-
فراموشم نکن 17
شنبه 6 آبان 1396 19:30
سلام دوستان.... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت.... پارت 17 می دونستم که بالاخره می ره و تنهام می ذاره و باید با همچین لحظه هایی مواجه بشم به همین خاطر می خواستم خودمو نبازم و به خودم و اطرافیانم ثابت کنم که پای انتخابم تا اخرین لحظه وایمیسم... هیوک دیگه چیزی نگفت و رفت از اتاق بیرون. برگشتم و دوباره شیون و که با...
-
مرا دوست بدار 51
پنجشنبه 4 آبان 1396 19:30
سلام دوستان... بفرماید ادامه..... برگ پنجاه و یک مین هو اخمی کرد چشمانش ریز شد گفت: چی؟...شیوون از دست شما دلخوره؟... نمیخواد ببیندتون؟...از کجا فهمیدی شیوون از دستتون دلخوره؟... شیوون که بدبخت حال درست حسابی نداره ...نه میتونه حرف بزنه...نه کاری بکنه...انوقت تو چطور فهمید؟... کیو چهره ش درهم و اخم الود بود گفت: از...
-
مرا دوست بدار 50
سهشنبه 2 آبان 1396 19:30
سلام دوستان... بفرماید ادامه.... برگ پنجاه ( 29 نوامبر 2012 ) لیتوک دست از پیشانی برداشت به پشتی مبل لمه داد با چهره ای درهم و ناراحت گفت: این پسر با این کاراش... خودشو انداخت تو چاه ...نمیشه درش اورد...اون زنه دیونه ست ...هیچ جوره حاضر نمیشه شکایتشو پس بگیره... دونگهه رو ببخشه...میگه تا چند سال نفرستش اب خنک بخوره ول...
-
گل رز 2
دوشنبه 1 آبان 1396 19:30
سلام دوستان..گفتم چند قسمت بذارم... اگه نپسندید دیگه بقیه اش رو نیمزارم... گل رز 2 شیوون یهو به عقب و پشتش را به صندلی پرت کرد با چشمانی گرد شده و ابروهای بالا داده به دختر جوان که جلوی میز ایستاده بود جیغ بلند کشدار میکشید ،جیغی که تمام کافه به لرزه افتاده بود . شیوون وحشت زده به دختر نگاه میکرد گفت: این چشه؟...چرا...
-
فرشته آتش 39
یکشنبه 30 مهر 1396 19:30
سلام دوستان... بفرماید ادامه... فرشته 39 24 مارس 2014 ماه عسل ..ژاپن ..توکیو. شیوون تی شرت سفید به تن نشسته به روی تخت سربه بالش تکیه داده و تقریبا حالت نیم خیز نشسته بود دستاش را به تخت ستون کرد به ارامی حالت نشسته کرد پشتش را به بالش تکیه داد چشمانش از بیحالی خمار بود با صدای ارام و گرفته ای گفت: چرا تو رختخواب؟ ......
-
فراموشم نکن 16
شنبه 29 مهر 1396 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت... پارت 16 روی نیمکت راهروی بیمارستان نشسته بودیم جرات سر بلند کردن نداشتم اما نمی تونستم طاقت بیارم... چشم هامو اروم اروم بالا کشیدم.نمی تونستم باور کنم که دوباره کنارش نشستم.عاقبت چشم های لرزانم به ان دو چشم سیاه و درشت میخکوب شد.به چشم هایی که حاضر بودم روزی یا...
-
مرا دوست بدار 49
پنجشنبه 27 مهر 1396 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .... برگ چهل و نهم ( 28 نوامبر 2012 ) دکتر سو سیم درن در دستش نگاهش به شیوون بود که روی تخت خوابانده شده بود بالاتنه ش کامکلا لخت و تنش اسیر سیم ها مختلف وسایل پزشکی بود باند پهنی وسط سینه ش بود پرستار با بیرون کشیده شدن سیم درن پنبه ای را روی شکاف کوچک پستان راست...
