SJ & B.A.P & EXO

SJ & B.A.P & EXO

به سلامتی سرنوشت ؛که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.
SJ & B.A.P & EXO

SJ & B.A.P & EXO

به سلامتی سرنوشت ؛که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.

مرا دوست بدار 71


سلام....

بفرماید ادامه...

  

برگ 71

( 15 دسامبر 2012 )

سویانگ با اخم و چشمان ریز شده به کیو که جلوی مجسمه کوچک مریم مقدس که عیسی مسیح نوزاد درآغوشش بود و روی میز کوچک گوشه اتاق خواب بود زانو زده دستانش را زیر چانه اش بهم قفل کرده و چشمانش را بسته بود ارام و بی صدا زیر لب زمزمه میکرد و اشک ارام  و بیقرار از زیر پلک های بسته ش روی گونه هایش جاری بود نگاه میکرد با صدای خیلی کم بود نه عادی گفت: معلوم نیست چشه...امروز یکشنبه نیست...ولی از صبح زانو زده داره دعا میخونه... نمیفهمم چی هم میگه...میگه برای شیوون هیونگم دعا میکنم... نمیدونم خواب دیده... چش شده...همش داره دعا میخونه...چهره اش درهمتر شد مکثی کرد گفت: نمیدونم ....چرا منم حس بدی دارم...انگار میخواد اتفاق بدی بیوفته...که همش هم تقصیر اوپاست...اخمش بیشتر شد گفت: آیشششششششششششش...از بس که صبح تا حالا داره اینکارو میکنه...منم دچار استرس شدم...واقعا که...چرخید از اتاق بیرون رفت و کیو را با حال خود تنها گذاشت .

کیو بعد شنیدن  حرفهای شیوون پشت تلفن ارام و قرار نداشت . او ده سال بود که با شیوون دوست بود . هر جمله ؛ هرسخن شیوون که میزد مفهمید حالش از چیست و دیگر ارام و قرار نداشت ، مدام برای شیوون دعا میکرد از خدایش میخواست تا شیوون را سالم و شاد و دوباره به او برگردنند از خدایش التماس میکرد که حال شیوون خوب شود.

***********************************

همان لحظه ...کانادا

شیوون روی تخت دراز کشیده بود بالاتنه اش لخت بود گویی سینه خوش فرمش چون سفره ای رنگین در اختیار دکتر و پرستارها اطراف تخت بود دکتر کانادای روی سینه شیوون خم شده بود درحال معاینه زخم بخیه دار سینه شیوون بود و شیوون هم از کارش دردش میگرفت چهره اش مچاله و پلکهایش را میفشرد گوشه لبش را میگزید تا ناله اش در نیاید و نفسش را صدادار بیرون میداد ولی نگاهش به دکتر نبود به پنجره اتاق بود که بارش برف یک سوم پنجره را پوشانده بو ولی سیر نمیشد همچنان میبارید و میان برف هم پرنده کوچکی که بالش زخمی بود تقلا میکرد تا خود را به پنجره برساند و خود را نجالت دهد بود .

شیوون به پرنده نگاه میکرد به پرنده ای که مثل خودش با مرگ داشت دست و پنجه نرم میکرد گویی سرما و زخم خونی داشت حریف میشد و قصد جان پرنده را کرده بود دیگر توانی برای بال زدن نداشت نیمه جان شده بود ؛ مانند شیوون که دیگر توانی برای بلند شدن و زندگی کردن نداشت . شیوون نگاهش به پرنده و بیتوجه به اطرافش و کاری که دکتر داشت با او میکرد وگویی اخرین توانی که برایش مانده بود را میخواست خرج پرنده بکند و نجاتش دهد ، همانطور که ده سال کیو را نجات داده بود ؛ ریوون را نجات داده بود ، یونهو رو نجات داده بود ؛ حال گویی تنها ماموریتی که داشت ؛ اخرین ماموریت زندگیش نجات پرنده کوچک بود پس دستش را ارام بالا اورد که بیحال تا نیمه بالا امد انگشتش به پنجره اشاره کرد با چشمانی خمار به پرنده نگاه میکرد با صدای ارامی گفت: اون پرنده ...بالش زخمیه...پنجره رو باز کنید بیاردیش تو...

