-
فراموشم نکن 22
شنبه 18 آذر 1396 19:30
سلام .... بفرماید ادامه ... پارت 22 کیو لبه تخت نشسته ،رنگش پریده و چشمانش گشاد و ابروهایش بالا داده گفت: ازت شکایت کردن؟...برای چی از تو؟...اخه من فقط یه داستان نوشتم...چرا باید اینطور خواننده ها از داستانم عصبانی بشن که بیان ناشرشو بزنن؟...از دستش شکایت کنن ...چه شکایتی که اخه کردن؟.... مگه میشه بخاطر یه داستان...
-
مرا دوست بدار 60
پنجشنبه 16 آذر 1396 19:30
سلام دوستان.... بفرماید ادامه..... برگ 60 کیو قدری باسنش را روی تخت جابجا کرد از جابجا شدن دردش گرفت دستش را روی پای راستش که باند پیچی شده بود گذاشت چهره اش مچاله شد ناله زد : آی...پلکهایش را بست با مکث باز کرد زیر لب گفت: لعنتی ...که دراتاق باز شد مین هو وارد اتاق شد ویلچر که رویش یونهو نشسته بود راهم هول داده وارد...
-
من و هیوک 4
چهارشنبه 15 آذر 1396 19:30
سلام اینم قسمت اخر این داستان... اولین تجربه ایونهه من ...تموم شد... روز عشق هنوز باور نمیکنم ...روی مبل مخصوص نشسته ام...تو اتاق پرو سالن تالار ...با لباس سفید ..کت و شلوار سفید و شیک مارکدار...دسته گلی در دست...اماده شدم برای مراسم ازدواج.... هیچوقت این روز رو تصور نمیکردم... روزی که با هیوک ....لی هیوکجه بخوام...
-
فرشته آتش 45
دوشنبه 13 آذر 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه... فرشته چهل و پنج ( 7 آپریل ..روز تولد شیوون) شیوون با چهره ای که از خستگی بیرنگ بود از دود اتشی که برای ماموریت رفته بود چند لک روی پیشانی گونه چپش جا خوش کرده بود شانه های افتاده از سنگینی خستگی قدمهای کشدار بر میداشت ،با باز کردن در وارد شد نگاهی به همه جای حال کرد با صدای گرفته گفت:...
-
گل رز 8
یکشنبه 12 آذر 1396 19:30
سلام دوستان... بفرماید ادامه ... گل رز 9 ( 5 جولای 2007 ..تابستان ) سه ماه بعد اعضای سوجو در رستوران سنتی کنار کمپانی اس ام که همیشه به انجا میرفتن جمع شده بودنند . لیتوک و کانگین و ایونهه و یسونگ و ریووک و سونگمین و شیندونگ و هیچل و شیوون و کیو همه دور میزی که مستطیل شکل بود میشد گفت جایگاه همیشه انها بود نشسته...
-
فراموشم نکن 21
شنبه 11 آذر 1396 19:30
سلام ... بفرماید ادامه.... پارت 21 نفهمیدم چطوری رانندگی کردم... چطور چراخ قرمزها رو رد کردم... پام فقط رو پدال گاز بود خیابونها رو میگذروندم تا به بیمارستان رسیدم... تا ماشینو پارک کردم ازش اومدم بیرون فقط دویدم رفتم اورژانس... نفسم از هیجان و نگرانی دویدن بند اومده بود ...ولی من توجه ای نکردم فقط دویدم تا بالاخره...
-
مرا دوست بدار 59
پنجشنبه 9 آذر 1396 19:30
سلام ... بفرماید ادامه ... برگ 59 شیوون نیم خیز روی تخت دراز کشیده بود وسایل پزشکی اطراف تخت با سیم ها به بدنش وصل بود با صورتی رنگ پریده وچشمانی خمار نگاه میکرد با صدای ارامی گفت: چی؟...برادرت؟...من تو رو یاد برادرت مینداختم؟... کانگین حالت صورتش غمگین بود نگاهش از بغض گویی قصد داشت خیس اشک شود در جواب سری تکان داد...
