SJ & B.A.P & EXO

SJ & B.A.P & EXO

به سلامتی سرنوشت ؛که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.
SJ & B.A.P & EXO

SJ & B.A.P & EXO

به سلامتی سرنوشت ؛که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.

مرا دوست بدار 67

سلام

بفرماید ادامه...

  

برگ 67

(عصر)

دونگهه دستانش روی فرمان ماشین و ارام میراند ماشینی را تعقیب میکرد چهره ش درهم و اخم الود بود نگاه چشمان ریز شده اش موشکافانه به ماشین جلوی که تعقیبش میکرد بود. در ماشین سکوت حکمفرما بود رادیو یا ضیط ماشین خاموش بود فقط صدای برف پاکن ماشین که قطرات باران را از روی شیشه جلو ماشینی پاک میکرد در ماشین میپیچید . دونگهه با رعایت فاصله برای مخفی ماندن در جاده جنگلی پشت سرماشین جلوی میراند مسیر را طی میکرد با تعقیب ماشین از شهر سئول خارج شده به حومه شهر رسیده بود با طی مسیر جاده جنگلی و رد کردن خانه های ویلای بالاخره ماشین جلوی که از ویلاهای که شیک و به طراحی مهندسی سنتی بود ایستاد ؛ دونگهه هم ماشین را با فاصله کنار جاده پارک کرد کاملا از دید ماشین جلویی پنهان مانده بود.

با ایستادن ماشین جلویی دونگهه اخمش بیشتر شد تا دقت بیشتری بکند با پیاده شدن راننده ماشین جلویی که ایل وو بود بالاخره به حرف امد زیر لب گفت: جانگ ایل وو... بعد شرکت یه سر رفتی خونه...یه استراحت کوچیک کردی...منو یه ساعت جلوی اپارتمان معطل کردی....حالا راه افتادی اومدی اینجا...اومدی اینجا چیکار؟...میتونم به راحتی قسم بخورم که اومدی پیش چویی شیوون.... یعنی هر روز میای اینجا؟... پیش چویی شیوون؟... کسی نبود جوابش را بدهد باید خود میدید پس ساکت شد به ایل وو نگاه میکرد که وارد ویلا شد .

انگشتانش ضرباهنگ نامنظمی را روی فرمان ماشین مینواخت نگاه اخم الودش و ریز شده اش به در بسته شده ویلا بود منتظر نگاه میکرد. یه چند دقیقه به این حالت گذشت که بالاخره در ویلا باز و ایل وو ویلچری راهول میداد که رویش مردی نشسته بود از در ویلا بیرون امد پشت سرش هم زنی بیرون امد که چتری به دست بالای سر انها داشت. با بیرون امدن ایل وو با ویلچر چشمانش دونگهه گشاد و ابروهایش بیشتر درهم شد سرجلو برد با دقت بیشتری به مرد روی ویلچر نشسته نگاه کرد با دیدن شیوون کسی که روی ویلچر نشسته بود سرعقب کشید اخمش بیشتر شد و چشمانش ریز به شیوون که کلاه بافتنی به سر و کاپشن سفید به تن  وروی ویلچر نشسته بود نگاه میکرد زیر لب گفت: درست گفتم ...درست حدس زدم ...جانگ ایل وو....تو هر روی  بعد شرکت میای اینجا....تو هر روز چویی شیوون رو میبینی...ولی وقتی ازت سوال میکنم میگفتی نمیدونی کجاست...امروز تعقیبت کردم...شکم به یقین بدل شد...تو میدونی شیوون کجاست... ولی به من دروغ میگی...دست روی دستگیره در گذاشت خواست در باز کند بیرون برود سراغ انها که با دیدن شخصی دستش همانطور روی دستگیره در ماند. " کانگین"

با ایستادن ایل وو که ویلچر را کنار ماشین نگه داشت کانگین از در ویلا بیرون دوید به سمت ماشین رفت همانطور چیزی میگفت که چون فاصله زیاد بود دونگهه نمیشنید . کانگین تا به انها رسید سریع در ماشین را باز کرد خم شد شیوون را بغل کرد روی صندلی عقب ماشین نشاند.

دونگهه با دیدن کانگین اخم تاب داری کرد چشمانش به شدت ریز شد دستش روی دستگیره در بود با حالتی عصبانی اما ارام غرید: کیم کانگین؟... محافظ کیم؟... پس اینم درست حدس زدم... تو اینجایی کیم کانگین...محافظ چویی شیوون؟...اما تو چطور محافظش شدی؟ ... یعنی تو شرکت دیدی اومدی پیشش؟...اما...اما چطور؟...تو چطور اینجایی؟...یعنی تو هم بهم دروغ گفتی؟...اما چرا؟...چرا بهم دروغ گفتی؟... چرا پیش چویی شیوونی؟...من نمیفهمم انیجا چه خبره؟...این کارت یعنی چی؟... یعنی بهم خیانت کردی؟...این نقشه بود؟...اما چرا؟.... انگشتانش را بهم مشت کرد روی فرمان کوبید گفت: تو لعنتی از اول نیومدی بودی برای محافظت من...تو رو چویی شیوون فرستاده درسته؟...اره لعنتی؟... از خشم چهره اش سرخ شده بود دندانهایش را بهم میفشرد به ماشین جلوی که شیوون و ایل وو و کانگین و ریوون داخلش نشسته به راه افتاده به سمتش بر میگشتند نگاه میکرد.