-
گل رز1
سهشنبه 25 مهر 1396 19:30
سلام دوستای گلم... امشب قسمت اول داستان جدید رو اوردم... تا بخونید و یکم بیشتر باهاش اشنا بشید ... از هفته بعد این داستان مثل روال همیشه یک قسمت در هفته گذاشته میشه و داستان مرا دوست بدار دو قسمت در هفته.... به نظرم خوبه نه؟... بفرماید ادامه برای خوندنش ... گل رز 1 قلمش را ارام روی کاغذ میغلطاند کلمات منظم و خوش خط...
-
گل رز ( مقدمه )
دوشنبه 24 مهر 1396 19:30
سلام دوستای عزیزم... بله با داستان جدید اومدم... داستانی که متفاوته... نمیدونم این داستان خواننده ای پیدا میکنه یانه... ولی باید یه چیزی بگم... با خوندن این داستان شاید بعضی ها باهاش همزات پنداری کنن... داستان درمورد الف هاست با سوجو... تو این داستانم اتفاقاتی که تو سوجو افتاده و بیشتر ماها میدونم اورده شده...در کنارش...
-
فرشته آتش 38
یکشنبه 23 مهر 1396 19:30
سلام دوستای عزیزم.... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت.... فرشته سی و هشت ( ماه عسل .. ژاپن ..توکیو ) سودنان غلتی زد دستش را دور تن شیوون حلقه کرد سرش را به سینه شیوون گذاشت پیشانیش را به سینه خوش فرم شیوون که با هیکلی که بندهایش باریک بود سینه و شانه های شیوون خیلی لخت بود رو به تن داشت چسباند خود را دراغوش همسر...
-
فراموشم نکن 15
شنبه 22 مهر 1396 19:30
سلام دوستان... بفرماید برای خوندن این قسمت..... پارت 15 سریع ماشینو پارک کردم و پیاده شدم.در حیاط باز بود و با عجله رفتم تو و پله ها رو دو تا یکی کردم و رفتم بالا.از تو صدای سرفه های بلند شیون و شنیدم برای یه لحظه نفس راحت کشیدم"پس هنوز زنده اس".بقیه ی پله ها رو رفتم بالا و وارد خونه شدم.دونگهه داشت سر شیون...
-
مرا دوست بدار 48
پنجشنبه 20 مهر 1396 19:30
سلام دوستای عزیزم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت.... برگ چهل و هشتم کیو اخمی کرد و چشمانش قدری ریز شد گفت: نگرفتینش ؟...افسر پلیس قدمی برداشت جلوی کیو ایستاد با اخم و حالتی جدی گفت: بله متاسفانه ...جسدشو پیدا کردیم...دنبال چانگ دونگ هو بودم...که جسدشو پیدا کردیم...که کشته بودنش...تو اونجایی که اطلاعات به دست...
-
فرشته آتش 37
چهارشنبه 19 مهر 1396 19:30
سلام دوستای عزیزم... من این پستو گذاشته بودم نمیدونم چرا اپ نشد...اصلا محو شد...انگرا اصلا نذاشتمش... در حالی گذاشتم... این وبلاگ علاوه برنظرات پستارو هم میخوره.... واقعا که ... دیگه یکشنبه این اپ نشد من امشب اینو گذاشتم.... بفرماید بخونید...شرمنده که دیر اپش کردم.... فرشته 37 (ماه عسل ..ژاپن .. توکیو ) پارک چیدوریگا...
-
دوستت دارم 70
سهشنبه 18 مهر 1396 19:30
سلام دوستای عزیزم... خوب اینم قسمت اخر این داستان... از هفته دیگه داستان جدید میزارم... توضیحاتش و بقیه چیزا هم باشه همون موقع میگیم.... بفرماید ادامه برای خوندنش .... عاشقتم هفتاد (قسمت اخر) همه از اتاق رفته بودن بیرون شیوون و کیو تنها شدن. شیوون نشسته روی تخت پشتش به بالش تکیه داده بود اخم ملایمی به چهره بیحال رنگ...
-
دوستت دارم 69
دوشنبه 17 مهر 1396 19:30
سلام دوستای عزیزم... خوب فردا شب این داستان تموم میشه و شما راحت میشید... میدونم کسی داستانهامو دوست نداره....چون داستانهام از اون داستانها نیست... منم انگار فقط برای خواننده های خاص دارم مینویسم... خوب چه کنم ... منم اینم دیگه... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت.... عاشقتم 69 شیوون اخم ملایمی کرده و چشمانش ریز شده...