با حرف شیوون بقیه که منتظر جواب دکتر بودنند گیج شده گویی نفهمیدند چه گفته یهو روبه او وبه طرفی که اشاره میکرد کردنند یعنی پنجره کردن ،ولی فرصت نکردن عکس العملی نشان دهند. دکتر با حرف شیوون با چهره ای درهم و ناراحت نگاهی به شیوون و نگاهی به پنجره کرد چون زبانش را نمیدانست متوجه نشد شیوون چه گفته سریع نگاهش را گرفت دوباره به سینه شیوون نگاه میکرد وسط حرفش به انگلیسی گفت: خوشبختانه مشکلی نداره...وضعیت قلبش خوبه...سرراست کرد به بقیه با اخم ملایمی نگاه کرد منتظر ماند مترجم هر انچه گفته را به کره ای برای بقیه بگوید با مکث گفت: توعکس رادیولوژی نشون میده عمل خوب انجام شده....ازمایشاتی که ما انجام دادیم ...نشون میده قلب داره کارشو به خوبی انجام میده...همینطور که گفتم خوشبختانه همه چیز خوبه...درمورد سوالتون که چرا انقدر بیحاله و ضعیفه...باید بگم که اینم طبیعیه....چون بیمار قلبش رو عمل کرده.... جایی که خیلی حساسه....برای درمانش تمام بدن داره تلاش میکنه...همین تلاش باعث ضعف میشه...پس جای هیچ نگرانی نیست...چون هیچ مشکلی نیست... میتونین ببریدش ...نیازی هم به بستری شدن دراینجا نیست...همون داروهای که تو مصرف میکردنند  رو ادامه بدید....

بقیه از جواب دکتر خوشحال شدن با لبخند شادی بهم نگاه کردنند .خانم چویی دستش را جلوی دهانش گذاشت از شوق اشک میریخت گفت: خدارو شکر...اقای چویی روبه دکتر کرد به نمایندگی از بیقه گفت: ممنون اقای دکتر...ممنون... ولی گویی شیوون اصلا توجه ای به حرف دکتر نداشت همانطور به پنجره نگاه میکرد میان حرف پدرش به همان ارامی گفت: اون پرنده رو  نجات نمیدید؟...اون بالش زخمیه...خواهش میکنم ...یکی پنجره رو باز کنه....با حرف شیوون اقای چویی ساکت شد دوباره روبه شیوون کردنند گویی نمیفهمیدند شیوون چه میگوید . اقای چویی با اخم به پنجره نگاه میکرد گقت: چی میگی پسرم؟...پرنده چیه؟...چی شده؟... شیوون نگاه خمار و نگرانش به پنجره بود با انگشت دوباره اشاره کرد و قبل اینکه عکس العمل نشان دهد یا شیوون دوباره خواسته ش را تکرار کند کانگین متوجه پرنده شد گفت: پرنده رو میگید ارباب؟...الان میارمش داخل....دوان به سمت پنجره رفت تا پرنده را نجات دهد.

**********************************

ساعتی بعد کره

سویانگ نشسته پشت میز غذا با چشمانی ریز شده و اخم الود به کیو که درحال حرف زدن با موبایل بود نگاه میکرد زیر لب غرلند کنان گفت: نه صبحونه خورده...نه نهارمیخوره.... معلوم نیست داره چیکار میکنه..کاملا قاطی کرده...واقعا موندم از دستش... نمیدونم چه خبر هم هست...به من هم که نمیگه ....که یهو صدای کیو درامد و سویانگ ساکت شد . کیو که یهو از روی مبل بلند شد ایستاد با چشمانی گشاد از ذوق لبخند پهنی زده بود گفت: واقعا؟...راست میگی مین هو هیونگ؟... اره...اره...باشه...باشه...نه...منتظرتونم ... باشه...خداحافظ...خداحافظ...تماس را قطع کرد شروع کرد به بالا و پایین پریدن و از شادی فریاد زد : آخجـــــــــــــــــــــــــــــــــون.... هیونگ داره برمیگرده...هیونگ حالش خوبه ...هیونگ داره برمیگرده... هورااااااااااااااااااااااااا...هوراااااااااااااااااا...کیو مثل بچه ها ذوق کرده بود بالا و پایین میپرید که پای زخمیش امان نداد بالاخره میان شادیش درد گرفت یهو چهره ش از درد مچاله شد ناله زد : ایییییییییییی...گویی زیر پایش خالی شد با باسن افتاد روی زمین و نشست مچ پایش را گرفت دوباره ناله زد : آیییییییییییییی .... اوففففففففففففف ....لعنتی..

سویانگ که به بالا و پایین پریدن کیو کمی سرپایین از زیر ابروهای درهم و دهانی نیمه باز متعجب نگاه میکرد با افتادن و ناله زدنش چهره ش تغییر کرد اخم کرد و بلند شد به طرف کیو میرفت گفت: اوپا...داری چیکار میکنی؟...بچه شدی؟...با این سنت بالا و پایین میپری؟...اونم با اون پای زخمیت ؟...چی شده؟...چه خبر شده که انقدر خوشحالی؟...دکتر لی چی بهت گفته.... کیو که مچ پایش را گرفته بود میفشرد با حرف سویانگ سرراست کرد لبخند پهنی به چهره مچاله از دردش داد گفت: هیونگ مشکلی نداره.... لازم به بستری شدن نیست... دکترهای اونجا گفتن وضعیت هیونگ خوبه...داره برمیگرده... چند روز دیگه میاد...هیونگ چند روز دیگه میاد توی این خونه...دوباره با من زندگی میکنه...درد پایش را کاملا فراموش کرد دستانش را بالا برد فریاد زد : هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااا...