-
من و هیوک 3
چهارشنبه 8 آذر 1396 19:30
سلام ... بفرماید ادامه.... شب امتحان من دونگهه ام ... اهل کره جنوبی...عاشق لی هیوک ... عضوگروه خواننده سوپر جونیور...و دوست پسر لی هیوک.... هر روز که میگذره من و هیوک بیشتر و بیشتر عاشق هم میشیم و مشغولیات هیوک هم بیشتر میشه...توی این دوسالی که هیوک رفته بود سربازی خیلی بهم سخت گذشت... خیلی ...هر یه روزش یه قرن...
-
مرا دوست بدار 58
سهشنبه 7 آذر 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه برگ 58 5دسامبر 2012 دادگاه کیو درمانده به قاضی نگاه میکرد باید جوابه ای به قاضی میداد ؛ باید از خود دفاع میکرد .به قاضی میگفت او مجرم نیست و مجرم اصلی کس دیگه ای است ولی باید وکیلی از او دفاع میکرد و ریوون که وکیل این پرونده بود حال در دادگاه نبود تا از او دفاع کند. کیو هم مانده بود چطور حرف بزند...
-
گل رز 7
دوشنبه 6 آذر 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه... گل رز 7 شیوون ساک پاکتی و جعبه به دو دستش را بالا اورد با اخم به بقیه نگاه میکرد گفت: چرا اینا رو بهم ندادید؟... چرا نگفتید این بسته ها برای من اومده؟... حداقل بهم میگفتید که همچین چیزای برایم اومده.... جعبه ای که شیرینی بود خالی شده بود را تکان میداد با حالت طعنه امیز گفت: حوب حداقل استفاده...
-
فرشته آتش 44
یکشنبه 5 آذر 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه .... فرشته چهل و چهار (27 مارس 2014) دونگهه ابروهایش درهم تاب خورد چهره ش درهم شد گفت: چی؟...نمیخوای همه بشکه ها رو ببری؟...چرا هیونگ؟... یهویی زنگ زدی گفتی بیام کارم داری...اومدم میگی میخوای بشکه ها رو ببری...ولی همه رو نه...چند تایی باید بمونه.... میگی مشکلت حل شده...ولی چرا همه رو...
-
فراموشم نکن 20
شنبه 4 آذر 1396 19:30
سلام به همه.... این قسمت...یعنی از این به بعد هر چی میزارم قسمتهای که خودم بهش اضافه کردم... بفرماید ادامه ... پارت بیستم """" "من که دارم حرف می زنم چرا این خل شده؟"از صدای فریاد دونگهه پدر و مادرم و هیوک هم از خواب بیدار شده بودن تو اتاق هر چقدر تلاش کردم که اونا حداقل حرفامو بشنون بازم...
-
مرا دوست بدار 57
پنجشنبه 2 آذر 1396 19:30
سلام دوستای عزیز.... بفرماید ادامه ... برگ پنجاه هفت کیو گره ای به ابروهایش داد دستانش را روی میز ستون به جلو خم شد گفت: یعنی هیچ خبری نتونستی ازش بگیری؟... اصلا معلوم نیست کجاست؟...مگه میشه...اصلا ببینم هنوز تو کره ست یا رفته پیش پدر و مادرش؟...یعنی با اون حالش پرواز براش خوبه؟...اونم پرواز طولانی تا کانادا؟...یعنی...
-
من و هیوک 2
چهارشنبه 1 آذر 1396 19:30
سلام.... نمیدونم کسی از این داستان خوششت اومد نیومد...بذارم ..نذارم... منم همینجوری تا اینجا میزارمش.... تولد من لی دونگه ام ... اهل کره جنوبی...عاشق لی هیوک ... عضوگروه خواننده سوپر جونیور...و دوست پسر لی هیوک.... اوایل که دوست پسرش شدم خیلی خوشحال بودم... رو اسمونا پرواز میکردم... اصلا ارزوم بود...هیچوقت فکرشم...
-
مرا دوست بدار 56
سهشنبه 30 آبان 1396 19:30
سلام دوستان.... بفرماید ادامه..... برگ پنجاه و شش کیو در جعبه را باز کرد از داخلش پاکتی را دراورد با اخم نگاهش میکرد با صدای ارامی وسط حرف یونهو گفت: چویی شیوون... روبه یونهو کرد گفت: این جعبه رو هیونگ فرستاده...یونهو با جواب کیو چشمانش به شدت گشاد و ابروهایش بالا رفت گفت: چی؟.... کی فرستاده؟... شیوون؟.... این جعبه رو...
-
گل رز 6
دوشنبه 29 آبان 1396 19:30
سلام.... بفرماید ادامه .... گل رز 6 هیچل که با گوشی خود ور میرفت اصلا متوجه نشد که اعضای گروه سوجو جعبه ای که کی مین به هیچل داده بود را باز کرده شیرینی هایش را خورده بودن با حرف سونگمین به خود امد فهمید چه شده ، سرراست کرد با اخم شدید نگاهشان میکرد وسط حرف سونگمین گفت: خوب چی شد مگه؟... شیوون چی مخواد بگه؟... بچه ها...
-
فرشته آتش 43
یکشنبه 28 آبان 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه ... فرشته چهل و سه سودنان کاپشن لی سفید رنگش را دراورد روی دسته مبل گذاشت در حال باز کردن دکمه پیراهن گلبه رنگش بود با چهره ای درهم و عصبانی گفت: تو این سفر کیوهیون اوپا فقط داره همه چیزو بهمون زهر میکنه...مثلا رفتیم شهر بازی ...ولی توو اون سوار وسایل بازی شدید و من و جیوون هیچی ...اونم که مثل...
-
من و هیوک
جمعه 26 آبان 1396 19:30
سلام... بله درست میبینید....یه داستان ایونهه... از خودمه.... اینو بگم که من اصلا هنوز یه داستان که کامل ایونهه باشه ننوشتم... همیشه ایونهه های من تو قلب داستانای وونکیو بودن ...هیچ تجربه ای سراین قضیه ندارم...مطمینم تو خواننده ها نویسنده هم هست...شاید بقیه بتونن... براشون فرق نکنه چه کاپلی باشه...ولی من نمیتونم خالص...
-
مرا دوست بدار 55
پنجشنبه 25 آبان 1396 19:30
سلام.... من شارژ اینترنیتم تموم شده...با بدبختی یه مقدار خریدم... امیدوارم زودی تموم نشه که دوباره نرسم داستانو بذارم... بفرماید ادامه.... برگ 55 ( 2 دسامبر 2012 ) ریوون سینی را روی میز گذاشت فنجانها را جلوی مین هو و ایل وو و کانگین میگذاشت گفت: بفرماید...ان سه با سرتعظیم کردنند تک تک شان گفتند: ممنون ... ممنون ......
-
گل رز 5
دوشنبه 22 آبان 1396 19:30
سلام ... بفرماید ادامه... گل رز 5 ( قبل هر چی یه توضیحی بدم... این اتفاقی که تو این قسمت افتاد شاید واقعی نباشه...ولی یه جورای واقعیه... خود اعضای سوجو تعریف کردن که وقتی طرفدارها براشون هدیه یا غذای میفرستادن اگه اون طرف نبود بقیه اعضا اون هدیه رو میگرفتن یا غذا رو میخوردن...و بارها این اتفاق براشون افتاد و حتی گاهی...
-
فرشته اتش 42
یکشنبه 21 آبان 1396 19:30
سلام دوستان ...بفرماید ادامه... فرشته چهل و دوم هیوک با چشمانی گشاد شده به دونگهه نگاه میکرد گفت: نکنه داییت در مورد بشکه ها فهمیده ؟...اره؟... دایی اون انبار بشکه ها رو دید؟... بخاطر جنس های که برای اقای چویی تولید کردید ...انبار هاتون جا نداشت...گفتی میخواید از اون انبار استفاده کنید؟...استفاده کردید بالاخره؟...دایی...
-
فراموشم نکن 19
شنبه 20 آبان 1396 19:30
سلام... این پایان قسمیته که نویسنده اش نوشته.... داستان هیمن جا تموم میشه.... از قسمت بعد که میزامش قسمتهایه که من بهش اضافه کردم..اونم با اجازه نویسنده...اگه مایلید ادامه شو بخونید....اگه نه که داستان تا همینجا تموم میشه... قسمتهای بعد کار منه...میتونید نخونید.... پارت 19 اون لحظات خوب یادم نیست...همه چی انگار تو...
-
مرا دوست بدار 54
پنجشنبه 18 آبان 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه... برگ پنجاه و چهار ( 2 دسامبر 2012) لیتوک انگشتانش را بهم قفل کرد روی میز گذاشت به جلو خم شد با اخم ملایمی به چهره خود حالت جدی داد گفت: شما دو نفر ...میدونید معاون چویی چطور پسرمو ...لی دونگهه رو ازاد کرد؟...چطور خانم کانگ رو راضی کرد؟...کانگین و ایل وو با چشمانی گشاد شده نگاهی به هم کردند در...