-
فراموشم نکن 14
شنبه 15 مهر 1396 19:30
پارت 14 میز وجمع و جور کردم و از پشت کامپیوتر پا شدمو رفتم طرف اتاق کیو هیون.از بعدظهر تا حالا خبری ازش نبود و از اتاقش بیرون نیومده بود.رفتم طرف در و طبق عادت همیشه که برای وارد شدن به اتاقهای هم در نمی زدیم در رو باز کردم و رفتم تو که دیدم با چشمای باد کرده و قرمز به پنجره اتاقش تکیه داده.تا منو دید سر و صورتشو پاک...
-
مرا دوست بدار 47
پنجشنبه 13 مهر 1396 19:30
سلام دوستای عزیزم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت.... برگ چهل و هفتم دونگهه و هیوک با چشمانی گرد شده به زن نگاه میکردنند که پیراهن زرد رنگی همراه با دامن سبزپسته ای رنگ پرچینی و بوت بنفش به پا داشت و کاپشن کوتاه چرمی مشکی به تن و موهایش را طلایی رنگ کرده بود و فر بود و آرایش خیلی غلیظی کرده بود ،کلا میشد گفت سرو...
-
دوستت دارم 68
سهشنبه 11 مهر 1396 19:30
سلام دوستای عزیزم... طاعات و عباداتون قبول...عذاداری هاتون قبول.... امیدوارم برای منم دعا کرده باشید.... خوب بعد چند شب اومدم.... قبلا هم گفتم داستان های من معمولیه و میشه تو این ایام گذاشت...برای همین بعد چند شب اومدم... درمورد این داستان هم دو قسمت دیگه تمومه...یعنی هفته دیگه تموم میشه... البته بیحرف پیش.... و بعد...
-
مرا دوست بدار 46
پنجشنبه 6 مهر 1396 19:30
سلام دوستای عزیزم.... یه خورده حرف دارم... میدونیم که دهه اول محرمه...معمولا من دهه اول اصلا پستی اپ نمیکردم...ولی امسال کردم چون داستانهام اون حالتی نیست و راحت میتونم اپشون کنم.... برای همین هفته اول اپشون کردم...ولی هفته دوم دیگه شرمنده تونم... هفته دوم چیزی اپ نمیشه تا بعد عاشورا و تاسوعا....ببخشید دیگه...امیدوارم...
-
دوستت دارم 67
سهشنبه 4 مهر 1396 19:30
سلام دوستای عزیزم.... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .... عاشقتم 67 زن جوان گریه و خنده اش باهم بود قدمی برداشت با صدای لرزان و گرفته ای گفت: ممنون...ممنون اقای دکتر...که یهو سرش به دوران افتاد و چشمانش سیاهی رفت حالت تهوع دستش داد نفهمید چطور پاهایش سست شد بدنش شل شد بیهوش در حال افتادن بود که کیو که تمام مدت مات...
-
دوستت دارم 66
دوشنبه 3 مهر 1396 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت .... عاشقتم شصت و شش شیوون نگاه اخم الود که چشمان ریز شده بود به هیاهوی که روبرویش به پا بود نگاه میکرد روی ویلچر نشسته بود کیو که به دستش سرمی بود هولش میداد . ان دو نگاهشان به جمعیت درگیر بود .جلوی در اتاقی زن جوانی دست و پا میزد تقلا میکرد از دست پرستار ها که سون...
-
فرشته آتش 36
یکشنبه 2 مهر 1396 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت.... فرشته 36 20 مارس 2014 ..روز اول بهار مراسم عروسی روز اول بهار شکوفه های الو گلبه ای روی درختان متولد شدن فضای باغها و خیابانها که با درختان الود تزیین شده بودنند را لباس گلبه ای رنگ پوشانده بود ظاهر شهر را زیبا و رویای کرده بود. عطر خوش شکوفه ها وگلهای بهاری شهر...