***************************************

(بار)

کیو بطری را گرفت روی پیاله کج کرد تا برای خود سوجو بریزد ولی بطری خالی بود کیو چهره ش به شدت درهم و عصبانی شد بطری را بالا اورد تکان داد گونه هایش سرخ بود از مستی چشمانش خمار بود مشخص بود دارد کامل مست میشود بطری خالی را بالا برد رو برگردانند فریاد زد : آجومــــــــــــــــــــــــــــــــــا.... آجومـــــــــــــــــــا....این سوجوی من چی شد؟...چرا نمیاریش؟...بطری را روی میز کوبید با فریادش زن میان سالی فریاد زد : الان میارم....

مرد جوانی سینی که بطری رویش بود دوان به طرف کیو رفت بطری را روی میز جلویش گذاشت . کیو هم از نیمه مستی سکسکه ای کرد بطری را گرفت تلو خوران تعظیمی کرد گفت: ممنون...بطری روی پیاله خود کج کرد تا نوشیدنی بریزد که سویانگ با گذاشتن دستش روی دست کیو مانع شد. کیو از کارش عصبانی شد سرراست کرد با اخم شدید و چشمان سرخ شده از مستی نگاهش کرد خواست حرف بزند که سویانگ که با اخم شدید نگاهش میکرد امان نداد گفت: بسه اوپا...مست شدی...دیگه ادامه نده...

کیو با خشم دستش را کشید فریاد زد : ولم کن...سویانگ اخمش بیشتر شد با عصبانیت بیشتری مهلت نداد گفت: اوپا...بس کن... تو چته؟...اخه برای چی داری مست میکنی؟ ...ظهر جلوی اون شرکت یونهو که بهت زنگ زد و گفت شیوون رفته فرودگاه دیدنش...بهم ریختی... هیچی نگفتی...انگار گیج میزدی...فکر کردم مریض شدی... ولی تو هیچی نگفتی...مستقیم رفتی به پارک جلوی شرکت ...اونجا نشستی...دو ساعت بدون هیچ حرفی نشستی...بعدشم که چند ساعت بی هدف با ماشین تو خیابونها چرخیدی...اخرشم اومدی انجا نشستی...داری مست میکنی...اخه چرا؟...تو چته؟...جای اینکه بری به مین هو شی بگی که جای شیوون شی کجاست...یا اینکه...

کیو پیاله پر از سوجو را سرکشید و پیاله را روی میز کوبید با اخم شدید چشمان تار زل زده بود به سویانگ با حالتی خمار وسط حرف سویانگ غرید: بس کن...برو ...از اینجا برو...فریاد زد: راحتم بذاررررررررررررررررررر...برو گم شوووووووووووووو.... سویانگ با چشمانی گشاد شده به کیو نگاه میکرد.

.........................

( همان لحظه)

کانگین ویلچر را هول میداد نگاهش به در خانه ها بود با اشاره ایل وو جلو میرفت که بالاخره جلوی در سفید رنگ خانه ای ایستاد ویلچر را که رویش شیوون نشسته بود نگه داشت ایل وو هم کنارش ایستاد با اخم به در بسته نگاه میکرد گفت: هیونگ...بهتر نبود قبلش به کیوهیون شی زنگ میزدی؟... شاید خونه نباشه.... ریوون قدمی جلو گذاشت به شیوون مهلت نداد گفت: زنگ زدیم...چند بار به کیوهیون شی زنگ زدیم... ولی گوشیش خاموشه.... سویانگ هم گوشیش خاموشه... گفتیم بیایم خونه...مطمین هستن دیگه...

شیوون ارام سرراست کرد با لبخند ملایمی به ایل وو نگاه کرد گفت: اینجوری بهتره... میخوام کیوهیون رو غافل گیر کنم...الان که درو باز کنه منو پشت در ببینه...غافلگیر میشه...نه؟... درست مثل یونهو تو فرودگاه...ایل وو لبخند زد سرش را تکان داد گفت: اره ...حتما...قیافه اش دیدن داره...راست میگی...خود منم میخوام قیافه هنگ زده کیوهیون رو ببینم...دست دراز کرد به روی زنگ در فشار داد.

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
باران پنج‌شنبه 14 دی 1396 ساعت 15:52

چ عجب شیوون دلش برا کیو سوخت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد