتهای دونگهه ست که مال سال 2012 توی برنامه " استار مگزین" ( من که نمیدونم چه برنامه ایه ..شما میدونید؟)  درمورد شیوون گفته بود.

**** جنتلمن (( بهترین کلمه برای توصیف )) شیوونه . شیوون همیشه با همه خیلی مودبه. با وجود شوخی هایی که ما همیشه در مورد حرکات دستش میکنیم اما ژستهاش در حقیقت احترام شیوون به بقیه رو نشون میده. وقتی عصبانیه خیلی تلاش میکنه که خودشو اروم کنه و خیلی منظقی درمورد مشکلی که هست با طرفش حرف میزنه. وقتی که اینجوری برخورد میکنه واقعا خیلی جلویه خوبی داره.

شیوون دوست خیلی خوب منه.ولی راستشو بخواین اولین بار که اونو دیدم فکر کردم که خیلی سخت میشه بهش نزدیک شد. اون خیلی بلند و خوشتیپ بود. انوقت با خودم گفتم " یعنی از اون ادماییه که به بقیه از بالا نگاه میکنه؟ اما شیوون اینجوری نیست. همیشه لبخند به لب داره وبعضی وقتها که جدی میشه ترسناکه. اما وقتی ادای جدی بودن رو درمیاره خیلی بامزه میشه . شیوون خیلی مهربون و قلب خیلی لطیف و مهربونی داره که کاملا با ظاهر قویش متفاوته . وقتی که توی چین زلزله امد همه خیلی ناراحت بودن . شب که هممون داشتیم توی خوابگاه تلوزیون میدیم، شیوون همش گریه میکرد. هر شب اروم دعا میکرد که زلزله زدها از مصیبت نجات پیدا کنن.

اون همچنین خیلی باملاحظه ست. من ادمیم که اگه همه چیزمو بیرون نریزم راحت نیستم .هر وقت من چیز بدی میگم  شیوون همیشه به من گوش میکنه تا حرفمو تموم کنم ،بعد مهم نیست چیزی که گفتم درست بود یا غلط باعث میشه احساس بهتری پیدا کنم. سعه صدر و ارامش و مهربونی شیوون باعث میشه مردم حس کنن اون ادم خیلی بزرگیه. اون همچنین خیلی مسئولیت پذیره.

وقتی فیلم " نبرد اندیشه ها" رو بازی میکرد به چین رفت تا چینی یاد بگیره. برای کسی که هیچی چینی نمیفهمه همه چیز میبایست از صفر شروع میشد . وقتی ما میخواستیم نسخه چینی (( یو)) رو پر کنیم هانگنگ هیونگ و ژومی هیونگ در تلفظ چینی به ما کمک میکردن اونا خیلی صبور در عین حال سختگیر بودن . چیزی که میخوام بگم اینه که تلفظ چیی واقعا سخته . یه قسمتی بود که شیوون مجبور شد چند بار تکرارش کنه اما هر دفعه هیونگها میگفتن که خوب نیست. شیوونم که خیلی در این زمنیه ( چینی) اعتماد به نفس داشت یه دفعه صبرش تموم شد منفجر شد باعث شد که هانی و ژومی اونجا رو ترک کنن .اما خودش ( شیوون) توی اتاق موند و بارها بارها تمرین کرد. در طول اون دوره شیوون خیلی سخت تلاش کرد. حتی وقتی که مریض بود اجازه نداد که این موضوع روی کارش اثر بذاره.اون در هر شرایطی به طرفداراش لبخند میزنه.

.........................................................................

هانگنگ (هان) توی برنامه ای درباره شیوون گفته :

* هانگنگ میگه : توی سوجو ام کنترل من و شیوون از همه سخت تره . من خیلی وقته که توجه کردم که هر وقت میخوام یه اتیشی بسوزونم شیوون همشه برای کمک بهم هست. هر بار بهش میگم: شیوون به نظرت اگه اینکارو بکنیم باحال نیست؟... اول مثبت بازیش گل میکنه و میگه: چه جوری همچین کاری بکنیم؟...ولش کن... اما درنهایت خیلی اکتیو توی نقشه هام شرکت میکنه. وقتی موفق میشم با اون دوتا چال بزرگش وقتی میخنده واقعا مثل بچه ها میشه.

در ضمن اون همیشه بلده که چه جوری خودشو پیشی کنه( یعنی بامزه کنه) چیزیه که اصلا با ظاهرش جور نیست. اون همیشه درحالی که دست هیونگش رو گرفته میگه : هیونگ من خیلی تلاش کردم..حالا بذار ببوسمت... این پسر واقعا به اسکینشیپ علاقه داره...من از اون ادمی هاییم که خوشم نمیاد کسی بغلم کنه .لی یه مدت که گذشت نه تنها من بلکه همه توی گروه به این کار شیوون عادت کردن . اخیرا شیوون خیلی تو چین پرکار شد توی کره تو خیلی از برنامه ها یا شرکت نمیکنه یا اگه بیاد چهره اش با وقار و میتن خودشو نشون میده .اما توی چین همه رو شگفت زده میکنه.اون واقعا چین رو دوست داره برای همین هم میخواد واقعی ترین جنبه شو نشون بده . برای همین هم همه یه شیوون تحسین برانگیز رو می بینن کسی که مثل یه زن حرافه ( پر حرفه) .

شیوون روی صحنه خیلی با احتیاطه هم توی کاراش و حرفهاش اشتباهی نداره برای همین هم بقیه ممکنه این فکر رو درموردش بکنن . به هر حال  وقتی بهش نزدیک بشین میبینن که اون واقعا بامزه ست.حتی بعضی وقتها ادم مضحکی میشه.جالبترین چیز اینه که خودش متوجه نیست داره کار بامزه ای میکنه که خیلی مارو میخندونه.یه بار کمپانی به ما تمرین داده بود که (( چیزایی که امروز یادگرفتیم رو مرور کنیم))  شیوون خیلی جدی پرسید: چی؟... برگردیم بریم بائه یونگ جونو ببینه؟... اون همچین ادم ساده ولی جدی ایه برای همین هم همه از بودن باهاش لذت میبرن.

..................................................................................................

*  به شیوون گفتن که : تو چرا با کیو انقدر فن سرویس انجام میدی؟.. اون از فن سرویس خوشش نمیاد... همش از دستت فرارمیکنه ...از تماس بدنی خوشش نمیاد ...چرا اذیتش میکنی؟...شیوون هم میگه : کیو دویله...از فن سرویس خوشش میاد ..ولی دویل بازی در میاره ..بعلاوه من این فن سرویس ها رو تلافی کارها و بلاهای که کیو تو خوابگاه سرم میاره میکنم ..بهشم گفتم اون بلاها که تو خوابگاه سرم میاری رو تو فن سرویس جبران میکنم... خودشم میدونه...گفته هر کاری دوست داری بکن... به اذیت کردنش تو خوابگاه هم ادامه میده... این رفتارشم بخاطر دویل بودنشه...

* اوایل کار دونگهه خیلی با بقیه بچه ها تماس بدنی داشت...یعنی اخلاقش این بود که بچه ها رو بغل میکرد ...فرقی نمیکرد... فقط هیوک نبود ..تو سوپرشوها بچه ها رو بغل میکرد ...می بو/سید...حتی گاهی اوقات وقتی بچه ها حین خوندن شوخی میکردن لخت میکردن همدیگرو دونگهه میرفت بغلشون میکرد یا به سی/نه هاشون به طور خاصی دست میزد ....که البته از شیطنت بود ...سوجو هم هر روز معروفت تر میشد این کار دونگهه بیشتر تو چش میخورد ...ولی کسی معترض نبود.. برعکس فن ها خوششون اومده بود شدید دوست داشتن...

تا اینکه یه روز پدر یکی از فن ها ( دختر) فهمید دخترش از چه گروه موسیقی خوشش میاد و کارهای دونگهه رو دید به چشم اون اینکار دونگهه ( هم/جنس گرایی ) بود ...پدر این فن به شدت عصبانی شد ( چون تو کره جنوبی مثل خیلی از کشورهای دیگه هم//جنس گرایی شدید مخالفت میشه ) ... با پدر و مادر چندین فن دیگه که متوجه علاقه بچه هاشون به این گروه شدن  به چشم اونا هم کار دونگهه ( گ/ی بازی ) بود همدست شدن رفتن به خوابگاه سوجو روزگار رو برای بچه ها سیاه کردن ... با سنگ شیشه های خوابگاه رو شکوندن... فحش میدادن بهشون بخصوص به دونگهه ...در اصل برای اعتراض به دونگهه رفته بودن ...میگفتن باید دونگهه رو از گروه بیرون کنن والا همشونو میکشن... کاری با بچه های سوجو کردن که از ترس جون جرات نداشتن از خوابگاه بیان بیرون... ولی با دخالت پلیس و کمپانی این قضیه فیصله پیدا کرد... ولی از این موضوع دونگهه افسردگی گرفت( نمیدونم چرا دونگهه مدام افسردگی میگرفت.. مرگ باباش ..این قضیه ...کلا بچه تو فاز افسردگیه) ... دونگهه با خراب شدن روحیه ش از خوابگاه رفت به خونه برگشت پیش پدرش ( اون زمان پدرش زنده بود) .. دیگه نمیخواست برگرده خوابگاه پیش بقیه ...میگفت اون باعث نابودی سوجو میشه... پدرش هم هر کاری کرد نتوسنت راضیش کنه که برگرده .. میگن بچه ها سوجو دست به کار شدن ..همشون رفتن سراغ دونگهه باهاش حرف زدن که بگرده... ولی دونگهه راضی نشد ...خیلی تلاش کردن دونگهه رو برگردونن...ولی فایده ای نداشت... که میگن شیوون نمیدونم چی بهش گفت(منم نمیدونم چی گفت بچه ام... خوب ننوشتنه بودن ) راضیش کرد یعنی فقط شیوون تونست راضیش کنه که برگرده سوجو و دوباره کارشوادامه بده ...