-
فراموشم نکن 13
شنبه 1 مهر 1396 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت... پارت 13 در دستشویی رو بستم و دولا دولا اومدم بیرون و رفتم خودمو انداختم رو نزدیک ترین کاناپه رو به روم.از دیشب تا حالا از شدت حالت تهوع و سر گیجه رو پا بند نبودم.بخاطر استفراغ شدید هر چی خورده بودم و برگردونده بودمش و حتی اب هم دیگه تومعده ام نمی موند.از تب...
-
مرا دوست بدار 45
پنجشنبه 30 شهریور 1396 19:30
سلام دوستای عزیزم... بفرماید ادامه... برگ چهل و پنجم با باز شدن درهای شیشه ای اتاق عمل دکتر سو بیرون امد رنگ به رخسارش نداشت جلوی لباسش خونی بود گویی از استخر خون بیرون امده بود ، اخمی به چهره داغون خود داده بود چند قدم جلو امد کلاه ابی سرخود را برداشت مشت خود فشرد ،به کیو و ریوون و سویانگ و لیتوک و کانگین وایل وو و...
-
دوستت دارم 65
سهشنبه 28 شهریور 1396 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه عاشقتم شصت و پنج سون آه اخمش بیشتر شد گفت: نه اوپا....تو حالت خوب نیست... باید استراحت کنی...خیلی به خودت داری فشار میاری...باید.... شیوون چهره ش درهمتر شد با ناراحتی گفت: نه دکتر کیم...خواهش میکنم...من باید برم به کیوهیون شی سربزنم...اون اخرین مریضیه که بهش سرمیزنم...حالم خوبه...من...
-
دوستت دارم 64
دوشنبه 27 شهریور 1396 19:30
سلام دوستای عزیزم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت عاشقتم شصت و چهار شیندونگ با اخم و چشمان ریز شده گفت: چی؟...شما برای باجگیری دکتر چویی رو گرفتین؟...حالتون خوبه جناب وکیل؟...میهفمید چی دارید میگید؟... شما الان دارید اعتراف به ادم رباعی میکنید...با این کار اقای لی سونگمین متهم که نه مجرم میشه که دستور داده دکتر...
-
فرشته آتش 35
یکشنبه 26 شهریور 1396 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... فرشته سی و پنج < 20 مارس 2014 > روز اول بهار < مراسم عروسی > شیوون کت شلوار و پیراهن و کروات وکفش سفید شیکش کاملا پر از لک دود اتش شده کثیف شده بود حتی صورتش هم لکه های سیاه شده بود اورکت خردلی رنگ اتش نشانی را به تن میکرد گفت: من با چند نفر میرم...
-
فراموشم نکن 12
شنبه 25 شهریور 1396 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه.... پارت 12 اروم روی تخت خزیدم همه همه دیگران و نگاه سرزنش اطرافیان تنها چیزی بود که حس می کردم از نظر اونا من کسی بودم که عشقمو نتونسته نگه داره.پدر و مادرم عصبانی بودند که نتونسته بودم کیو رو بدست بیارم برام افسوس می خوردند که چرا اینقدر راحت تسلیم دلم شدم و گذاشتم عشقی که این همه...
-
مرا دوست بدار 44
پنجشنبه 23 شهریور 1396 19:30
سلام دوستای گلم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... برگ چهل و چهار شیوون بی هوش طاق باز کاملا لخت روی تخت عمل خوابانده شده بود دستانش از هم باز به مچ دستانش چند شیلنگ سرم که مال خون و دارو مخصوص بود با سرسرنگ به رگ سرخش وارد میشد صورت شیوون بیرنگ بود پلکهایش بسته با چسب کاملا پوشانده بودنش داخل دهانش هم لوله...
-
دوستت دارم 63
سهشنبه 21 شهریور 1396 19:30
سلام دوستای عزیزم... بفرماید ادامه برای خوندن این قسمت ... عاشقتم شصت و سه شیوون نگاه خمارش که نگین های یاقوتی رنگش از لای مژه های پرپتش به زحمت مشخص بود به پنجره تمام قد سالن بود که قاب زیبای طبیعت دران خودنمایی میکرد دانه های برف چون کریستالهای سفید وارام از قاب پنجره میگذشتند روی زمین مینشستند، سپیدی زیبای را روی...