-
مرا دوست بدار 53
سهشنبه 16 آبان 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه... برگ پنجاه و سه ( 1 دسامبر 2012) کیو چشمانش گشاد شد ابروهایش بالا ر فت گیج و نفهمیده با صدای کمی بلند گفت: چی؟...کجا؟...یونهو هم مثل کیو شوکه شده بود با صدای کمی بلند وسط حرف کیو گفت: شیوون خودش رفته؟...کجا؟...یه بیمارستان دیگه؟...مین هو اخم کرده نگاهشان میکرد درچهره اش هیچ حسی وجود نداشت شانه...
-
گل رز 4
دوشنبه 15 آبان 1396 19:30
سلام... بفرماید ادامه.... 25گل رز 4 فوریه 2007 دونگهه و هیوک از ماشین پیاده شدند باهم به طرف خوابگاه میرفتند هیوک اخمی کرد پس گردنی به دونگهه زد گفت: خیلی بیمزه بود...کی این جوک های بیمزه رو برات تعریف میکنه؟... مشکوک میزنی ...با ادمهای جدید اشنا شدی؟... دونگه از پس گردنی چهره ش مچاله شده بود دستی به پس گردنش گذاشته...
-
فرشته آتش 41
یکشنبه 14 آبان 1396 19:30
سلام... بفرماید.... فرشته چهل و یک ( 24 مارس 2014 ) ( ماه عسل .. ژاپن ..توکیو ) کیو چهره ش ناراحت بود میکروفون را جلوی دهان خود گرفت با حالتی غمگین گفت: هیونگ...نونا...من باید ازتون معذرت بخوام...من با شوخی که کردم هیونگ رو مریض کردم...بخاطر شوخی بد من هیونگ مریض شد....شب و روز بدی رو گذروند...در حالی که ماه عسل...
-
فراموشم نکن 18
شنبه 13 آبان 1396 19:30
سلام ... بفرماید ادامه.... پارت 18 دوباره پلکش حرکت کرد و بعد از چند ثانیه چشماشو باز کرد.... اون لحظه احساس می کردم همه ی حسهای محتلف دنیا هجوم اورد بودن طرفم...خوشحالی...ناراحتی...ترس...سرگشتگی و حتی عصبانیت...هر چند که نمی دونستم از کی و چی عصبانیم.فقط فهمیدم اینقدر احساسات چند گانه ای داشتم که نمی دونستم کدومشون...
-
مرا دوست بدار 52
پنجشنبه 11 آبان 1396 19:30
سلام دوستان.... من حالم خوب نیست.... نتونستم اپ کنم.... این قسمت هم گذاشتم تا بدقولی نشه... بفرماید ادامه ... برگ پنجاه و دو مین هو گوشه لحاف را گرفت تا روی سینه شیوون بالا اورد با اخم که نگرانی را میشد در چشمانش دید به شیوون که روی تخت دراز کشیده و رنگی به رخسار نداشت با مسکنی که برای رفع تهوع بهش زده بود خمار وبیحال...
-
گل رز
دوشنبه 8 آبان 1396 19:30
سلام دوستای عزیزم.... هنوز نظرتونو در مورد این داستان نمیدونم... ولی تا اینجا مشخصه شما دیگه نمیخواد از من داستانی بخونید...اینای که از قبل میزاشتم رو تمومش میکنم... ودیگه فکر نکنم داستان جدیدی بنویسم... گل رز 3 ( 20 فوریه 2007 ...یک هفته بعد ) اعضای گروه ( سوجو) ولو شده روی مبل و صندلی ها بودنند. شیوون کاملا ولو روی...
-
فرشته اتش 40
یکشنبه 7 آبان 1396 19:30
سلام دوستان... بفرماید ادامه فرشته چهل < 24 مارس 2014 > ماه عسل ..ژاپن ..توکیو رستوران پارک عصر بود هوا حالت گرگ و میش گرفته بود هنوز تاریک نشده بود ،تاکسی جلوی در رستوران که رستوران باغ ساکورا < شکوفه های گیلاس > بود ایستاد ؛ شیوون و سودنان از ان پیاده شدند. شیوون پیراهن سفید ابریشمی که رویش کت و شلوار...