نظرات 2 + ارسال نظر
دلی شنبه 30 دی 1396 ساعت 17:06

سلام . تو وبایی که کامنت دادم واقعا اولین باره دارم یه برخورد خوب میبینم.ممنون از ادب وصداقتتون
میدونین من زیاد اهل موسیقی مخصوصا رقص نیستم و علاقم به داستان پامو به این ماجرا باز کرد و اونقدر برام عجیب بودکه افتادم دنبال شناخت کره و کی پاپ و...
متاسفانه از نظر زبان قوی نیستم وگرنه حتما یروزی این سوالا رو از چهره های مطرح کی پاپ میکردم.البته نه اونایی که خیلی علنی وجود خدا رو انکار میکنن یا اعتراف به همجنس باز بودن یا ....
اونایی که دوست دارن مردم اونا رو بخوبی بشناسن مثل شیوون و یونهو و ....
کاش تو این خیل طرفدارای ما یروز یکی یه گوشه از علاقشو خرج هشدار دادن به اونا بکنه.مگه نه اینکه وقتی کسی رو دوس داریم باید مواظبش باشیم؟ غرب نسل جوون کره مخصوصا استعداداشون هل داده لبه پرتگاه و طرفدارا هم دنبالشون.
واقعا آرزوی روزی رو دارم که این ملت استعمار شده بیداربشن

سلام عزیزم...
خواهش میکنم گلم... بهم لطف داری...
خوب در جوابتون باید بگم ..غرب به نسل هیچ کشوری رحم نکرده....چه ایران چه هند چه کره چه حتی ژاپن و حتی به نسل خودش.... حتی نسل خودم ته ته نابودی داره میکشه... نسل اینده این دنیا خیلی خیلی نگران کننده هستن... هیچی برای گفتن در موردشون نیست

دلی جمعه 29 دی 1396 ساعت 19:58

سلام یه سوال داشتم امیدوارم منطقی و بی تعصب و عصبانیت بتونین جوابمو بدین
چندساله درباره گروههای کره ای مطلوب میخونم و فیلم میبینم.راست و دروغ چیزابی که خوندم و دیدم صد در صد نمیدونم اما تاحدزیادی شرایط موسیقیه کره و حداقل مهمترین گروهها مثل سوجو دستم اومده. همشو نمیگم چون خیلی طولانی میشه فقط دو تا نکته اونم از سوجو و اونم از شما میپرسم که بنظرم به چیزایی معتقد هستین.

اما سوالام:بفرض قبول کنیم اینا مثلا کیوهیون و شیوون مسیحی معتقد هستند و اصلا همجنسباز نیستن.از نظر اخلاقی هم با توجه به فرهنگ خودشون و نه فرهنگ ما و نه اسلام ،بازم میگم طبق فرهنگ خودشون آدمای خوبی هستن.پس چرا میزارن تو همچین زمینه ای ازشون سواستفاده بشه؟مگه نمیدونن سبک کی پاپ چیه؟مگه از ماهیت کاپل سازی و فیک نویسی و ...خبر ندارن؟خود بچه های ماتا همین ده پونزده ساله پیش و قبل رونق کی پاپ نگاهشون به همجنسبازی چطور بود و حالا چطوره؟چن نفر آدم تو کل دنیا تحت تاثیر اینا همجنسبازم نشده باشن اما قبح اینکار براشون ریخته و حتی بنظرشون زیبا هم شده؟
اگه فقیرم بودن میگفتم مجبورا شرایطو قبول کنن تا به کاری که دوست دارن برسن.هرچند توجیه غلطیه اما اونقدر دارا هستن که تن به هرچی ندن.هرچند یه مسیحیه معتقد انقدر مفت از اعتقاداتش نمیگذره
سوال دومم چرا شیوون به اسراییل میره یا با آدمای مشهور معلوم الحال مراوده میکنه.نگین اونا کره ای هستن و حسابشون از ما جداست.تظاهرات و فعالیت و ضدیت با اسراعیل امروز به آمریکا و خود اسراعیلم رسیده.مگه میشه شیوون با این ثروت و روابط ندونه؟حضرت مسیح راضیه مسیحیا برن پولشونو کشوری خرج کنن و به رسمیت بشناسنش که یه کشور دیگه رو اشغال کرده و مردمشو میکشه؟
میدونم دوستش داری.اصلا درست و غلطش به کنار ولی اینهمه دفاع ازشون اونم وقتی خودشون فن سرویس میکنن و مخالفتی باهاش ندارن و میذارن مردم اونارو گی تصور کنن و با اسراییل و طرفدارای اسراییل مراوده دارن .....
من اینا رو از سر دشمنی نمیگم .بنظرم کره ایا هم یه ملت قربانی هستن که غرب داره فرهنگ و خونواده و جووناشونو نابود میکنه و هیچ کس نیست به دادشون برسه.در واقع بیشتر دلم براشون میسوزه و امیدوارم یروزی به خودشون بیان و کارای بزرگتر و بآرزشتری تو دنیا بکنن

سلام عزیزم
منم بیتعصب و عصبانیت میگم ..جواب سوالاتو نمیدونم... شرمنده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد